شرح عاشقی
«شان استون» فیلمساز آمریکایی
شیعه شدم و شخصیت علی(ع) مرا جذب کرد
ــ دلیل مسلمان شدن شما چه بود؟
شان علی استون: دین اسلام ادامه کلمه خداوند است؛ خداوندی که حضرت ابراهیم خلیل(ع) و حضرت موسی(ع) را فرستاده و تمام مذاهب و اصول ادیان را یکی کرده است. حضرت محمد(ص) در زمانی که دنیا پر از کفر بود تمام مردم را با هم متحد کرد. من شجاعت و معرفت رسول خدا (ص) را میفهمم و به همین دلیل نیز مسلمان شدم.
ــ آیا خانواده شما در جریان مسلمان شدن شما قرار گرفتهاند؟
شان علی استون: اطلاع ندارم.
ــ فکر میکنید واکنش آنها نسبت به این موضوع چه باشد؟
شان علی استون: من با مسلمان شدنم در واقع پیرو تمام ادیان قبلی هستم. تمام ما در چشم خداوند که یک قدرت است، یکی هستیم. ادیان و مذاهب دیگر هم مانند اسلام یک خدا را میپرستند؛ لذا “لا اله الا الله” مفهوم جدیدی نیست، بلکه همواره در ادیان مختلف بوده اما نوع بیانش تفاوت داشته است.
ــ چرا در 27 سالگی به اسلام روی آوردهاید؟
شان علی استون: مسلمان شدن من خواست خداوند بود و من کسی نبودم که بخواهم زمان آن را تعیین کنم.
ــ درباره قرآن کریم چه نظری دارید؟
شان علی استون: من قرآن را خواندهام. البته با یک شب قرائت قرآن نمیتوان مسلمان شد و تمام عمر باید آن را تلاوت کرد.
ــ احساست در زمان قرائت شهادتین چه بود؟
شان علی استون: در شرایط روحانی و مقدسی قرار داشتم و فکر میکردم ارتباط خاصی با خداوند برقرار شده است.
ــ چرا نام “علی” را انتخاب کردید؟
شان علی استون: شخصیت این مرد مقدس مرا جلب کرد. لذا هميشه نماد شمشير مولا علی(ع) را به دور گردنم دارم؛ چون شمشير عدالت است.
ـــ كدام ويژگي حضرت علی(ع) تو را جذب كرده است؟
شان علی استون: “ایمان او به خداوند"، “وفاداري او به حضرت محمد(ص)"، “عدالت"، “خردمندی” و “جنگاوری” از ويژگیهايی بود كه مرا جذب مولای شيعيان كرد.
ــ فکر میکنید که شرایط آینده مسلمانان در منطقه چگونه خواهد بود؟
شان علی استون: من فکر میکنم همانطور که “حکومت قدرتمند بابل” فرو ریخت، قدرتهای این زمان نیز فرو میریزند؛ چرا که مردم با ایمان خود قیامهای منطقه را آغاز کردهاند. این تفاوتی بین افرادی است که ایمان دارند و غربیها که ایمان ندارند.
ــ سرنوشت جنبش والاستریت در آمریکا را چگونه ارزیابی میکنید؟
شان علی استون: والاستریت جنبشی است که پایان ندارد چرا که در دل مردم جای گرفته است.
ــ «ادواردو آنیلی» فرزند یکی از شخصیتهای مشهور اروپا بود که مانند شما شیعه شد و نام “مهدی” را انتخاب کرد؛ اما دشمنان اسلام او را به شهادت رساندند. آیا نمیترسید این اتفاق برای شما هم بیفتد؟
شان علی استون: تا زمانی كه خداوند پشتيبان من است، به هيچ وجه ترسی از شهادت ندارم.
بهلول دانا واستاد
روزی بهلول داشت از کوچه ای می گذشت شنید که استادی به شاگردهایش می گوید: من در سه مورد با امام صادق(ع) مخالفم.
یک اینکه می گوید خدا دیده نمی شود . پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد.
دوم می گوید : خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند در حالی که شیطان خود از
جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد…
سوم هم می گوید : انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که
چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد.
بهلول که شنید فورا کلوخی دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد. اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد. استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند.
خلیفه گفت : ماجرا چیست؟ استاد گفت : داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد. و الان درد می کند.
بهلول پرسید : آیا تو درد را می بینی؟
گفت : نه
بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد. ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد.
ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند ؟ پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم.
استاد اینها را شنید و خجل شد و از جای برخاست و رفت!!!ا
لفافه ریحانه
عزت نفس یعنی همین. . .یعنی چادر فاطمی ات را به دنیایی نمیفروشی. . .یعنی فقط خدا را شاهد خود میدانی. . . یعنی فقط به شاد کردن دل امام زمانت می اندیشی. . .یعنی. . .
نصرالله: با دیدن عکس امام موسی صدر طلبه شدم
سیدحسن نصرالله در گفتوگو با رسانهها از ماجرای چگونه طلبه شدنش و شیفتگیاش به امام صدر گفت… . |
سیدحسن که همواره در جاهای مختلف از عشق و ارادت خود به امام موسی صدر صحبت کرده است، میگوید: «من همواره از کودکی به ایشان علاقهمند بودم؛ در همان سنین به علت مسائل شغلی پدرم به جنوب بیروت و در محلات شیعه و فقیرنشین این شهر منقل و ساکن شدیم. روزی برای خرید به مغازه یک پیرمرد شیعه و متدین رفته بودم. او در داخل مغازه خود عکس امام موسی صدر را نصب کرده بود. با دیدن آن عکس مات و مبهوت جبروت آن فرد شدم. از صاحب مغازه پرسیدم که این مرد نورانی و خوشسیما کیست؟ او گفت ایشان امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان است و اطلاعات دیگری درباره ایشان به من دادند. من از همان زمان تصمیم گرفتم مانند امام موسی شوم و لباسی که ایشان به تن دارند را بر تن خود بپوشانم.»
نصرالله که در 16 سالگی دیپلم خود را اخذ کرده است، در همان سال نیز وارد حوزه نجف میشود تا به تحصیل علوم دینی بپردازد. دبیرکل حزبالله مدتی را در حوزه الامام المنتظر(ع) بعلبک و مدتی را هم در حوزه علمیه قم تحصیل میکند. او در سن 21 سالگی از سوی حضرت امام خمینی(ره) به عنوان نماینده ایشان در امور حسبیه و شرعیه شیعیان لبنان منصوب میشود.
درس اخلاق آیت الله مجتهدی
همه طلاب نیازمند استاد اخلاق هستند امام زین العابدین (علیه السلام) فرموده اند: هَلَک مَن لَیسَ لَه حَکیم یُرشِده؛ هر کس عالم و حکیمی نداشته باشد که او را ارشاد کند هلاک می شود. انسان باید در دو چیز استاد داشته باشد: یکی اخلاقیات و دیگری عُرفیات. اخلاقیات طلبگی
اگر درس بخوانی و استاد اخلاق نداشته باشی، بر فرض، آیت الله هم بشوی، نَفس تو هم، آیت الله می شود، آن وقت بی چاره می شوی. همان طور که به دکتر می روی و دستور رژیم غذایی می گیری باید پیش استاد بروی و دستور اخلاق بگیری، باید نزد او بروی که باد کبر و غرور تو را خالی کند، فکر نکنی حالا که این کتاب ها را می خوانی به جایی رسیده ای و حتماً مورد تأیید امام زمان (عج) قرار گرفته ای. حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری (ره) فرمودند: وقتی شخصی طلبه می شود مانند انگور است که بر اثر جوشاندن نجس می شود و راه پاک شدن آن، ثُلثان است. پس باید طلبه، استاد اخلاق بگیرد و خود را تزکیه کند زیرا علم و دانش و مدرک، آدمی را مغرور و متکبر می سازد و یک طلبه باید آن قدر تلاش کند و بجوشد تا دوسوم او یعنی صفات و اخلاق بد او بخار شود و از بین برود. اما مواظب باش گرفتار نااهل نشوی، گرفتار خودنمایی نشوی، اگر کسی پیدا شد که دلش می خواهد همه بفهمند آدم خوبی است، به او اعتماد نکن. درس اخلاقی را که شما را بی حال کند، چُرتی کند، شل و وِل کند و درس اخلاقی که شما را از درس بیندازد، درس اخلاق نیست.