امام هادى(ع) و جلوه هاى غدير
محتواى زيارت درباره فرهنگ غدير و زندگى شكوهمند امامعلى(ع)است و موارد زير از محورهاى مهم آن شمرده مىشود؛ بدينجهت، اندكى بر ساحل آن درنگ كرده، و روان خويش را از جام روحافزاى آن شادابى مىبخشيم:
فضائل امام على در قرآن
در زيارت غدير از آيه ولايت ياد شده است كه مىفرمايد:
(انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه ويوتون الزكاه و هم راكعون و من يتولالله و رسوله و الذين آمنوافان حزبالله هم الغالبون.)
سرپرست و ولى شما تنها خدا است و پيامبر او و آنها كه ايمانآوردهاند، همانها كه نماز برپا مىدارند، و در حال ركوع زكاتمىدهند؛ و كسانى كه ولايت خدا و پيامبرش و افراد با ايمان رابپذيرند، پيروزند، زيرا حزب و جمعيت خدا پيروز است.
مفسران اهل سنت و شيعه در شان نزول اين آيه به نقل از ابوذرچنين مىنويسند: ابوذر گفت: من به دو چشم خويش ديدم و به دو گوشخود شنيدم و چنانچه خلاف آن را نقل كنم، نابينا وناشنوا گردم.
كه پيامبر(ص)فرمود:
على قائد البرره و قاتل الكفره و منصور من نصره و مخذول منخذله؛ على پيشواى نيكان و قاتل كافران است. هر كس او را يارىكند، از ناحيه خداوند يارى مىشود و هر كس او را تنها بگذارد،خدا او را خوار مىسازد.
بدانيد من روزى نماز ظهر را با پيامبر(ص)خواندم. فقيرى كمك خواست؛ اما كسى چيزى به او نداد. در اين حال سائل دستهاى خويشرا به آسمان بلند كرد و گفت: خدايا! تو شاهد باش كه من در مسجدپيامبر(ص)كمك خواستم اما كسى به من كمك نكرد.
على(ع) كه در حال ركوع بود و انگشتر در دست راستخويشداشت؛ به سائل اشاره كرد. سائل به سوى حضرت رفت و خاتم ازانگشتر حضرت بر گرفت. رسول گرامى اسلام كه اين منظره رامشاهده كرده بود.- پس از نماز خويش دستبه دعا برداشت و فرمود:
خدايا، موسى از تو خواستار شرح صدر وآسانى كار و باز شدن گرهزبان خويش براى فهماندن كلامش شد و از تو واستبرادرش هارون راوزير و پشتيبان و شريك دركارش قرار دهى و تو در پاسخ اوفرمودى:(سنسد عضدك باخيك و نجعل لكما سلطانا فلا يصلون اليكمابآياتنا)بزودى بازوان تو را به وسيله برادرت محكم و نيرومندمىكنيم و براى شما سلطه و برترى قرار مىدهيم و به بركت آيات مابر شما دست نمىيابند.
خدايا، من محمد پيامبر و برگزيده تو هستم. خدايا، به من سعهصدر و آسانى در كار عطا كن و على را كه از اهل من است. وزيرو پشتيبان من قرار بده.
پس سوگند به خدا هنوز كلام پيامبر(ص)تمام نشده بود كه جبرئيلنازل شد و گفت: اى محمد! بخوان: انما وليكمالله و رسوله…
اين شان نزول را علاوه بر محدثان و مفسران شيعه بسيارى ازاهل سنت نيز نقل كردهاند. نام گروهى از روايان اهل سنت اينشان نزول چنين است:
الف)طبرى(تفسيرطبرى، ج6، ص165)
ب)واحدى(اسباب النزول، ص148 )
ج)فخررازى(تفسير فخررازى، ج3، ص431)
د)ابن صباغ مالكى(الفصول المهمه، ص123)
ه)ابواسحاق ثعلبى(تفسير ثعلبى، ج2، ص52)
و)گنجى شافعى(الكفايه، ص106 )
ز)خوارزمى(مناقب، ص178 )
ح)ابن حجر(الصواعق، ص25 )
استحكام اين روايت نزد اهل سنتبه گونهاى است كه فاضلتفتازانى در كتاب شرح المقاصد(ج2، ص288)و مولى على قوشچى درشرح تجريد مىگويند: انها نزلتباتفاق المفسرين فى على ابن ابىطالب(ع)حين اعطى السائل خاتمه و هو راكع فى صلاته.
به اتفاق مفسران اين آيه در حق على ابن ابى طالب(ع)نازلگرديد، زمانى كه انگشترى را در حال ركوع به سائل بخشيد.
مرحوم علامه امينى شصت و شش سند براى اين حديث ذكر مىكند كهجويندگان مىتوانند به آن مراجعه كنندحسان در اين باره سرودهاى دارد كه در مدارك اهل سنت نيز نقلشده است:
(ايذهب مدحى و المحبين ضايعا و ما المدح فى ذات الاله بضائع فانت الذى اعطيت اذ انت راكع فدتك نفوس القوم يا خير راكع بخاتمك الميمون يا خير سيد و يا خير شار ثم يا خير بايع فانزل فيكالله خير ولايه و بينها فى محكمات الشرايع)
آيا مدح من و ديگر دوستداران و عاشقان ضايع مىگردد؟! چنيننيست، مدحى كه در راه خدا باشد از بين نخواهد رفت. تو بودى اىاباالحسن كه در حال ركوع با انگشترى مبارك خود انفاق كردى.
جانهاى مردم فداى تو باد اى بهترين ركوع كننده و اى بهترين آقاو خيرخواه و اى بهترين فروشنده «مال خود به خدا» .
سپس خداى درباره تو آيه ولايت «انما وليكمالله» را كهبهترين ولايت است. نازل فرمود و آن را در كتاب آسمانى و آياتروشن خويش بيان كرد.
امام هادى(ع)در نامهاى كه به اهل اهواز ارسال داشتبر آنچهدر اين زيارت درباره آيه ولايت آمده تاكيد ورزيده، مىفرمايد:
صحيحترين خبرى كه قرآن به صحت آن نيز گواهى داده استحديثى استكه به اتفاق نقل شده است كه پيامبر گرامى اسلام فرمود: من دوجانشين و در تعبير ديگر دو چيز گرانبها براى شما باقىمىگذارم: كتاب خدا و عترت.
اگر به اين دو چنگ زنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد و اين دو ازيكديگر جدا نمىشوند تا در حوض بر من وارد شوند.
ما شواهد اين حديث را آشكارا در آيه(انما وليكمالله ورسوله…)مىبينيم. «ثم اتفقت روايات العلماء فى ذلكلاميرالمومنين(ع)انه تصدق بخاتمه و هو راكع» سپس رواياتدانشمندان به اتفاق بيانگر آن است كه اين آيه شريف درباره اميرمومنان(ع)نازل شد آن هم زمانى كه حضرت در حال ركوع انگشترش راصدقه داد. سپس رسول گرامى آن را به روشنى بيان كرد و فرمود: هركس من مولاى اويم على مولاى اوست. خدايا، هر كس على را ولى باشدتو نيز او را ولى باش و هر كس با او دشمن باشد تو نيز او رادشمن باش؛ و در حديث ديگر مىفرمايد: على قرضهاى مرا پرداختمىكند و او بعد از من خليفه شما است.
از اينها متوجه مىشويم كه قرآن بر درستى اين اخبار گواهىداده، امتبايد پذيراى آن باشد.
آيه ولايت و اثبات امامت علوى
قراين زير نشان مىدهد مراد از «ولى» سرپرست و اولويت درتصرف است.
1- شان نزول آيه
پس از اينكه پيامبر گرامى اسلام از خداوند خواستبراى اووزيرى از اهل خويش همانند هارون وصى حضرت موسى قرار دهد، اينآيه براى برآوردن اين خواسته نازل شد و طبيعى است. آيه وقتى باخواست پيامبر(ص)مطابق است كه ولايتبه معناى سرپرستى و وصايتباشد؛ زيرا در اين صورت على(ع)وزير رسول خدا خواهد بود وخواسته آن حضرت اجابتشده است.
اگر ولايتبه معناى «دوستدار» باشد، با خواست پيامبر همآهنگ نيست.
