بیان ده وجه در معنی اسم فاطمه
5 (ر) (قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم سميت فاطمه فاطمه لفطمها عن الدنيا و لذاتها و شهواتها يعنى بجهت انقطاع و انفطام او از دنيا و لذات و شهوات آن او را فاطمه ناميدند كانه از وقتى كه آن ملك نازل شد و او را فاطمه خواند دنيا را نخواست و اعراض از ماسوى الله كرد، و من المهد الى اللحد روى دلش بسوى آخرت و پروردگارش بود چون محبت دنيا از دلش بريده شده بود مالك محبت حق شد و از اين جهت در دنيا با آنهمه قدرت و كمال كرامت در آن زمان قليل با نهايت سختى و عسرت گذرانيد.
6 در علل الشرايع از عبدالله محض پسر حسن مثنى از حضرت سجاد عليه السلام حديثى آورده است كه حاصلش اين است عبدالله سؤال كرد چرا فاطمه را فاطمه ى ناميدند فرمود چون فاطمه متولد شد و خلافت و امامت را در ذريه او خداوند متعال قرار داد فبهذا سميت فاطمه ى لانها فطمت طمعهم
7 (ر) رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در حق فاطمه ى (ع) فرمود من عرفها حق معرفتها ادرك ليله القدر وانما سميت فاطمه ى لان الخلق فطموا عن كنه معرفتها و فى خبر آخر انما سيمت فاطمه لان اعدائها فطموا عن حبها
(يص) معرفت فاطمه ى زهرا دو قسم است اول معرفت اسم و حسب و نسب و جمله قليله از حالاتش و اين قسم از معرفت از اين حديث معلوم است كه رسول صلى الله عليه و آله و سلم دست فاطمه را گرفت و فرمود (من عرفها فقد عرفها و من لم يعرفها فهى فاطمه ى بضعه منى و روحى التى بين جنبى الحديث) آنجناب در اين تعريف خواسته است اتحاد خودش را بفاطمه ى زهرا كه دلالت بر كمال فضل و شرف او مى كند بمردم بفهماند يعنى فاطمه را بدين گونه
بشناسيد و او را چون روحى در قالب و قلب من بدانيد و اين قسم از معرفت نتيجه اش اين است كه با روح و قلب و پاره تن پيغمبر بايد مردم عمل بنمايند آنچه با پيغمبر عمل مى كردند و حرمت جان پيغمبر حرمت پيغمبر است و احترام جزء اعظم احترام كل است.
و قسم دوم معرفت بگنه و حقيقته و احاطه تامه ى بتمام مقامات و كمالات و فضائل و فواضل اوست و اين قسم از معرفت براى احدى حاصل نمى شود و حديث (و هى الصديقه الكبرى و على معرفتها دارت القرون الاولى) همان معرفه اجماليه است و عجز انسان از ادراك هر شيئى و شخصى بواسطه كثرت اوصاف و آيات اوست و هر قدر اوصاف موصوف زيادتر است موصوف قدر و شأنش در انظار عظيم تر مى نمايد و چون انسان ناقص بواسطه فقدان آن مقامات عاليه در مقام دانى و سافل است بمقام عالى نرسد و نتواند او را بشناسد پس چگونه ما حقيقت نبوت را مى توانيم بشناسيم مانند اسم عظم و ليله القدر و ساعت مستجابه ى
8 (ر) قال الباقر عليه السلام (انما سميت فاطمه ى بنت محمد الطاهره لطهارتها عن كل دنس و طهارتها من كل رفث و مارات يوما حمره و لا نفاسا) در معنى طاهره و بتون اشاره باين معنى شد و اين عبارت اخراى فطمت عن الطمث و رفث بمعنى فحش است و اين دو طهارت اشاره بپاكى فاطمه زهرا است از پليديهاى ظاهر و باطن و تعدد ذكر طهارت بر حسب تعدد و اختلاف متعلق است از آنكه دنس و رفث صريح است با دناس ظاهره و ارجاس باطنه مانند تعدد ذكر اصطفا در حق مريم (ع)
9- (يص) از علل الشرايع از محمد بن مسلم ثقفى روايت كرده كه گفت از حضرت باقر عليه السلام شنيدم كه فرمود حضرت فاطمه زهرا (ع) بر در جنهم وفقه دارد و در آن روز بين هر دو چشم هر مرد مؤمن و كافر نوشته مى شود هذا مؤمن هذا كافر و دوستار فاطمه كه گناهكار است بين دو چشم او نوشته مى شود هذا محب پس دوستار گناهكار را بسوى آتش مى برند آنگاه فاطمه در مقابل خود عرض مى كند (الهى و سيدى سميتنى فاطمه و فطمت بى من تولانى و تولى ذريتى من النار و وعدك الحق و انت لا تخلف الميعاد) حق تعالى
مى فرمايد راست مى گوئى اى فاطمه ى من ترا فاطمه ى ناميدم و دوستان و ذريه ترا از آتش جهنم جدا كرده ام و وعده من حق است اين كه امر كردم آنها را بسوى آتش براى اينكه در حق آنها شفاعت بنمائى شفاعت كن كه من شفاعت ترا قبول مى نمايم تا ملائكه و انبياء و اهل موقف بدانند در نزد من مكانت و منزلت ترا پس هر كس بر پيشانى او محب نوشته است او را شفاعت بنمايد
(يص) و خرگوشى در شرف النبوه و كلبى نسابه از حضرت صادق عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت نموده كه آن حضرت از حضرت رسول سؤال نمود كه آيا مى دانى فاطمه ى را چرا فاطمه ناميده شد آن جناب عرض كرد از براى چه فرمود لانها فطمت هى و شيعتها من النار
10- (سميت فاطمه بهذا الاسم لانها فطمت و تبلت عن النظير) يعنى فاطمه زهرا (ع) از مثل و مانند خود مفطومه و منقطعه شده، و اين وجود ده گانه همه بيان مصداق و با هم تنافى نيست يعين فاطمه بهمه اين شئونات متصفه است و همه اين فضائل از خصائص اوست (فسبحان من خصها باعظم الفضائل و ميزها عن خلقه باكرم خصائل و شرفها و رفع قدرها و اكرامها و اكثر نسلها و جعل كل حال من احوالها آيه باهره و كل طور من اطوارها معجزه ظاهره)
و لو كان النساء بمثل هذى لفضلت النساء على الرجال
اى قبله مقبلان عالم اى روح جهان و جان عالم
اى سيده ى نساء جنت وى مهتر دختران عالم
اى علت خلقت خلايق معلول تو انس جان عالم
اى سر حديث كنت كنزا از خلقت مردمان عالم
احمد ز تو افتخار دارد بر جمله پيمبران عالم
در دهر نزاد و هم نزايد دختر چه تو مادران عالم
از مثل تو زن سزد بمردان نازند همه زنان عالم
منبع : کتاب ریاحین الشریعه
صفحات: 1· 2