بهم میاد؟؟
می توان گفت نویسنده به نحو مناسبی تمام احوالات یك نوجوان مانند ترس از رویارویی با قضاوت دیگران، كنش های او با والدین، میل به رجوع به فطرت و پاكی، دوستی های شیرین نوجوانی ، علاقه های آتشین به جنس مخالف، خستگی از نصیحت شنوی و گاهآ یك طرفه به قاضی رفتن را به خوبی به نمایش گذاشته ؛ در عین حال بازگویی های «امل» با وجدان خود امكان نتیجه گیری های اخلاقی را در عین بی طرفی بیشتر كرده است.
داستان بر بستر جامعه ای جاریست كه دین اسلام مبیّن خشونت بوده و مسلمانان تروریست ویا كاكا سیاه های بی ارزش خوانده می شوند .در این فضا شخصیت اصلی داستان در نبردی باخود و دنیای خارج تلاش دارد مسائلی را كه با پذیرش شاخص ترین نماد دین (حجاب) با آن مواجه می شود را به نحو احسن مدیریت كند.
نویسنده در تلاش بوده با گسترده كردن دایره تعاملات دختر و اعضای خانواده او، تصویر روشنی از جامعه اقلیت مسلمان و تعاملات آنها در محیط میزبان (استرالیا) به خواننده بدهد.
كنش های میان امل و دوستان غیر مسلمان خود (سیمونه و الین) كه با شادابی ها و هیجان های دوره بلوغ آمیخته شده ؛ رفتار دوستانه و جانبدارانه دبیر مدرسه (آقای پیرس) در كنار برخورد منطقی آمیخته به ترس مدیر مدرسه (خانم والش)، جریان های دوستی و خصومت های حاكم بر محیط كلاس ، نمایش تضاد های ناشی از آمیختگی سنت غلط و خرافه با دین ( در خانواده بهترین دوست او لیلا) ، خود باختگی و گریز از اصل به دلیل همرنگ جماعت شدن (كه در خوانواده دایی جو، عمه ماندی و دوست صمیمی او یاسمین وجود دارد) تعامل او با پسرغیر مسلمانی كه مورد علاقه اوست (آدام) ونیز همسایه پیر و تلخی كه در اثر تدابیر نرم و انسان دوستانه مادر امل و رفتارهای او زندگی دیگری می یابد؛ همه و همه حلقه های اتصال ماجراست.
در نهایت، داستان به گونه ای نیمه روشن وخوش بینانه كه نوید آینده ای روشن تر را در گرو انتخاب های صحیح می دهد به پایان می رسد.
مطالعه این داستان دقائق شیرین و تأمل برانگیزی را برای مخاطب رقم می زند.
صفحات: 1· 2