درآمدی بر سبک زندگی و سیره قرآنی امام حسین (ع)
قرآن کریم به لزوم این انس اشاره کرده است. از مؤمنان مى خواهد با تلاوت آیات آن، اولین مرحله انس را بپیمایند. «فَاقْرَءُواْ مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْءَان؛(۴) هر آنچه برایتان امکان دارد قرآن بخوانید».
در آیه دیگر آنان که در قرآن اندیشه نمى کنند مورد نکوهش قرار داده، مى فرماید: «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا؛(۵) آیا به آیات قرآن نمى اندیشند؟ یا بر دلهایشان قفل هایى نهاده شده است؟»
امام حسین (ع) انس ویژه اى با قرآن داشت چون منزلتى بزرگ براى آن قائل بود. نمونه اى از این منزلت را مى توان در حکایت زیر مشاهده کرد:
«عبدالرحمان» به فرزند امام حسین (ع) «الحمدللَّه رب العالمین» را آموخت، وقتى که آن را بر پدر خواند، حضرت هزار دینار را به او بخشید و دهان او را پر از طلا کرد. از آن حضرت دلیل آن سؤال شد. حضرت پاسخ دادند: «چگونه مى توان کار او را [تعلیم قرآن] با این پاداش مقایسه کرد؟!»(۶)
انس امام حسین (ع) با قرآن را مى توان در تمام زوایاى زندگیش ملاحظه کرد، نصایح و مواعظش، سیره علمى و عملى اش و حماسه خونینش همه و همه در قرآن و الهام گرفته از آن بود. بنابراین کوته بینانى که شخصیت حماسى و قیام مردانه اش را زیر سؤال مى برند و گاه بر چسب خشونت طلبى، عدم توجه به مصالح، بى سیاستى، انتقامجویى و… را به آن حضرت نسبت مى دهند اگر ریشه هاى قرآنى عمل آن بزرگوار را بدانند و واقعاً در پى حق و یقین باشند نه بهانه جویى، به حقیقت رهنمون خواهند شد.
آرى، اهلبیت و بویژه امام حسین (ع) فرزندان پیامبر و شاگرد مکتب قرآنند پس چگونه گفتار و مواعظشان متکى به قرآن نباشد حرکت و قیام حسینى از همان آغاز بر مبناى قرآن همراه بود. نه تنها ریشه هاى این حماسه را مى توان با قرآن بدست آورد بلکه امام (ع) خود با استناد به آیات قرآن حرکت خود را الهام گرفته از آن مى دانست که نمونه هایى از آن را ذکر مى کنیم.
الف) در نخستین برخورد با والى مدینه، خود و اهل بیت را معدن رسالت و… معرفى مى کند و مى فرماید: «در حالى که یزید مردى فاسق و شرابخوار و… است پس چگونه امام (ع) را شایسته است که با او بیعت کند.»(۷)
ب) هنگامى که مروان اصرار مى کند که والى مدینه از امام حسین(ع) بیعت بگیرد امام(ع) او را پلید و خود را با استناد به قرآن «مُطهّر» بیان مى دارد: «اِلَیک عَنّى، أَنا مِنْ بَیْتِ الطَّهارةِ الّذین أنْزلَ اللَّهُ فیهم عَلى نَبیّه: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»(۸)
ج) آنگاه که با کاروان خود از مدینه بیرون آمد این آیه را تلاوت فرمود: «رَبِّ نَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین»(۹) و این همان دعایى است که حضرت موسى (ع) به هنگام خروجش با بنى اسرائیل آن را بر زبان جارى ساخت.
د) آنگاه که به مکه رسید این آیه را تلاوت نمود: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْیَنَ قَالَ عَسَى رَبِّى أَن یَهْدِیَنِى سَوَاءَ السَّبِیل»(۱۰) به این ترتیب هجرت خود را به هجرت موسى که هر دو در جهت کوبیدن بیداد و ظلم بود تشبیه مى کند.
ه) پس از ورود به مکه نام هاى براى سران قبایل بصره نوشت و آنان را به کتاب خدا دعوت کرد: «وَ اَنا ادعوکم اِلى کتابِ اللَّه و سُنة نبیّهِ»(۱۱)
و) وقتى که عصر پنجشنبه نهم محرّم عمر بن سعد فرمان حمله داد و لشکر به حرکت در آمد از برادرش اباالفضل (ع) درخواست مى کند که یک شب از امویان مهلت بگیرید تا در آن شب فقط دعا، نماز، تلاوت قرآن، استغفار و راز و نیاز با خدا داشته باشد:
«فَهُوَ یَعْلَمُ أنّى کُنتُ قَدْ اُحِبُّ الصَّلوة و تلاوة کتابِهِ و کثرة الدَّعاء و الاستغفار» و خداوند مى داند که من نماز براى خدا و تلاوت قرآن و بسیارى دعا و استغفار را دوست مى داشتم» امام آن شب به خیمه باز مى گردد و تمام شب را چنین مى کند.(۱۲)
اُنس امام با قرآن به دوران حیات جسمى محدود نمى شود بلکه بعد از شهادت نیز ادامه دارد: «منهال بن عمرو» گوید، چون سر مطهّر امام (ع) را به دمشق آورده بر نى حمل مى کردند، من پیش روى او بودم. شخصى سوره کهف را مى خواند تا رسید به آیه شریفه «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُواْ مِنْ ءَایَتِنَا عَجَبًا؛(۱۳) آیا پنداشتى که داستان اصحاب کهف و رقیم از آیات شگفت ماست؟!» به خدا سوگند ناگاه آن سر مطهر به سخن آمد و با زبان فصیح فرمود: «شگفت تر از اصحاب کهف، واقعه شهادت و بردن من بر نى است»(۱۴)
«سلمة بن کهیل» گوید: سر مطهّر را دیدم که بر نى این آیه را مى خواند «فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیم؛(۱۵) خداوند شما را از شر ایشان نگه خواهد داشت و او شنواى داناست».(۱۶)
۲٫ اخلاص و رضایت الهى
اکسیر حیات بخشى که به کارها و افکار رنگ جاودانگى مى بخشد اخلاص و انجام عمل براى رضاى الهى است خداوند در قرآن از بندگان مؤمن خویش خواسته است که کارها را فقط براى رضاى او انجام دهند.
«صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَة؛(۱۷) رنگ الهى بگیرید و چه چیز از رنگ الهى نیکوتر است».
و در آیه دیگر خداوند به پیامبر مى فرماید: «أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثْنَى وَ فُرَ دَى؛ دو دو به تنهایى براى خدا به پا خیزید»
قرآن در ستایش طبقه اى از مجاهدان راه حق و تشویق آنها مى فرماید: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة؛(۱۸) در حقیقت خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهاى] اینکه بهشت براى آنان باشد خریده است».
چنانکه ملاحظه مى شود خداوند در این آیه بهشت را بهاى جان و مال مؤمنان جهادگر مى شمارد اما در آیه اى دیگر در ستایش تعدادى از انسان هاى بلند پرواز مى فرماید: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّه»(۱۹) در این آیه آنان که جانشان را با عشق به خدا مى فروشند هدفشان در بهشت فقط رضاى الهى است.(۲۰)
امام حسین(ع) هدف اصلى سفر به کربلا را تحصیل رضاى الهى مى داند از اینرو در آغاز سفر و کنار قبر جدّ بزرگوارش (ص) از خداوند مى خواهد که او را به این همه موفق بدارد و راهى در پیش رویش بگذارد که رضاى او و رضاى رسولش در آن است.(۲۱)
این معنا در خطابه هاى دیگر آن بزرگوار نیز کاملاً مشهود است.(۲۲)
۳٫اخلاق کریمانه
سخاوت، عفو و گذشت، احسانگرى و دستگیرى بینوایان نمودهایى از اخلاق کریمانه اى است که در جاى جاى قرآن مى توان آنها را جست و امام حسین (ع)، شاگرد مکتب قرآن تجسم عینى این صفات و اوصاف دیگر قرآنى است و ما در اینجا به عنوان نمونه به ذکر پاره اى از آنها مى پردازیم.
۳-۱٫ گذشت
گذشت عالى ترین کرامت انسانى است بویژه آنکه آدمى قدرت بر انتقام نیز داشته باشد آموزه هاى قرآنى نه تنها به عفو در مقابل بدى تأکید دارند بلکه در سطحى بالاتر توصیه مى کنند که جواب را با خوبى پاسخ دهید «وَأَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى؛(۲۳) گذشت کردن شما به تقوى نزدیکتر است».
«وَ لَا تَسْتَوِى الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَن؛(۲۴) و نیکى با بدى یکسان نیست [بدى را] به آنچه بهتر است دفع کن».
«عصام بن المصطلق» گوید: وارد مدینه شدم، حسین بن على (ع) را مشاهده نموده و خوشنامى و مقام و منزلتش مرا به شگفت آورد به گونه اى که حسدى که در سینه نسبت به پدرش داشتم مرا به شدت برانگیخت به او گفتم: تو پسر ابوتراب هستى؟ ایشان فرمود: آرى. شروع کردم به شتم و سب او و پدرش، حسین (ع) نگاهى رئوفانه به من کرد و فرمود: «اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم. بسم اللَّه الرحمن الرحیم * خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِین»
آنگاه فرمود: آرام باش و براى من و خودت از خداوند طلب مغفرت کن اگر از ما یارى مى خواستى ما تو را کمک مى کردیم و اگر طالب حمایت بودى، تو را پشتیبانى مى نمودیم و اگر هدایت و ارشاد طلب مى کردى تو را رهنمون مى شدیم… عصّام مى گوید آثار ندامت و پشیمانى در چهره ام نقش بست. آنگاه امام فرمود: سرزنشى بر تو نیست خداوند تو را مى بخشاید که مهربانترین مهربانان است. آیا تو اهل شامى؟ گفتم: بلى، گفت: خداوند ما و تو را زنده نگه دارد، هر حاجت و نیازى داشتى با ما در میان بگذار، امیدوارم که به خواست خدا هرچه مى خواهى به بهترین وجهى آن را بیابى. عصّام گوید: زمین با تمام وسعتش بر من تنگ شد. دوست داشتم که مرا در خود فرو برد. در همان لحظه ناگهان فکر کردم که در سرتاسر زمین محبوبتر از او و پدرش نزد من هیچ کس وجود ندارد.»(۲۵)
۳-۲٫ تواضع و فروتنى
تواضع صفت ارزشمند مردان الهى است و آنان که پیشواى مردمند و الگوى آنان، وجود این صفت در آنان لازمتر است. تواضع در مقابل بندگان خوب و انسان هاى ستم کشیده نوعى جوانمردى، صبر و شجاعت، اما در مقابل مستکبران و کافران نشانه ذلت است. قرآن کریم از یک سو به نکوهش تکبر مى پردازد:«وَ لَا تَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحًا؛(۲۶) در روى زمین با تکبّر راه مرو»؛ «فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِین؛(۲۷) بد جایگاهى است جایگاه متکبران» و از سوى دیگر لزوم تواضع را گوشزد مى کند «وَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا؛(۲۸) بندگان خداى رحمان کسانى اند که در روى زمین به نرمى [و بدون تکبّر] گام بر مى دارند»؛ «وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِین»(۲۹) امام حسین (ع) نیز صاحب این سیره ارزشمند قرآنى بود.
