دلایل ازدواج پیامبر با هریک از همسرانشان
18 دی 1393 توسط 313
سوده: او دختر زمعه بن قیس از تیره عبد شمس بود. نخست با سکران بن عمرو که مسلمان بوده و به حبشه مهاجرت کرده بود، ازدواج کرد. شوهرش در حبشه، در راه خدمت به اسلام درگذشت. او پس از مرگ شوهرش تنها و بی سرپرست ماند و برای تأمین زندگانی خود در آن محیط غریب، پر تعصّب و شرک آلود، چاره ای جز این نداشت که برای تأمین معاش خود یا از آیین اسلام دست بردارد و به خاندان بت پرست و مشرک خود بپیوندد یا یک همسر مناسبی از مسلمانان پیدا کند. او اگر به اقوامش برمی گشت یا به قتلش می رساندند و یا شکنجه اش می کردند و یا به گرویدن به کفر مجبورش می کردند، لذا رسول خدا(ص) برای حفظ او از این مخاطر با او ازدواج نمود.
بنابراین، پیامبر اسلام(ص) که تنها هدفش ترویج دین و تحکیم مبانی آن بود، به عنوان قدردانی از خدمات یک مهاجر اسلامی و به عنوان تقویت و دلداری به مسلمانان مجاهد دیگر، و نیز سر و سامان دادن به زندگی یک زن بیوه با او ازدواج کرد. علاوه بر اینکه «هیچ کس نگفته است که سوده جمال یا مال و مقامی داشت که این ازدواج به خاطر آن رخ داده اس. این ازدواج یک سال پس از رحلت حضرت خدیجه، یعنی سال ۱۱ بعثت صورت گرفت. سوده در اواخر خلافت عمر در مدینه از دنیا رفت.
عایشه: او دختر ابوبکر بود. مشهور است که هفت ساله بود که پیامبر(ص) در مکه از او خواستگاری کرد. (این امر از خواسته های ابوبکر نیز بوده است.) دو سال در عقد پیامبر، اما در خانه پدر بود و بعد از هجرت وارد خانه پیامبر شد. زندگی فردی و اجتماعی عایشه پر از حوادث و داستان های گوناگونی است. او یکی از خبرسازترین بانوان تاریخ اسلام است که وقایع و حوادث بسیاری رقم زده است. از این رو، کتاب های متعددی درباره او نوشته شده است. عایشه در سال ۵۷ هجری از دنیا رفت و در بقیع دفن شد.
چنانچه ازدواج پیامبر(ص) با عایشه به انگیزه زناشویی بود، باید آن حضرت با یکی از دختران بالغ و یا زنان بیوه جوان ازدواج می کرد تا لازم نباشد دو سال صبر کند تا عایشه بالغ شود. از این رو، می توان گفت: اموری همانند نزدیکی و پیوند با قبیله تمیم، برداشتن مشکل از سر راه ابوبکر و دلگرم کردن بیشتر او به اسلام علل این ازدواج بوده است. هیکل درباره ازدواج پیامبر با عایشه و همچنین حفصه دختر عمر می گوید:«عایشه و حفصه دختران ابوبکر و عمر بودند و محمد(ص) می خواست به وسیله رشته خویشاوندی، آنها را با خود مربوط سازد. علاقه و محبتی که نسبت به عایشه داشت بعد از ازدواج به وجود آمد و در هنگام ازدواج وجود نداشت، از این جهت نمی توان گفت او را به اقتضای محبّت به زنی گرفت؛ زیرا موقعی که از عایشه خواستگاری کرد هفت سال داشت و دو سال پس از آن زفاف رخ داد، نمی توان باور کرد که محمد(ص) او را در سن هفت سالگی دوست می داشته است».
زینب دختر خزیمه: وی نوه دختری عبدالمطلب و دختر عمّه رسول خدا بود. شوهر قبلی او عبیده بن حارث بن عبدالمطلب بود که در جنگ بدر به شهادت رسید. او در مراحل واپسین زندگی خود به سر می برد که افتخار همسری پیامبر اسلام(ص)را پیدا کرد. این ازدواج در سال سوّم هجرت و در مدینه صورت گرفت.
زینب از نظر ثروت و جمال معروفیتی نزد مردم نداشت، و وقتی زن پیامبر شد دوره جوانی اش گذشته بود. تنها یتیم نوازی و دلجویی او از بیچارگان و درماندگان، زبانزد مردم بود، به حدّی که لقب «اُمّ المساکین» یا مادر بیچارگان به او داده بودند. پیامبر(ص) از روی دلسوزی و به خاطر حفظ آبرو و حیثیت زینب و نیز برای حمایت از او با وی ازدواج کرد.