این ها را کنار بگذار. مواظب باش تو را گول نزنند. ما اگر قدری خوب بشویم و نیتمان را درست کنیم استاد خوب هم گیرمان می آید. استاد اخلاق ما یکی حاج آقا حسین فاطمی (ره) بود که در قم، شب های جمعه به درس اخلاق ایشان می رفتیم. در آن زمان، قم، هفتصد ـ هشتصد طلبه بیشتر نداشت. ما هفتاد ـ هشتاد نفر بودیم که از ایشان استفاده می کردیم و یکی هم جمعه ها به درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی امام خمینی (ره) می رفتیم. از جملاتی که از حضرت امام (ره) به یاد دارم این است که ایشان فرمودند: ما می توانیم با علم و اخلاق، انسان واقعی بشویم ولی حیوانات نمی توانند، پس باید در انسانیت بکوشیم. عُرفیات طلبگیاستاد من در عُرفیات، حاج شیخ علی اکبر برهان (ره) بودند. عرفیات غیر از اخلاقیات است. ممکن است شخصی استاد اخلاق باشد ولی از عرفیات هیچ نفهمد. باید استادی را پیدا کرد که عرفیات را برای انسان بگوید. عرفیات یک سری مسائلی است که شاید خلاف شرع نباشد ولی خلاف عُرف جامعه است و عوام الناس از انجام آن ها، توسط ما روحانیون خوششان نمی آید. ما هم برای این که مردم به دین و روحانیت علاقه مند شوند و طرد نشوند باید این ها را مراعات کنیم. حالا چند نمونه از عرفیات را می گوییم: 1ـ دقت در معاشرت با مردم: روحانی نباید با کسی که به دین و دستورات دین اهمیت نمی دهد معاشرت کند (مگر این که قصد راهنمایی او را داشته باشد) و نباید چنین افرادی به منزل او رفت و آمد کنند. استاد ما حضرت آیت الله حاج شیخ علی اکبر برهان (ره) می فرمودند: روزی به خانه رفتم و متوجه شدم که عده ای میهمان از طرف آشنایان و فامیل های همسرم، تشریف دارند، و بعضی از آن ها بدون رعایت این که ما روحانی و آخوند هستیم، و مردم از ما بیش از دیگران توقع دارند، با ظاهری شرعی ولی نامتناسب با عرفیات طلبگی ما، حضور داشتند، لذا به اهل بیت گفتم که برای آن ها توضیح دهند که متوجه بشوند، و آن ها هم الحمدلله متذکر شدند و بعد از این جریان هر وقت به منزل ما می آیند عرفیات را رعایت می کنند. کسانی که بد حجاب اند نباید در منزل شما رفت وآمد کنند. من حتی گفته ام بچه های کوچک را بدون چادر به منزلمان نیاورند. اگر در کوچه و خیابان حتی یکی از محرم هایت را دیدی اگر حجاب کامل هم داشت با او صحبت نکن یا اگر صحبت می کنی او را نگاه نکن.گوش خود را نزدیک او بیاور و به صحبت هایش گوش کن. چرا که مردم نمی دانند این زن محرم شما است. 2ـ خرید اجناس: در خرید کردن برای منزل دقت کن که مورد سوء تفاهم از سوی مردم واقع نشوی. حضرت آیت الله العظمی سیدمحمدکاظم یزدی (ره) می فرمودند: همیشه از یک قصابی گوشت نخرید، می گویند این آخوندها چقدر گوشت می خورند. یا مثلاً یک روحانی حتی المقدور سعی کند که کم تر با همسرش در خیابان راه بیفتد و به خرید برود. به مغازه هایی که چیزهای گران قیمت می فروشند نرود؛ مثلاً به بنگاه های ماشین فروشی و فروشگاه های تلویزیون و غیر ذلک. اگر هم نیازی داشت می تواند محارم خود یا افراد مورد اطمینان و با تجربه را بفرستد. نقل می کنند که یک روحانی با همسرش، وارد فروشگاه لوازم آرایش بانوان شده و پس از انتخاب یکی از اقلام آن، و در خارج از فروشگاه و بدون توجه به اطراف خود، آن را به همسرش نشان می داد که کدامیک بهتر است، در حالی که این عمل می تواند در اذهان مردم نسبت به مقام روحانیت اثر بدی داشته باشد. لذا طلاب محترم باید این گونه امور را رعایت کنند. |
صفحات: 1· 2