«مسعده» گوید: گذر امام حسین (ع) به فقیرانى افتاد که گلیم خود را پهن کرده و خود را بر آن افکنده بودند (و غذا مىخوردند) و حضرت را دعوت نمودند، حضرت (ع) به زانو، نشست و با آنان هم خوراک شد. سپس این آیه فوق را تلاوت نمود آنگاه فقرا را به منزل خویش دعوت نمود. پس برخاستند و همراه حضرت (ع) به منزل او آمدند. حضرت (ع) به کنیز خود فرمود: «آنچه را ذخیره مى کردى بیرون بیاور.»(۳۰)
۳-۳٫ سخاوت
«جود و سخاوت» از فضایل مهم اخلاقى است، هر اندازه «بُخل» نشانه پستى و حقارت و ضعف ایمان و فقدان شخصیت است «جود و سخاوت» نشانه ایمان و شخصیت والاى انسانى است. در آیات قرآن هر چند واژه «جود» و «سخاوت» به کار نرفته اما تعبیراتى دیده مى شود که بر این دو مفهوم منطبق است، انفاق اموال در راه خدا، ایثار اموال و جان ها، انفاق از آنچه خود به آن نیازمندیم یا آن را دوست داریم، و… از جمله تعبیرات قرآن براى توصیف سخاوت است که اکنون به چند مورد آن اشاره مى کنیم:
«یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لَا یَجِدُونَ فِى صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُواْ وَ یُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَة…؛(۳۱)[انصار]… هر کس را که به سوى آنان کوچ کرد. دوست دارند و نسبت به آنچه به ایشان داده شده در دل هایشان حسد نمى یابند، هر چند در خودشان احتیاجى، [مبرم] باشد.»
«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاءً وَ لَا شُکُورًا؛(۳۲) و غذاى (خود) را با این که به آن، علاقه (و نیاز) دارند به مسکین و یتیم و اسیر مى دهند (و مى گویند) ما شما را به خاطر خدا اطعام مى کنیم و هیچ پاداش و سپاسى از شما نمى خواهیم.»
امام حسین (ع) اسوهى سخاوت بود. روایت شده که «ابوهشام قناد» از بصره براى حسین (ع) کالا مى آورد و آن حضرت از جاى برنخاسته همه را به مردم مى بخشید.(۳۳)
«ابن عساکر» روایت کرده است: گدایى، میان کوچه هاى مدینه قدم برمى داشت و گدایى مى کرد تا به در خانه حسین (ع) رسید در را کوبید و این چنین سرود «ناامید بر مى گردد امروز آن کسى که به تو امیدوار باشد و حلقه درخانه تو را حرکت دهد. تو صاحب جود و معدن بخششى و پدرت کشنده فاسقان بود».
حسین(ع) مشغول نماز بود. نماز را به زودى به جاى آورد و بیرون آمده و در سیماى اعرابى اثر تنگدستى را مشاهده کرد. برگشت و قنبر را صدا زد. قنبر جواب داد (لبیّک یابن رسول اللَّه) فرمود: از پول مخارج ما چه قدر مانده است. عرض کرد دویست درهم که فرمودى در بین اهل بیت تقسیم کنم. فرمود: آن را بیاور، کسى آمده که از آنها به این پول سزاوارتر است… اعرابى پول ها را گرفت و رفت در حالى که مى گفت: «اللَّهُ اَعْلم حَیْثُ یجعل رسالَتَهُ؛(۳۴) خداوند داناتر است به اینکه رسالت خویش را نزد چه کسى قرار دهد»
۳-۴٫ احسان گرى
«أنس» گوید نزد امام حسین (ع) نشسته بودم در این هنگام یکى از کنیزان آن حضرت وارد شد و با دسته ریحانى که به آن حضرت هدیه کرد سلام و تحیّت گفت، حضرت نیز به او فرمود: تو در راه خدا و براى خدا آزادى.
أنس مى گوید: من به آن حضرت عرض کردم: این کنیز با چند شاخه ریحان که اهمیتى ندارد به شما تحیّت گفت، حال شما او را آزاد مى کنید؟ حضرت فرمود: حق تعالى ما را چنین تربیت کرده و فرموده است:
«وَإِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا؛(۳۵) و چون به شما درود گفته شد شما به [صورتى] بهتر از آن درود گویید یا همان را [در پاسخ] بر گردانید».
۴٫ امر به معروف و نهى از منکر
امر به معروف و نهى از منکر محور تحقق یافتن حکمیت ارزش ها و محو پلیدی ها است بناى رفیع جامعه اسلامى بر ستون مستحکم امر به معروف و نهى از منکر گذاشته شده و امت مسلمان بهترین امتى هستند که براى امر به معروف و نهى از منکر برانگیخته شدند.
امام حسین (ع) مصداق این آیه بود: «وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُوْلَکَ هُمُ الْمُفْلِحُون؛(۳۶) باید از میان شما گروهى به نیکى دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتى بازدارند و آنان همان رستگارانند»
آن بزرگوار هدف قیام خود را اصلاح طلبى و امر به معروف و نهى از منکر معرفى کرد از اولین مراحل امر به معروف که همان اندرز و نصیحت است آغاز کرد و بارها و بارها یزیدیان را پند داد(۳۷) و تا آخرین مرحله که گذشتن از جان خویش است در راه احیاى این عنصر مهم کوشا بود. آن حضرت در این باره چنین مى فرماید: «اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الأِصلاح فى أَمّةِ جَدّى محمد(ص) اُریدُ أَن آمُرَ بِالمَعروف وَانهى عنِ المُنکر…؛ من براى اصلاح در امت جدّم محمد (ص) قیام کردم و امر به معروف و نهى از منکر را طالبم…»(۳۸)
۵٫ ایثار
ایثار یکى از جلوه هاى عرفانى قیام امام حسین (ع) و بلکه از زیباترین آنهاست، جلوه اى که قرآن کریم بسیار بر آن تأکید کرده و در نمودهاى مختلف ظاهر گشته است، شهادت در راه خدا و انفاق مال که آیات بسیارى درباره آنها نازل شده از این جمله است؛ اوج ایثار و از خودگذشتگى را در لیلةالمبیت که على(ع) به جاى پیامبر خوابید مى توان ملاحظه کرد و خداوند مدال «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّه…»(۳۹) را درباره آن بزرگوار نازل کرد.
در سوره انسان نیز درخشش دیگرى از این فداکارى را که ناظر بر اهلبیت است ملاحظه مى کنیم «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّه…»(۴۰)
اساس قیام امام حسین (ع) و یاران آن بزرگوار که برگرفته از مکتب آن حضرت است بر محور از خودگذشتگى است. عدم قبول بیعت امام با امویان و از خود گذشتن براى اثبات حقیقت نمونه بارز ایثار آن بزرگوار بود.
دستیابى حضرت اباالفضل العباس (ع) به آب و نیاشامیدن آن، جانفشانى دو تن از یاران امام (ع) در ظهر عاشورا که جهت اقامه نماز تن خود را سپر بلاى آن حضرت ساختند و به شهادت رسیدند، ارادت هایى که اصحاب آن حضرت در شب عاشورا ابراز کردند و در روز عاشورا تا زنده بودند نگذاشتند که از بنى هاشم وارد میدان شود و بنى هاشم نیز تا زنده بودند نگذاشتند امام (ع) وارد میدان شود و(۴۱)… همه و همه نمونه هایى بىمانند ایثارند که در قیام امام حسین جلوه گر شد.
«محمدعلى جناح» سیاستمدار پاکستانى در این باره مى گوید: «هیچ نمونه اى از شجاعت بهتر از آنکه امام حسین (ع) از لحاظ فداکارى نشان داد در عالم پیدا نمى شود»(۴۲) دانشمند اروپایى «موریس دوکبرى» نیز مى نویسد: «امام حسین (ع) براى حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگى مقام و مرتبه از جان و مال و فرزند گذشت…»(۴۳)
۶٫ توکّل
یکى دیگر از آموزه هاى ارجمند قرآنى توکل است، کارها را به خدا سپردن و دل از هر چه غیر اوست برکندن، به یک مبدأ خبیر قادر تکیه کردن و در راه او گام برداشتن است چرا که قرآن خود فرموده است: «و مَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه؛(۴۴) هر کس بر خدا توکل کند خدا او را کافى است»: «عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُون»(۴۵)
امام حسین (ع) در طول سفر خود به کربلا، خدا را تنها تکیه گاه خود مى داند، در دومین سخنرانى خود در روز عاشورا پس از آنکه هر دو سپاه آماده نبرد شدند خطاب به سربازان عمر سعد فرمود: «سخن مرا بشنوید و عجله نکنید… پس [در] کارتان با شریکان خود همداستان شوید تا کارتان بر شما مشتبه ننماید پس درباره من تصمیم گرفته مهلتم ندهید»؛ «بىتردید سرور من آن خدایى است که قرآن را فرو فرستاده و همواره دوستدار شایستگان است.»(۴۶)
۷٫ جامع اضداد
عده اى چنین مى پندارند که انسان هایى که اهل عبادت و تهجّد، عرفان و خلوت گزینى اند در صحنه اجتماع حضورى مؤثر نداشته و بالعکس انسان هاى حماسى و قاطع، از روحیه لطیفى برخوردار نیستند.
اما انسان قرآنى در عین صلابت و قاطعیت، رؤوف و در عین تهجّد شبانگاهى چون شیر در روز، بر دشمنان مىغرّد قرآن رهبانیت را نمى پذیرد و در عین حال قطع ارتباط با خالق را نیز رد مى کند.
از یک سو بر جهاد و شهادت، هجرت و امر به معروف و نهى از منکر به عنوان عناصر کلیدى شجاعت و حضور مؤثر در جامعه تأکید مىکند و از دیگر سو مؤمنانى را مىستاید که شب ها به نجواى با معبودشان مى پردازند.
قرآن از یک سو نجواى «وَ مِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّک»(۴۷) سر مى دهد و از سوى دیگر بانگ «وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِکِینَ کَآفَّة»(۴۸) بر مى آورد و حسین (ع) نیز چنین بود، آمیزهاى از حماسه و دلاورى و شجاعت و عرفان و معنویت، دعاى عرفه امام حسین (ع) سراسر زمزمه هاى عارفانه او با معبود خویش است: «اِلهى مَنْ کانَتْ مَحاسِنُهُ مساوىِ فکیف لایکون مساویه مساوى؛(۴۹) خدایا کسى که خوبى هایش بدى است چگونه بدی هایش بدى نباشد».
جملات عارفانهى امام حسین (ع) تنها یک روى سکه شخصیت است اما روى دیگر شخصیت حماسى و قهرمانى است که با سلاح خون به دیدار شمشیر مى رود و چنین مى سراید که:«اِنْ کانَ دینُ مُحَمَّدٍ لَمْ یَسْتَقِم اِلاَّبِقتلى یا سیوف خذینى؛(۵۰) اگر دین محمد (ص) جز با کشتن من پایدار نمى ماند پس اى شمشیرها مرا دریابید.»