2- مفرد بودن «ولى» و عدم تكرار آن
آيه همان ولايتخدا و پيامبر(ص)را براى صدقه دهنده در حالركوع نيز اثبات مىكند؛ زيرا ولى به صورت مفرد آمده و تكرارىصورت نگرفته است. با توجه به كلمه انما كه در كلام عرب بيانگرانحصار است. آيه شريف مىفهماند كه اين ولايت در خدا و پيغمبر وشخصى كه در حال ركوع صدقه داده، منحصر است؛ و در اين صورت جزمعناى سرپرستى و اوليت در تصرف معنايى نخواهد داشت؛ زيرا اگرولى در آيه به معناى دوستباشد، نادرستى آن روشن است و دوستمردم به اين سه منحصر نيست.
كيفيت انطباق آيه بر امام على(ع)
گروهى مىگويند: چگونه جمله «الذين آمنوا» در آيه ولايتبرامام على(ع)منطبق مىشود درحالى كه جمع است و نمىتواند براى فردخاص استعمال شود.
در پاسخ به اين اشكال گفتهاند: «الذين امنوا» جمع است؛ امابراى تعظيم و بيان قدر و جلالت اميرمومنان على(ع)جمع به كاررفته است.
افزون بر اين، در بسيارى از آيات براى فرد خاص جمع به كاررفته. دو نمونه از اين آيات عبارت است از:
الف)مفسران در ذيل آيه «وآخرون اعترفوا بذنبهم خلطوا عملاصالحا و آخر سيئا عسى ان يتوب عليهم» ؛ و گروهى ديگر بهگناهان خود اعتراف كردند و كار خوب و بد را به هم آميختند،اميد مىرود كه خداوند توبه آنها را بپذيرد.گفتهاند آيه مزبور با آنكه جمع است. فقط درباره ابولبابه انصارى نازل شده است.
ب)در آيه(الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهمفزادهم ايمانا)؛ آنها كه مردم به آنان گفتند مردم براى «حمله به» شما اجتماع كردهاند، از آنها بترسيد. پس بر ايمانشانافزود.
نوشتهاند: گوينده اين سخن نعيم ابن مسعود اشجعى بود، اما آيهبه صورت جمع نازل شده است.
مرحوم علامه امينى بيست آيه ذكر مىكند كه در آنها لفظ جمع برموردى خاص دلالت دارد.
رابطه پرداخت زكات وتوجه تام امام على(ع)در نمازگروهى نيز گفتهاند:يكى از مقامات على(ع)اين است كه وقت نمازچنان به ذات باريتعالى توجه داشت كه هيچ چيز نمىتوانست او رابه خود مشغول سازد و حتى تير از پاى مباركش بيرون آوردند. دراين صورت چگونه ممكن استبه خواستسائل توجه كند و در حال ركوعانگشتر به او دهد؟!
بعضى پاسخ دادهاند: شنيدن صداى سائل و به كمك او پرداختنتوجه به خويشتن نيستبلكه عين توجه به خدا است؛ على(ع)درحالنماز از خود بيگانه بود نه از خد؛ به عبارت ديگر، آنچه با روحعبادت سازگار نيست، توجه به مسائل مربوط به زندگى مادى و شخصىاست و توجه به آنچه در مسير رضاى خدا است كاملا با روح عبادتسازگار است. معناى غرق شدن در توجه به خدا اين نيست كه انسانبى اختيار احساس خود را از دستبدهد، بلكه با اراده خويش توجهخدا را از آنچه در راه خدا و براى خدا نيستبر مىگيرد.
پاسخ ديگر اين است كه حالات حضرت به حسب نافله و نماز واجبفرق مىكرد. در نماز واجب استغراق و حضور و خشوع چنان بود كه ازهمه چيز جز عظمت الهى غافل مىشد: اما در نماز نافله پروازروحىاش اين اوج و معراج را در همه حالات آن نداشته است؛ و ممكناستحضرت در حال نماز نافله صدقه به سائل بخشيده است.
شان نزول و كيفيت نقل آن نيز بر درستى اين مساله گواهىمىدهد؛ زيرا نمازهاى واجب به امامت رسول گرامى اسلام خواندهمىشد و اين مجال براى سائل پديد نمىآمد كه تقاضايش را در حالنماز مطرح كند.
