دلنوشته/مناظره عقل و عشق
امام حج را با نیت عمره مفرده به پایان بردند و آنگاه عزم رحیل را با كاروانیان در میان نهادند: « الحمدلله ، ماشاءالله و لا قوه الا بالله و صلی الله علی رسوله … مرگ ، بر بنی آدم ، چون گردن آویزی بر گردن دختری زیبا آویخته است ، و چه بسیار است وَلَه و اشتیاق من به دیدار اسلافم ، {چون } اشتیاق یعقوب به دیدار یوسف ؛ و برای من قتلگاهی اختیار شده است كه اكنون می بینمش . گویا می بینم كه بند بند مرا گرگان بیابان ، بین نواویس و كربلا از هم می درند و از من شكمبه های خالی و انبان های گرسنه خویش را پر می كنند .» «گریزگاهی نیست از آنچه بر قلم تقدیر رفته است . رضایت خدا ، رضایت ما اهل بیت است ؛ بر بلایش صبر می ورزیم و او نیز با ما در آنچه پاداش صابرین است وفا خواهد كرد . اگر پود از جامه جدا شود، اهل بیت نیز از رسول خدا جدا خواهند شد … آنان در حظیره القدس با او جمع خواهندآمد ، چشمش بدانان روشن خواهد شد و بر وعده ای كه بدانان داده است وفا خواهد كرد . اكنون آن كه مشتاق است تا خون خویش را در راه ما بذل كند و نفس خود را برای لقای خدا آماده كرده است … پس همراه با عزم رحیل كند كه من چون صبح شود به راه خواهم افتاد . ان شاءالله .»
صفحات: 1· 2