۸٫ جاودانگى
قرآن کریم کتابى است که با گذشت زمان رنگ کهنگى بر چهره مفاهیم بلندش نمى نشیند و همواره ماندگار و جاودانه است. مردى از امام صادق (ع) سؤال کرد چگونه است که قرآن با بحث و گفتگو در مورد آن فرسوده نمى شود و همواره شاداب و تازه است؟ حضرت فرمودند: «بدان جهت که خداوند قرآن را مخصوص عصر و دورانى خاص قرار نداد. همچنان که آن را به مردم خاصى اختصاص نداده است بلکه قرآن براى همه اعصار جدید و نزد هر گروهى تا به قیامت تازه است.»(۵۱)
از آنجا که سرشت سیره گفتارى و رفتارى امام حسین (ع) با آموزه هاى قرآنى عجین گشته است، شخصیت او، قیام او و سیره او جاودانه است. حضرت زینب (س)، شیر زن کربلا، این جاودانگى را پیش بینى کرده و خطاب به امام سجاد (ع) در دلدارى آن حضرت بعد از واقعه دلخراش عاشورا مى فرماید: «… بر فراز آرامگاه پدرت قبله اى ترتیب خواهد داد که نشانه هایش کهنه نمى گردد و گذشت روزگار آن را از بین نمى برد، هر چه ستمگران براى نابودى آن کوشش کنند، هرگز به خواسته خود نائل نمى شوند، پیوسته شکوه و جلال آن رو به افزایش است»(۵۲)
شیخ «عبدالحسین الاعم» شاعر متعهّد عرب در سوگ شهادت آن حضرت شعرى ناظر به همین معنا دارد که:
«گرچه جسم مطهّر حسین (ع) در صحراى کربلا مدتى اندک بدون دفن باقى ماند… لیکن قبر او در درون سینه و قلب دوستدارانش تا ابد جاى دارد»(۵۳)
۹٫ حق تلاوت قرآن
در قرآن، ایمان آورندگان به این کتاب الهى کسانى معرفى شدند که حق تلاوت را به جاى آورند:«الَّذِینَ ءَاتَیْنَهُمُ الْکِتَابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُوْلئکَ یُؤْمِنُونَ بِه؛(۵۴) کسانى که کتاب آسمانى به آن دادیم و آنرا چنانکه باید مى خوانند ایشانند که بدان ایمان دارند…»
امام صادق (ع) درباره چگونگى رعایت حق تلاوت قرآن مى فرماید: «آیاتش را روشن و شمرده مى خوانند، سعى مى کنند معنایش را بفهمند، احکام و فرامینش را به کار مى بندند و به وعده هایش امیدوارند و از عذابش مى ترسند… به خدا سوگند که حق تلاوت قرآن به حفظ آیات و پشت سر هم خواندن حروف و کلمات و تلاوت سوره ها و مطالعه حواشى و هوامش آن نیست…»(۵۵)
امام حسین (ع) از کسانى بود که در گفتار و کردار حق تلاوت قرآن را رعایت کرد از این رو در قسمتى از زیارتنامه اش مى خوانیم: «أشهد أنّکَ…تَلَوتَ الکتاب حَقَّ تِلاوَتِهِ…؛(۵۶) گواهى مى دهم که تو حق تلاوت قرآن را ادا نمودى» و نیز آن حضرت خدا را به خاطر فراگیرى معناى قرآن و رسیدن به مقام فقاهت دینى حمد و سپاس مى گوید: «اللهم اِنى اَحْمَدُکَ عَلى ان اَکْرَمْتَنا بِالنَّبُوَّةِ وَعلَّمْتنَا القرآن وفقَّهتَنا فى الدّین»(۵۷)
۱۰٫ حق گویى
قرآن کریم خود سخن حق است «وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِین»(۵۸)؛«وَأَنزَلْنَآ إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ…»(۵۹)
امام حسین (ع) نیز زندگى و گفتارش بر مبناى حق و راستى بود چرا که بر مبناى آیه تطهیر امامان از هر گونه ناحق و پلیدى مبرّایند. در بخشى از زیارت آن بزرگوار که خطاب به ایشان است مى خوانیم: «أَنَّ الحقَّ مَعَکَ و اِلَیْکَ وَ أنتَ أهْلُهُ و مَعْدِنُه؛(۶۰) همانا حق با تو و به سوى توست و تو اهل حق و معدن آن هستى»
۱۱٫ چند بُعدى بودن
قرآن کریم کتابى است که از زوایاى مختلف مى توان به آن نگریست هر چند همه این ابعاد در یک جهت و آن هم هدایت گرى است آیةاللَّه جوادى آملى در این باره چنین مى نویسد: «آیات قرآن که خود را هدایتگر مردم مىداند «هدىً للنّاس»(۶۱) طورى تنظیم شده است که هر کس مى تواند به مقدار سطح فکر خود از خرمن معارف و مآثر آن خوشه اى بر گیرد، هم براى عارفان، حکیمان و سایر اندیشوران برنامه هدایتى دارد و هم براى تودهى مردم و اعراب بیابانگرد… سالار شهیدان، حسین بن على (ع) همانند قرآن در چهره هاى گوناگون براى مردم جهان درخشید، براى عارفان در چهره دعاى عرفه، براى زمامداران حامى قسط و عدل و حامى مستضعفان و محرومان در چهره نهضت و قیام علیه طغیانگران امویان، براى پرهیزکارى در چهره تارک دنیا و براى دیگران در چهره هاى دیگر…»(۶۲)
۱۲٫ حضور در محضر الهى
عارف، عالَم را محضر خدا مى داند و او را شاهد و ناظر بر جمیع امور مى شمارد. در قرآن کریم مى خوانیم که «قُلِ اعْمَلُواْ فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون …؛(۶۳) و بگو [هر کارى مى خواهید] بکنید که به زودى خدا و پیامبر و مؤمنان در کردار شما خواهند نگریست»
امام حسین (ع) در روز عاشورا بعد از شهادت اصحاب سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: «الَّلهُمَّ اِنّک تَرى ما یُصْنَعُ بولد نبیّک؛(۶۴) خدایا تو شاهدى که با پسر پیغمبر تو چه مى کنند» همچنان که پس از شهادت طفل شیرخوار دست مبارک خود را زیر گلوى او گرفت وقتى که دستش پر از خون شد آن را به طرف آسمان پاشید و گفت: «هَوّن عَلىّ ما نَزَل بىِ أنّه بعین اللَّه؛ آنچه که این مصیبت را بر من آسان مى کند این است که این مصایب در محضر خدا و منظر او واقع مى شود»
۱۳٫ خوف و خشیت الهى
قرآن کریم مؤمنان را مى ستاید که فقط از خدا مى ترسند و جز او از کس دیگر هراس ندارند:«الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَ لَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّه …؛(۶۵) کسانى که پیام هاى خدا را ابلاغ مى کنند و از او مى ترسند و از هیچ کس جز خدا بیم ندارند…»
سیره عملى امام حسین (ع) در جریان کربلا مصداق واقعى این آیه است چرا که اگر ترس از نابودى خود و فرزندانش داشت هرگز پاى به این صحنه پرمخاطره نمى گذاشت. امام در زمره عارفانه خود در دعاى عرفه چنین مى فرماید که: «الّلهم اخشاک کأنى أراک؛(۶۶) خدایا مرا آنچنان قرار ده که از تو بیمناک باشم بطورى که گویا تو را مى بینم»
۱۴٫ مقام ذکر
از دیگر اوصاف پارسایان رسیدن به مقام ذکر است. یاد خدا را در دل داشتن و همواره به یاد او بودن، یاد خدا مایه آرامش است: «أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَنُّ الْقُلُوب»(۶۷) و مؤمنان راستین آنانند که خرید و فروش و مشغولات دنیوى آنها را از یاد خدا غافل نمى سازد.«رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تَجارَةٌ وَ لَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّه…»(۶۸)
سرور و سالار شهیدان از جمله کسانى بود که به این مقام شریف نائل گشته بود و همواره یاد خدا مى کرد موقع حمله به دشمن ذکر «لاحول ولاقوّة اِلّا باللَّه العلىّ العظیم»مى گفت(۶۹) هنگام احساس خطر مرگ «اناللَّه و انا الیه راجعون» بر زبان جارى مى ساخت(۷۰) هنگام رسیدن به کربلا از بلاها و مصیبت هاى آن به خدا پناه مى برد «الّلهم أَعوذُبِکَ مَنِ الکَربِ وَ البَلاء»(۷۱)
و بالاخره دشمنان خود را سرزنش مى کند که: «شیطان بر شما مسلط شده و یاد خداى بزرگ را فراموشتان ساخته، ننگ بر شما و آنچه مى خواهید، ما از خداییم و به سوى خدا باز مى گردیم.»(۷۲)
۱۵٫ صبر و تسلیم
صبر در برابر مصیبت ها و تسلیم در برابر اراده الهى یکى دیگر از خصلت هاى نیک عارفان است. عارف معتقد است که آنچه در عالم وجود واقع مى شود قضاى الهى است و تا چیزى از جانب او مقدّر نشده باشد واقع نمى شود. اگرچه حرکت و تلاش براى دگرگونى وضع موجود و تغییر ناهنجارى هاى خود، قضا و قدر الهى و مرزى جدا از آن ندارد.
در قرآن کریم هفتاد بار مقوله صبر مطرح شده که ده مورد آن مرتبط با پیامبر اکرم (ص) است. خداوند به مؤمنان دستور داده از صبر و صلوة براى حل مشکلات کمک بگیرید. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَوة» (۷۳) و در آیه دیگر «صبر و تقوى» از استوارترین امور شمرده شده است «وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَ لِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُور» (۷۴)
«تسلیم» نیز اگرچه از جنس صبر است اما مقامى بالاتر است در مقام تسلیم «خود»ى باقى نمى ماند تا انسان بگوید آنچه را جانان مى پسندند مورد پسند من است بلکه خود و هرچه را در اختیار دارد تسلیم مولاى خود مى کند.
سخن حضرت اسماعیل (ع) که در جواب «یا بُنَىَّ إِنِّى أَرَى فِى الْمَنَامِ أَنِّى أَذْبَحُک» (۷۵) گفت: «یَأَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِى إِن شَآءَ اللَّهُ مِنَ الصَّبِرِین؛ (۷۶) مأموریت خود را انجام بده که اگر خدا بخواهد مرا صابر خواهى یافت» نشانه دستیابى آن حضرت به مقام تسلیم و تفویض است.» (۷۷)
حسین (ع) قهرمان صبر و تسلیم است و گفتار و کردارش بر آن گواه، آن بزرگوار در وصیتنامه خود که به محمد بن حنفیه نوشته فرموده است: «هر کس مرا رد کند و از یارى من سر باز زند صبر مى کنم تا خدا بین من و قوم اموى حکم کند که او بهترین حکم کنندگان است.» (۷۸)
صبحگاه عاشورا یاران خویش را چنین به صبر فرا مى خواند که: «اى کریم زادگان! صبورى کنید زیرا مرگ چونان پلى است که شما را از سختى ها و آسیب ها عبور داده و به بهشت هاى پهناور و نعمتهاى جاودانه مى رساند…» (۷۹)
در قتلگاه و عروجگاه، عصر عاشورا در نیایشى عاشقانه با تن و بازوى زخمدار چنین عرضه مى دارد: «بر قضا و حکم تو صبر مى کنم، اى خداى من، جز تو خدایى نیست. اى فریادرس فریادگران.» (۸۰)
۱۶٫ عبادت
«عبادت» پیوند مخلوق با خالق و اوج کمال انسانى و ارج بخشیدن خداوندى است که نعمات فراوانى به ما عطا کرده است. قرآن کریم، گاه پرستش را هدف آفرینش و گاه عامل نفى سلطه هاى شیطانى، و گاه زمینه وحى و پیامبرى و… معرفى مى کند. خداوند در این زمینه مى فرماید «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون؛۵۷٫(۸۱) و جن و انس را نیافریدیم جز براى آنکه مرا بپرستند.»
امام حسین (ع) عبدصالح خدابود و تجسم عینى آیات الهى، در عین حال که پهلوانى بزرگ بود، عابدى تمام عیار و عارفى کامل در پیشگاه الهى بود. از «مصعب زبیرى» روایت شده که گفت: « حسین (ع) با فضیلت و متمسّک به دین بود و نماز و روزه و حج او بسیار بود.» (۸۲)
«عقاد» نیز گوید: علاوه بر نمازهاى پنجگانه نمازهاى دیگر بجاى آورد و علاوه بر روزه ماه رمضان در ماه هاى دیگر هم روزه ائى را روزه مى گرفت و در هیچ سال حج خانه خدا از او فوت نشد مگر آنکه ناچار به ترک شده باشد. (۸۳)
امام حسین (ع) انس ویژهاى با نماز داشت. چنانکه قبلاً بیان شد از برادرش حضرت اباالفضل (ع) خواست یک شب از امویان مهلت بگیرد تا در آن شب فقط به دعا، نماز، تلاوت قرآن و استغفار و راز و نیاز با خدا بپردازد.
در ظهر عاشورا نیز که تنور جنگ به شدت گرم شده بود وقتى صحبت از نماز شد به فکر اقامه نماز افتاد و به شخصى که وقت نماز را به ایشان یادآورى کرد فرمود: «نماز را به یادمان آوردى خدا تو را از نمازگران قرار دهد، بلکه اکنون وقت آن است، از دشمنان بخواهید که دست از جنگ بشویند تا نمازمان را بخوانیم.» و چون آنان حاضر به این امر نشدند، سعیدبن عبداللَّه حنفى و زهیر بن قین، پاسدارى از جان امام را بر عهده گرفته و در این راه شهید شدند. (۸۴)
۱۷٫ عزت طلبى و ذلّت ستیزى
عزّت از آن خداست و هرکس طالب عزت است باید آن را نزد خدابجوید «مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا» (۸۵) در قرآن کریم خطاب به پیامبر خود مى فرماید که: «وَ لَن تَرْضَى عَنکَ الْیَهُودُ وَ لَا النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم؛ (۸۶) یهود و نصارى هرگز از تو خشنود نخواهند شد تا زمانى که از آنان تبعیت کنى» بنابراین در صورتى که پیامبر ذلت تبعیت از آنان را بپذیرد تا آنها از او خشنود مى گردند و توطئه نکنند. اما در ادامه آیه خداوند به پیامبر دستور مى دهد که بگوید: «إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى» (۸۷) به طور قاطع و با عزت تمام سخن آنان را رد کند.
اساساً نفوذناپذیرى از صفات قرآن است، هرگونه بطلان، دروغ، تحریف، تغییر و شکست در آن راه ندارد. از اینرو درباره صفت قرآن در این کتاب مى خوانیم «إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ * لَّا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِه؛ (۸۸) این کتاب نفوذناپذیر [و صاحب عزّت] است هیچ باطلى چه از پیشِ رو یا از پشت سر به آن راه نمى یابد…»
سیره امام حسین (ع) نیز بر مبناى همین حبل متین الهى بود و لحظه اى تن به ذلت و سر به خوارى نداد و سطر سطر قیام او نشانگر عزتمدارى و پایدارى بر راه هدایت الهى بود.
امام (ع) در روز عاشورا در مقابل سپاه دشمن فریاد بر آورد که: «آگاه باشید که زنازاده پسر زنازاده (ابن زیاد) مرا بین دو چیز مخیّر ساخته یا شمشیر کشیده آماده جنگ شوم و یا لباس ذلّت بپوشم و با یزید بیعت نمایم ولى ذلت از ما بسیار دور است.» (۸۹)
پی نوشت
۱٫ بحار الانوار، ج ۹۸، ص ۳۵۵٫
۲٫ منبع پیشین، ج ۲۳، ص ۱۳۳: مرحوم سید هاشم بحرینى در کتاب غایة المرام این حدیث را با سى و نه سند از دانشمندان اهل تسنن و با هشتاد سند از دانشمندان شیعه نقل کرده است.