زینب تقریباً دو سال، یعنی تا سال پنجم هجرت، با پیامبر(ص)زندگی کرد که از دنیا رفت. او تنها زنی بود که پس از حضرت خدیجه در ایام حیات پیامبر اکرم(ص) درگذشت.
حفصه: او دختر عمر و از زنانی بود که به مدینه هجرت کرد. همسرش خنیس بن عبدالله در اثر جراحت های فراوان در جنگ بدر از دنیا رفته بود. پس از وفات شوهرش، عمر به ابوبکر پیشنهاد کرد او را به همسری بپذیرد، ولی او قبول نکرد و عمر نگران شد. پس از وفات رقیه (همسر عثمان و دختر پیامبر)، عمر او را به عثمان پیشنهاد کرد و او نیز نپذیرفت. این موضوع عمر را سخت نگران کرد و زبان به شکایت نزد پیامبر گشود. پیامبر(ص) فرمود: کسی که بهتر از عثمان است با حفصه ازدواج می کند (که مراد خودش بود).
بنابراین، ازدواج پیامبر(ص) با حفصه به خاطر دلداری دادن به عمر بود، بخصوص با توجه به اینکه ابوبکر و عثمان حاضر به همکاری و حل مشکل عمر نبودند. این ازدواج در سال سوّم هجرت و در مدینه رخ داد. حفصه در سال ۴۵ هجری از دنیا رفت.
امّ سلمه: نام او هند دختر ابی امیّه حذیفه بن مغیره از قبیله مخزوم است. مادرش عاتکه دختر عبدالمطلب بود. بنابراین، امّ سلمه دختر عمّه پیغمبر بود. او یکی از بانوان پاکدامن و پرهیزکار، و طبق احادیث، پس از خدیجه کبری از محترم ترین زنان پیامبر اسلام(ص) به شمار می رفت. نخست با پسر عمویش، ابوسلمه مخزومی، ازدواج کرد و فرزندانی نیز از او داشت. شوهرش در جنگ احد جراحت شدیدی برداشت و در اثر آن از دنیا رفت. چند ماهی سرپرستی فرزندان خود را به عهده داشت. در این مدت افرادی مانند ابوبکر و عمر از او خواستگاری کردند ولی او نپذیرفت. ام سلمه پس از خواستگاری رسول خدا(ص) از وی، ابتدا نپذیرفت، ولی سپس قانع شد. وقایع مهمّی درباره او نقل می کنند که حاکی از مقام فضیلت و کمال اوست.
از جمله فضایل اخلاقی و پسندیده او این بود که دوست نداشت هیچ گونه مزاحمتی برای دیگران ایجاد کند. یکی از دلایل او بر ازدواج نکردن با پیامبر(ص) نیز همین مسئله بود؛ چرا که وی دارای چهار فرزند از شوهر سابق خود بود و نمی خواست مزاحمتی برای پیامبر(ص) ایجاد شود. امّا چون پیامبر پدر و رهبر امّت اسلامی بود، وظیفه خود می دانست که برای تأمین نیازهای امّ سلمه، دلداری دادن به او و سرپرستی فرزندان یتیمش اقدامی کند، از این رو، فرزنددار بودن امّ سلمه را مزاحمتی برای خود و مانع ازدواج ندانست و او نیز موافقت کرد. «پیداست که هدف پیامبر از این ازدواج، سرپرستی او و فرزندان یتیمش بوده است. آیا ازدواج با زنی بیوه و مسن، و نگهداری چهار کودک یتیم او، خود نوعی ریاضت نبود؟» دکتر هیکل نیز در این باره می گوید: «خاورشناسان گمان می کنند که محمد(ص)، امّ سلمه را به خاطر جمالش به زنی گرفت! اگر چنین بود از دختران مهاجران و انصار کسانی بودند که در جوانی و جمال و ثروت هزار مرحله از امّ سلمه پیش بودند و فرزندی نداشتند که بار دوش او شود، می توانست آنها را به زنی انتخاب کند. به همین جهت، علاقه مسلمانان نسبت به او زیاد شد و در عین حال که او را پیغمبر خدا می دانستند، پدر مهربان خود می شمردند؛ زیرا او به حقیقت برای هر بینوا و ناکام و ناتوان و بیچاره و درمانده و یتیمی که پدرش در جنگ کشته شده بود، مانند پدری دلسوز و مهربان بود»
این ازدواج در سال چهارم هجرت رخ داد. امّ سلمه در سال ۶۱ هجری در مدینه در گذشت و در بقیع دفن گردید. او آخرین همسر پیامبر بود که از دنیا رفت.
زینب دختر جحش: مادرش امیمه، دختر عبدالمطلب بود و از این رو، او نیز همچون امّ سلمه، دخترعمّه پیامبر(ص) محسوب می شد. پیامبر(ص) او را در سال پنجم هجرت تزویج نمود. او در سال بیستم هجرت از دنیا رفت و در بقیع دفن شد.
چون شبهات مربوط به این ازدواج، با تأکید بیشتری مطرح شده، و حتی در زمان خود پیامبر نیز منافقان به این مسئله دامن می زدند، ما نیز علل این ازدواج را با تفصیل بیشتری بیان می کنیم.
شوهر سابق زینب، زیدبن حارثه بود. زید غلام خدیجه بود که پس از ازدواج با پیامبر، او را به عنوان خدمتگزار به شوهرش هدیه کرد. قبیله زید برای آزادی اسرای خود به مکه آمدند تا با پرداخت پول، آنها را آزاد نمایند. پدر زید نیز از پیامبر(ص) درخواست خرید او را کرد. پیامبر(ص) بدون هیچ گونه توقّع مادی، زید را بین آزادی و اقامت در مکه مخیّر گذاشت. روحیات پاک و عواطف عالی و اخلاق نیک پیامبر(ص) باعث شد زید اقامت در محضر پیامبر را بر آزادی و رفتن نزد بستگان خود ترجیح دهد. علاقه پیامبر(ص) نیز به او تا حدی بود که او را به فرزندی برگزید و مردم به او به جای زیدبن حارثه، زید بن محمّد می گفتند.
یکی از اهداف پیامبر(ص) حذف فاصله طبقاتی و پیوند دادن افراد ثروتمند با فقیر و نیز از بین بردن سنت غلط عدم ازدواج دختران آزاد و اشرافی با طبقه تهیدست و بنده بود. پیامبر(ص) برای از بین بردن این رسم غلط ابتدا از خانواده خود شروع کرد و دختر عمّه خود زینب را به ازدواج غلام سابق خود و آزاد شده آن روز درآورد، تا مردم بدانند که ملاک برتری، تقوی و پرهیزگاری است و نه مال و ثروت. برای این کار پیامبر(ص) خود به خانه زینب رفت و رسماً از او برای زید خواستگاری کرد. او و برادرش در ابتدا ممانعت کردند تا اینکه آیه ۳۶ سوره احزاب نازل شد که هیچ مرد و زن مؤمنی در صورتی که خدا و پیامبر او درباره آنها تصمیمی گرفتند، اختیاری از خود ندارد. ایمان زینب و برادرش عبدالله به پیامبر(ص) و وحی آسمانی موجب شد تا زینب رضایت خود را اعلام کند.
اما این ازدواج به عللی منجر به طلاق شد و علی رغم خواسته پیامبر، سرانجام آن دو از یکدیگر جدا شدند. پس از مدّتی پیامبر(ص) برای باطل کردن سنت غلط دیگری، بر اساس وحی الهی با زینب ازدواج کرد. توضیح آنکه: جامعه عرب پسر خوانده را مانند پسر واقعی فرض می کردند و احکام پسر واقعی، مثل تحریم رابطه زناشویی، توارث و مانند آن را، در مورد پسر خوانده نیز جاری می دانستند. اگر پسرخواندگی به منظور ابراز عاطفه و علاقه باشد، عمل درستی است، اما اگر به منظور تشریک در یک سلسله احکام اجتماعی باشد که همگی از آن فرزند واقعی به شمار می روند، پذیرفتنی نیست؛ چرا که یک نوع بازی با عاملِ مهم در اجتماع یعنی نَسَب است. خداوند در آیه ۴ سوره احزاب می فرماید که پسرخواندگان شما پسران واقعی شما نیستند. این حرفی است که شما از خود گفته اید ولی سخن حق پیش خداست و اوست که بشر را به راه راست هدایت می کند.
پیامبر(ص) مأمور گردید که این سنّت و روش جاهلی و غلط را همانند سنت های خرافی دیگر درهم بکوبد و آن را با عمل، که تأثیرش بیش از گفتار و جعل قانون است، از میان مردم عرب بردارد. از آن رو که کمتر کسی جرئت داشت این برنامه را در دنیای آن روز اجرا کند، خداوند پیامبر(ص) را رسماً با نزول آیه ۳۷ سوره احزاب برای این مهم دعوت فرمود.
این ازدواج علاوه بر اینکه سنت غلطی را باطل اعلام کرد، مظهر مساوات و برابری نیز قرار گرفت؛ زیرا پیامبر گرامی اسلام به عنوان رهبر امّت اسلامی با زنی ازدواج کرد که در گذشته همسر بنده آزاد شده او بود و در دنیای آن روز چنین ازدواجی، مخالف شئون اجتماعی به شمار می رفت.
این عمل شجاعانه پیامبر(ص)، موجی از اعتراض و انتقاد را از جانب منافقان و کوته فکران پدید آورد، امّا خداوند برای سرکوبی این افکار آیه ۴۰ سوره احزاب را فرو فرستاد: محمّد پدر یکی از مردان شما نیست; او سمتی جز اینکه رسول خدا و خاتم پیامبران است ندارد و خداوند از همه چیز آگاه است. قرآن حتی پیامبر خدا را در اجرای این فرمان الهی در آیه های ۳۸ و ۳۹ سوره احزاب مورد ستایش قرار می دهد.
بدین سان، خداوند رسم فرزندخواندگی را به طور کلی از دایره مقررات روابط زناشویی در مورد پسر واقعی خارج ساخت و آن را تا ابد ملغا اعلام کرد.
اما مستشرقان و خاورشناسان بی خبر یا مغرض، صریح آیات قرآن را نادیده گرفته و دلایل بی محتوایی برای فریب افراد ساده لوح و بی اطّلاع مطرح کردند. آنان ابطال یک سنت غلط را رنگ عشق و دلباختگی داده و همچون رمان نویسان آنچه توانسته اند به یک تاریخ مجعول، پر و بال داده و آن را به ساحت مقدس پیامبر نسبت داده اند. دلیل آنها، این داستان ساختگی است که روزی چشم پیامبر(ص)بی اختیار به زینب می افتد. زید احساس می کند که پیامبر به زینب علاقه مند شده است و چون خود علاقه زیادی به پیامبر(ص)داشت او را طلاق می دهد تا مانعی برای ازدواج زینب با پیامبر نباشد. دلایل ذیل بطلان این داستان سرایی موهوم و مجعول را روشن می سازد:
الف. آیه ۳۷ سوره احزاب تصریح دارد که خداوند خود این ازدواج را ترتیب داده و آن به منظور ابطال یک سنت غلط بوده نه به منظور علاقه مندی و دلباختگی. این مطلب در صدر اسلام مورد تأیید همه بوده است و حتی یهودیان، مسیحیان و منافقان بر پیامبر به خاطر این عملش خرده نگرفتند.
ب. زینب دختر عمّه پیامبر(ص) بود و پیش از ازدواج با زید، به پیامبر پیشنهاد ازدواج داده بود، ولی پیامبر علی رغم خواسته او اصرار ورزید که با غلامش، زید ازدواج کند. بنابراین، اگر پیامبر(ص) علاقه داشت با او ازدواج کند، پیش از ازدواج او با زید، زمانی که او دختر بود و هیچ مانعی هم بر سر راه نبود و حتی مقتضی (خواسته زینب) هم موجود بود، می توانست با او ازدواج کند، در حالی که چنین نکرد.
ج. بسیار دور از عقل و جریان طبیعی عرف آن روز بود که پیامبر(ص) در همسایگی منزل خود تا آن زمان آثار جمال و زیبایی زینب را بی اختیار ندیده باشد; علاوه بر آنکه دختر عمّه او نیز بود و خود پیامبر(ص) مقدمات و لوازم عروسی زینب را فراهم ساخته بود. بنابراین، بسیار بعید است که نگاه پیامبر به زینب ـ آن گونه که در آن داستان مجعول آمده است ـ اوّلین نگاه بوده باشد.
د. «در آن عصر [پیش از بعثت] زنان حجاب نداشتند و زینت خود را آشکار می ساختند، بعدها اسلام این کار را حرام کرد. با وجود این، محمّد کسی نبود که به زیبایی زنان فریفته شود و در زندگانی خدیجه و پیش از ازدواج با او این کار از او معروف نبود. به این ترتیب، عجیب است که پس از پنجاه سالگی ناگهان عوض شود و… به یک نظر دلباخته دختر جحش شود»
جویریه: او دختر حارث بن ابی ضراره، زن بیوه ای بود که پیش تر با پسر عموی خود به نام مالک بن صفوان ازدواج کرده بود. او که زنی پاک، و دارای ادب و متانت بود، در سال ششم هجرت به افتخار همسری پیامبر(ص) در آمد و در سال ۵۶ هجری در مدینه از دنیا رفت.
در غزوه بنی المصطلق، جویریه به همراه عده ای از زنان و مردان، اسیر مسلمانان شدند. هنگام تقسیم غنایم، جویریه که دختر رئیس قبیله بنی المصطلق بود، سهم ثابت بن قیس شد. جویره با مولای خود، ثابت بن قیس، قراردادی نوشت که در قبال پرداخت پول آزاد شود. روزی جویریه که آثار زبونی و بیچارگی در سیما و حرکاتش آشکار بود، به حضور پیامبر اسلام(ص) رسید و اظهار داشت: من دختر حارث رئیس قبیله بنی المصطلق هستم، بلاها و مصایبی که به من رسیده، بر شما پوشیده نیست. من برای آزادی خود عقد مکاتبه نوشته ام، مرا برای تهیه پول یاری کن. پیامبر(ص)چون می خواست بالاتر از کمک مالی به او بشود، به وی پیشنهاد ازدواج داد و او نیز پذیرفت.
هنگامی که این خبر به مسلمانان رسید، به خودشان گفتند: از این پس پیامبر داماد قبیله بنی المصطلق شده است و ما در واقع خویشان و بستگان پیامبر را به اسارت نزد خود گرفته ایم، روا نیست که خویشان رسول خدا در اسارت مسلمانان باشند، از این رو، همه اسرا را، که قریب دویست نفر بودند، آزاد کردند. هنگامی که آزادشدگان به قبیله خود برگشتند، و این لطف و بخشش مسلمانان را مشاهده نمودند، به آیین اسلام گرویدند و حتی در صف مسلمانان و در رکاب پیامبر(ص) جنگیدند. این رفتار رسول خدا(ص) نه تنها در قبیله بنی المصطلق بلکه در سران قبایل دیگر نیز تأثیر مثبت گذاشت و دل های آنها را نیز به اسلام متمایل کرد. بدین سان، با یک ازدواج هزاران دل به سوی اسلام متمایل گشت.
امّ حبیبه: نام اصلی او رمله می باشد. او دختر ابوسفیان، خواهر معاویه و همسر عبیدالله بن جحش اسدی بود. به همراهی شوهرش به حبشه مهاجرت نمود. شوهرش در حبشه در اثر تبلیغات مسیحیان از آیین اسلام برگشت و مسیحی شد و در همان جا از دنیا رفت. امّ حبیبه که یک زن مسلمان بود و به همراهی اغلب مهاجران حبشه از ترس اذیت و آزار پدرش، ابوسفیان، به آنجا پناهنده شده بود، نمی توانست بی پناه و بی سرپرست بماند، از این رو، پیامبر اکرم(ص) به حمایت و سرپرستی او اقدام نمود. آن حضرت در سال ششم هجرت، عمروبن امیّه را نزد نجاشی، پادشاه حبشه، فرستاد و از او خواست امّ حبیبه را به عقد او در آورد. نجاشی او را به پیامبر تزویج کرد. او تا یک سال بعد در حبشه بود و در سال هفتم هجرت با آخرین گروه مهاجران حبشه به مدینه بازگشت.۵۰ امّ حبیبه که هنگام ازدواج با رسول خدا(ص) در حدود چهل سال داشت، در سال ۴۴ هجری در مدینه وفات یافت.
بنابراین، در زمانی که کسی جرئت نگهداری و سرپرستی امّ حبیبه را نداشت (چون او دختر ابوسفیان، دشمن درجه یک اسلام بود)، پیامبر(ص)به حمایت و سرپرستی او اقدام نمود تا بدین وسیله آن بیچاره را از ورطه هلاکت نجات دهد و از سوی دیگر، در جهت پیوند دادن و نرم کردن دل های بنی امیه که از دشمنان سرسخت و لجوج مسلمانان بودند، گامی بردارد. در نتیجه این وصلت، پیامبر اسلام(ص) با خاندان بنی امیه و هند، زن ابوسفیان، و سایر دشمنان خونین خود نسبت فامیلی و خویشاوندی پیدا کرد و امّ حبیبه نیز عامل بسیار مؤثری برای تبلیغ اسلام در خانواده های مکه شد.