سومين پاسخ كه مطلب را بيشتر روشن مىكند در مطالعه و مشاهدهحالات اولياى الهى نهفته است. آنان در سير و سلوك روحى و ميقاتالهى خويش گاه چنان بى تاب و محو جمال ربوبى مىشدند كه از همهآنچه در اطرافشان مىگذشت غافل بودند.
بى خود از شعشه پرتو ذاتم كردند باده از جام تجلى صفاتم دادند برقى از منزل ليلى بدرخشيد سحر وه كه با خرمن مجنون دل افكار چه كرد
در حالات حضرت يعقوب پيامبر آمده است: از او پرسيدند: چگونهاز پيراهن يوسف جايگاهش را تشخيص دادى اما در چاه كنعان او رانديدى؟!
يكى پرسيد زان گم گشته فرزند كهاى روشن ضمير پير خردمند ز مصرش بوى پيراهن شنيدى ولى در چاه كنعانش نديدى
در جواب گفت: جذبهها و حالات مختلف است و بر اين اساس، تجلياتو درخششها نيز متفاوت.
بگفت احوال ما برق جهان است گهى پيدا گهى در زير خاك است.
از پيامبر گرامى اسلام نقل شده است كه فرمود: «لى معالله وقتلا يسعها ملك مقرب و لا نبى مرسل.»
مرا حالاتى است كه هيچ فرشته مقرب الهى و پيامبر مرسلى به آننرسد.
براين اساس، مىتوان گفت: آن زمان كه تير از پاى مباركعلى(ع)بيرون آورده مىشد و حضرت هيچ التفاتى به آن نداشت، بهاوج اين پرواز و قله متعالى فناى فىالله مربوط است. اما زمانىكه به سائل توجه مىكند، در حالى است كه اين پرواز و معراج روحىدر آن اوج نيست.
البته دست ما خاكيان از سفر روحانى و درك شيوه و توجه تامحضرت به بارى تعالى كوتاه است و آن بزرگواران چنان است كه خودفرمود: «لا يرقى الى الطير» هيچ تيز پروازى بر ستيغ و بلنداىدانش و معنويت من دست نمىيابد.
مبالغه در قيمت انگشتر
انفاق انگشتر به وسيله امير مومنان(ع)با حقايق تاريخى كهدر منابع اسلامى فريقين وارد شده است. اثبات مىشود. البته دراين ميان پيرايههايى است كه بايد آن را از واقعيت اين رخدادجدا ساخت. از آن جمله مبالغههايى است كه در قيمت انگشتر شدهاست. گروهى بهاى آن را معادل خراج و ماليات شام ذكر كردهاند.
اين قيمتبه دلايل زير نمىتواند اساس درستى داشته باشد.
1- مستند اين تخمين ضعيف است و در روايات معتبر و صحيحى كهدر شان نزول ذكر شده، اثرى از آن ديده نمىشود.
2- مطالعه در حالات و زندگى حضرت بيانگر آن است كه حضرت ازاموال نفيس و گرانبها استفاده نمىكرد. آنچه در روايات مورداتفاق و معتبر آمده اين است كه «و كان يتختم بها» ؛ حضرتهمواره از اين انگشتر استفاده مىكرد. بى ترديد اگر انگشتر ازنظر ارزش در سطح بالايى بود، حضرت به صورت مستمر از آن استفادهنمىكرد آنهم با موقعيت طاقت فرساى مسلمين در مدينه. اين سخناندر قيمت انگشتر در ملاك ارزش بودن جاذبههاى مادى ريشه دارد.
آنچه در اين فضليت، شخصيت امام على(ع)را آشكار مىسازد، اخلاص وايثار در راه خداست نه ارزش مادى انگشتر. اين روح عبوديت استكه كار نيك را به سوى خدا رهنمون مىكند و موجب نزول آيات حقمىگردد.
دراين زمينه، آيات ديگرى نيز مورد استناد امام هادى(ع)قرارگرفته است كه به ضميمه محورهاى چهارگانه ديگر در آينده پىخواهيم گرفت. بدان اميد كه همچنان از كوثر «غدير ولايت» سيرابو شاداب بوده، ولايت علوى روشنى بخش دل و جانمان باشد.
صفحات: 1· 2