۳٫ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۴٫
۴٫ مزمل/ ۲۰٫
۵٫ محمد/ ۲۴٫
۶٫ تفسیر البرهان، ج ۱، ص ۱۰۰٫
۷٫ الفتوح، ج ۵، ص ۱۴٫
۷٫ احزاب/ ۳۳٫
۹٫ قصص/ ۲۱ و ۲۲٫
۱۰٫ قصص/ ۲۲ ؛ الفتوح، ج ۲، ص ۲۵٫
۱۱٫ تاریخ طبرى، ج ۳، ص ۲۸٫
۱۲٫ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۹۲ و ج ۴۵، ص ۳٫
۱۳٫ کهف/ ۹٫
۱۴٫ بحار الانوا، ج ۴۵، ص ۳۲ و ۱۸۸٫
۱۵٫ بقره/ ۱۳۷٫
۱۶٫ معالى السبطین، ج ۲، ص ۱۱۵٫
۱۷٫ بقره/ ۱۳۸٫
۱۸٫ توبه/ ۱۱۱٫
۱۹٫ بقره/ ۲۰۷٫
۲۰٫ حماسه و عرفان/ ۲۴۷٫
۲۱٫ بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۸٫
۲۲٫ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۷۷٫
۲۳٫ بقره/ ۲۳۷٫
۲۴٫ فصلت/ ۳۴٫
۲۵٫ سفینةالبحار، ج ۲، ص ۱۱۶٫
۲۶٫ اسراء/ ۳۷٫
۲۷٫ زمر/ ۷۲٫
۲۸٫ فرقان/ ۶۳٫
۲۹٫ شعراء/ ۲۱۵٫
۳۰٫ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۸۹٫
۳۱٫ حشر/ ۹٫
۳۲٫ انسان/ ۸ و ۹٫
۳۳٫ پرتوى از عظمت حسین (ع)، به نقل از سمعوالمعنى، ص ۱۵۰ – ۱۵۱٫
۳۴٫ پرتوى از عظمت حسین (ع)، ص ۱۶۸ – ۱۶۹، به نقل از سمعوالمعنى، ص ۱۵۱٫
۳۵٫ نساء/ ۸۶٫
۳۶٫ آل عمران/ ۱۰۴٫
۳۷٫ ر.ک: «نصیحت گرى و خیرخواهى» در همین مقاله.
۳۸٫ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹٫
۳۹٫ بقره/ ۲۰۷٫
۴۰٫ انسان/ ۸ و ۹٫
۴۱٫ حماسه عرفان، ص ۲۴۶٫
۴۲٫ مجله نور دانش، سال دوم، ش ۳٫
۴۳٫ تاریخ سیاسى اسلام، ج ۱، ص ۴۵۱٫
۴۴٫ طلاق/ ۳٫
۴۵٫ ابراهیم/ ۱۲٫
۴۶٫ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۶؛ تاریخالطبرى، ج ۳، ص ۳۱۸، برگرفته از آیات: اعراف۱۹۶/ و یونس/ ۷۱٫
۴۷٫ اسراء/ ۷۹٫
۴۸٫ توبه/ ۳۶٫
۴۹٫ دعاى عرفه، مفاتیج الجنان.
۵۰٫ اعیان الشیعه/ ۵۸۱٫
۵۱٫ بحار الانوار، ج ۱۷، ص ۲۱۳٫
۵۲٫ مقتل مقرم، ص ۳۹۷ – ۳۹۸٫
۵۳٫ قرآن،حسین،شهادت، ص ۱۱۸٫
۵۴٫ بقره/ ۱۲۱٫
۵۵٫ تنبیه الخواطر و نزهه النواظر، ج ۲، ص ۲۳۶، نقل از میزان الحکمه، ج ۱۰، ص ۴۸۲۴٫
۵۶٫ کامل الزیارات، ص ۳۷۱٫
۵۷٫ تاریخ الطبرى، ج ۳، ص ۳۱۵٫
۵۸٫ حاقه/ ۵۱٫
۵۹٫ مائده۴۸/.
۶۰٫ بحار الانوار/ ج ۱۰۰، ص ۲۹۴ و ۲۰٫
۶۱٫ بقره/ ۱۸۵٫
۶۲٫ حماسه و عرفان، ص ۲۲۹ – ۲۳۰٫
۶۳٫ توبه/ ۱۰۵٫
۶۴٫ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۱٫
۶۵٫ احزاب/ ۳۹٫
۶۶٫ مفاتیح الجنان، دعاى عرفه.
۶۷٫ رعد/ ۲۸٫
۶۸٫ نور/ ۳۷٫
۶۹٫ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۵۰٫
۷۰٫ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۷۹٫
۷۱٫ پیشین، ص ۳۸۱٫
۷۲٫ پیشین، ج ۴۵، ص ۶٫
۷۳٫ بقره/ ۱۵۳٫
۷۴٫ آلعمران/ ۱۸۶٫
۷۵٫ صافات/ ۱۰۲٫
۷۶٫ صافات/ ۱۰۲٫
۷۷٫ حماسه و عرفان، ص ۲۵۸٫
۷۸٫ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۳۰٫
۷۹٫ معانى الاخبار، ص ۲۸۹٫
۸۰٫ مقتل مقرّم، ص ۲۸۳٫
۸۱٫ ذاریات/ ۵۶٫
۸۲٫ پرتوى از عظمت حسین (ع)، ص ۱۶۵، به نقل از اسدالغابه، ج ۲، ص ۲۰٫
۸۳٫ منبع پیشین، به نقل از: ابوالشهداء/ ۷۳٫
۸۴٫ پیشین.
۸۵٫ فاطر/ ۱۰٫
۸۶٫ بقره/ ۱۲۰٫
۸۷٫ بقره/ ۱۲۰٫
۸۸٫ فصّلت/ ۴۱ – ۴۲٫
۸۹٫ لهوف، ص ۱۳۹، مقتل الحسین للخوارزمى، ص ۹ و ۱۰
منبع: ماهنامه پاسدار اسلام
صفحات: 1· 2