استاد پیشوایی نیز معتقد است: «اگر انگیزه ای را که خاورشناسان مسیحی ادّعا کرده اند، فرض کنیم، چگونه معقول خواهد بود که شخصی، زنی را تزویج کند که در کشور دیگر اقامت دارد و وضع بازگشت او هیچ معلوم نیست؟!»۵۱
صفیه: او دختر حُیَی بن اخطب رئیس قبیله بنی النضیر بود و سلسله نسب او به هارون، برادر حضرت موسی(ع) می رسید. او پیش از ازدواج با رسول اکرم(ص)، ابتدا با سلام بن مشکم و سپس با کنانه بن ربیع، که در واقعه جنگ خیبر به دست مسلمانان کشته شد، ازدواج کرد.
پس از فتح خیبر در سال هفتم هجرت، بلال او را نزد پیامبر اکرم(ص)آورد. چشم حضرت به صورت کبود شده صفیه افتاد و علّت آن را پرسید. صفیه جواب داد: شبی در خواب دیدم که ماه در دامان من واقع شده است. صبح خواب را برای شوهرم بیان کردم، او سیلی محکمی به صورتم زد و گفت: مثل اینکه آرزوی محمّد را در دل می پروری؟ پیامبر اکرم(ص) فرمود: اگر اسلام را قبول کنی، تو را به همسری خود برمی گزینم و اگر بر یهودیت باقی باشی، تو را آزاد می کنم تا نزد قبیله ات برگردی. صفیه جواب داد: نزد رسول خدا برایم ارزشمندتر است. بدین ترتیب بود که پیامبر در همان سال (سال هفتم هجرت) او را به عنوان همسری برگزید.
صفیه عشق وافری به پیامبر اکرم(ص)داشت و هنگام فوت آن حضرت بی تابانه گریه می کرد و از صمیم دل از خدا می خواست که دردهای پیامبر را به جان او بیندازد و او به جای پیامبر در بستر مرگ قرار گیرد. صفیه تا دوران حکومت معاویه زنده بود. وی در سال ۵۰ هجری درگذشت و در قبرستان بقیع دفن گردید.
علّت این ازدواج آن بود که خود مسلمانان راضی نبودند صفیه که دختر رئیس قبیله بنی النضیر بود جز به پیامبر اسلام، به کس دیگری اختصاص یابد. با این وصلت، شخصیت اجتماعی او و عشق وافرش به اسلام نادیده گرفته نمی شد. ایجاد دوستی میان یهودیان و مسلمانان و نیز تشویق و ترغیب یهودیان به پذیرش اسلام را از فواید دیگر این ازدواج می توان برشمرد.
میمونه: از او به عنوان آخرین همسر پیامبر(ص) یاد می کنند. او دختر حارث هلالی از قبیله بزرگ بنی مخزوم بود. وی زن بیوه ای بود که پس از درگذشت دوّمین شوهر خود به نام ابی رهبه، خود را به پیامبر اسلام هبه کرد. این حادثه در سال هفتم هجرت و در سن ۵۱ سالگی میمونه رخ داد. او در سال ۵۱ هجری وفات یافت و در «سرف» از نواحی مکه دفن شد. لازم به ذکر است که این نوع ازدواج ـ یعنی زنی خود را بدون مهر و صداق به پیامبر ببخشد و خود را به همسری پیامبر درآورد ـ طبق آیه ۵۰ سوره احزاب از احکام اختصاصی رسول خداست و از این رو، نمی توان بر آن اشکال گرفت. علاوه بر آن، میمونه از قبیله بنی مخزوم (بزرگ ترین قبایل عرب) بود و قرار گرفتن وی در زمره همسران پیامبر می توانست در تحکیم روابط میان پیامبر() و قبیله بنی هاشم با قبیله بنی مخزوم مؤثر باشد.
گئورگیو نیز معتقد است که این ازدواج یک اقدام سیاسی برجسته به شمار می آمد؛ چرا که میمونه هشت خواهر داشت که هر یک همسر رجال برجسته مکه بودند، و محمّد(ص) بعد از ازدواج با میمونه گویا خویشاوند تمام سکنه مکه می شد. از اهداف دیگر ازدواج پیامبر(ص)این بود که خالدبن ولید، سردار بزرگ مکه را که نسبت فامیلی با میمونه داشت، با خود خویشاوند نماید. تأثیر این ازدواج به قدری بود که خالدبن ولید بالای کوه رفت و درباره پیامبر به اطرافیان خود گفت: این مرد که چنین دینی آورده است، اهل خدعه و تزویر نیست.
صفحات: 1· 2