• تماس  

درد دل های رزمنده ای که در هلند زندگی می کند

26 تیر 1392 توسط 313

 

مهدی من را پسر عمو صدا می زد، نام من: علی رضا علی پور، نام او هم که مهدی علی پور است، هیچ نسبت فامیلی اصلاً با هم نداشتیم، آشنائی ما در مسجد جامع ساری رقم خورد. بیشتر از دو سال هم طول نکشید، نصف عمر دوران یک رئیس جمهور، بعد ها شنیدم که مهدی داماد شده اما خیلی طول نمی کشد که عروس جوان خود را به لقاء الله می بخشد، روایتی است که می گویند: یک ماه کمتر از ازدواج اش نگذشته بود که راهی جبهه شده و شهید می شود.

 

سال ها از جنگ گذشته، آن بچه های باصفا و مومن بیشتر یا شهید شده اند، یا از دنیا رفته اند، آنها هم که مانده اند، گرفتاری، روزمرگی ها، بچه ها را کم و بیش از هم جدا کرده.

 

با این حال گاهی می شود که همدیگر را مانند همان روزگار در محل مسجد جامع می بینیم.

 

مدتی قبل یکی از بچه ها، غروب بود، غروب جمعه، زنگ زد!

 

گوشی را نگاه کردم، شماره تماس عجیبی روی گوشی افتاده بود، 00 +0…

 

با تعجب گوشی را برداشتم،

 

سلام کردم، آن سوی خط صدائی غریب حالم را بهم ریخت.

 یکی از بچه های همرزم که آخرین بار در جبهه دیده بودم، او بود.

 

با تعجب گفتم: تو کجائی پسر؟! از بهشت زنگ می زنی؟! این چی چی شماره است، من کپ کردم!

 

گفت: آقا رضا! من هلند هستم و الان به شدت دلم گرفته، دلم می خواست الان غروب  جمعه ایران، شمال، ساری باشم، مسجد جامع  شهر، صدای اذان مغرب دلم را صفا بدهد.

بعد با بغض ادامه داد: رضا! اینجا هلند کفار بازاره، نه صدای اذانی، نه صدای مناجاتی، نه نوای قرآنی.

 

فقط بازار سگ و گربه ها داغ داغ است.

 

مردم بیش از این که با هم، با خدای متعال مانوس باشند، با سگ و گربه و خوک همنشینی دارند. خیلی دلم گرفته رضا، دارم می میرم.

 

این ها چه جماعت عجیبی هستند.

 

رضا! مردم باید قدر اذان مغرب ، صبح و ظهر را بدانند.

 

یاد شهید مهدی علیپور هم بخیر با آن نوای گرم عاشورائی اش…

یاد همه شهدا بخیر.

آقا رضا! مردم قدر ایران را بدانند که بهشت برین است ایران سربلند.

آری ایران بهشت است.

بهشتی که شهدائی چون: مهدی علیپور را  به لقاء الله رساند.

نویسنده: غلامعلی نسائی

صفحات: 1· 2

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: چفیه خاکی لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

درباره وبلاگ

همه عمر بر ندارم سراز این خمار مستی؛ که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی؛ تو نه مثل آفتابی، که حضور و غیبت افتد؛ دگران روند و آیند و تو.... همچنان که هستی؛ دل دردمند ما را، که اسیر توست یارا؛ .به وصال مرهمی نه، چو به انتظار خستی اللهم عجل لولیک الفرج

موضوعات

  • همه
  • سین یعنی سلامتی
  • حرفهای خودمونی
  • اخلاق
  • سیاسی
  • علمی
  • اجتماعی
    • زندگی
      • آشپزخونه من
      • نکات خانه داری
  • روانشناسی
    • مشاوره
  • احکام
  • پژوهشی
  • خبر خبر
  • پاتوق کتاب
  • چفیه خاکی
  • جام ولا
  • 30نما
  • شبهه
  • تاریخ نگاری
    • مناسبت روز
  • تصویر روز
  • معرفی نرم افزار
  • معرفی نرم فزار
  • خاطره نویسی

امکانات وب

كد تقويم

قالب وبلاگ


حرم فلش - ساعت فلش برای وبلاگ و سایت

آمارگیر

آمارگیر

قالب وبلاگ

آهنگ وبلاگ

نماز حاجت
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس