رمز و راز حج
آن چه زمینهساز فراهم آوردن این عنصر اساسى است، اهمیت دادن به نقش آن در درستى عبادت و برخوردارى انسان از ثواب است. باید كمى به خود نگریست و انگیزههاى درونى را ارزیابى كرد و آن را از هر انگیزه غیرالهى پیراسته ساخت و همانگونه كه آلودگى جامه، مانع صحّت نماز است، باید آلودگى نیّت را هم مانع صحّت و پذیرش نماز و هر عبادت دیگر دانست و با نیّت پاك، به عبادت پرداخت و به رضاى الهى رسید. هم آیات قرآن به این اخلاص در عبادت فرمان داده است، هم توصیه اكید رسول خدا صلى الله علیه و آله و امامان معصوم علیهمالسلام است. بالاترین انگیزه عبادت هم «حبّ الهى» است كه به فرموده حضرت على علیهالسلام عبادت آزادگان است و برتر از عبادتى است كه به قصد رسیدن به بهشت و ثواب یا به انگیزه گریز از عذاب دوزخ انجام مىشود. براى رسیدن به اخلاص نیز، از جمله باید با راهها و روشهایى آشنا شد كه ابلیس از آنها وارد مىشود و بهره مىگیرد و عبادت را تباه مىسازد، مثل ایجاد تردید در اصل خداى متعال، یا ارزش و جایگاه دین و نقش آن در مدیریت جامعه، یا جاودانگى تعالیم اسلام و قدرتداشتن بر پاسخگویى به نیازهاى روز. اگر از این راهها نتوانست، حسنات او را از راه دیگرى مىسوزاند و خاكستر مىسازد، راه آلودهساختن به گناهان، یا آمیختن نیت به ریا و خودنمایى.
پاكى مال
گام دیگر پس از پاكسازى درون از ریا و عوامل عملسوز، پاكسازى مال از حقوق شرعى است و بدون آن نماز و عبادات و حج انسان تباه مىشود. حاجى كه بخواهد با مال و ثروتى كه حقوق دیگران به آن تعلّق گرفته، هزینه سفر حج و تهیه جامه احرام و قربانى و … را بپردازد، نماز و طواف و حجّش باطل مىشود و از قربانى حرام بهرهاى نمىبرد و از مسیر طاعت و بندگى كه جوهره حج و عبادات دیگر است، دور مىشود.
اهتمام به اداى این حقوق لازم است و سهلانگارى در پرداخت خمس و حقوق واجب مالى و امروز و فردا كردن، حاجى را در پرتگاه این تباهى عمل و عبادت قرار مىدهد و نوعى بىتوجهى به سپاس نعمتهاى الهى بهشمار مىرود.
همسفر خوب
حج، علاوه بر آن كه عبادت است، یك سفر و كوچ هم محسوب مىشود. نقش همسفر و همراه در موفقیتآمیز بودن سفر را نمىتوان انكار كرد، به خصوص اگر این همسفر، عهدهدار كارهاى كاروان و مدیریت حج زائران باشد. همسفر خوب كسى است كه این ویژگىها را داشته باشد: دینشناسى و آگاهى از مسائل شرعى، راستگو و درستكردار و امین بودن، صبورى و داشتن سعه صدر و ظرفیت و تحمّل.
برترین و كارآمدترین همسفر و همراه انسان «خدا» است كه مىتواند پیوسته تكیهگاه و همدم و مونس انسان قرار گیرد و ضعف انسان را به قدرت خویش جبران كند و در مشكلات، هراس زائر را به ایمنى تبدیل سازد و او را تقویت روحى و ایمانى كند. «دعا» كلید ارتباط با این همدم دایمى است و انس با او، انسان را از احساس تنهایى نجات مىدهد.
کعبه
حج، كوچ فكرى و روحى
عبادت، براى رساندن انسان به ارزشهاى برتر معنوى و گسستن از وابستگىهاى مادّى است. روح، كششى به سوى بالا و افقهاى متعالى دارد و عبادت، زمینهساز این ارتقاى روحى است و سبكبالى روح، در سایه پرستش فراهم مىآید. نمازهاى روزانه، مثل شستشوى پنج نوبت در آب كه بدن را پاك مىكند، پاكساز روح از آلایشهاى گناهان است. حج نیز با آنكه در سراسر عمر یك بار واجب است، همین نقش را ایفا مىكند و ویژگىها و كیفیتى كه در این عبادت نهفته، آن را امتیاز مىبخشد و رنجهاى سفر و تنگناهاى انجام اعمال، پالاینده روح و بیدارگر فكر است. «عامل كیفى» حج، جبرانِ «عامل كمّى» را بر عهده دارد و حج را به مثابه حضور در یك میدان نبرد مىسازد. از این رو اثربخشتر و كارسازتر است.
در این فریضه، هم حركت جسمى است هم فكرى، هم تلاش بدنى است هم تكاپوى روحى، و جان آدمى با این دوبال در آسمان فضیلت و معنویت به طیران مىآید. در سایه حركت فكرى است كه انسان به فلسفه آفرینش و رمز عبودیت و بندگى خویش نزدیكتر مىشود و به منافع برتر از سود مادّى مىاندیشد و «راه آخرت» را مىپیماید و از دوراهىِ تقوا و عصیان، راه تقوا و طاعت را برمىگزیند. این كوچ معنوى براى یك مسلمان بسیار سودمند است. در كنار آن تحرّك جسمى هم وجود دارد و ناگفته پیداست كه هر حركت جسمى، مسبوق به حركت فكرى و رسیدن به مرحله عزم و اقدام است. مجموعه این برنامهها «ملكه عبودیت» را براى انسان فراهم و روح بندگى را تقویت مىكند.
بازگشت آثار و نتایج حج، به خودِ حاجى است و ثمراتش در زندگى خود او متجلّى مىشود. قرآن هم فرموده است كه از قربانى شما، گوشت و خونى به خدا نمىرسد، بلكه تقواى شما به خدا مىرسد(1) و این اشاره به بهرهورى خود انسان از عبادات خویش است و آنكه سود مىبرد، خود اوست نه خدا. باز هم قرآن، ثمره حضور در عرصه مهم و گسترده حج را مشاهده منافع خویش معرفى مىكند … یَأْتِینَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ * لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ … .(2)
هدف از طواف، عمیقتر و وسیعتر از آن است كه یاد شد. هدف، الزام كامل و انضباط دقیق و هماهنگى با اراده تشریع خداوند است كه در همه زندگى لازم است و «طواف»، ترجمانى از آن تعهّد است.
این كه اسرار و فواید حج چیست، نیاز به توضیح و تبیین دارد. از احرام گرفته تا طواف و نماز و قربانى و وقوف و … همه حكمتها و اسرارى دارد كه باید آنها را شناخت و شناساند. مؤمنان راستین باور آگاهانه دارند كه خداوند، سرچشمه خیر و نیكى است و از رهگذر تشریع اینگونه عبادتها هم قصدى جز خیر رساندن به بندگان ندارد. پس باید خیرهاى نهفته در این شعائر و عبادات را فهمید. توجّه به این حكمتها و فلسفهها ریشه در دین ما دارد. امام صادق علیهالسلام در «توحید مفضّل» به تبیین اینگونه معارف پرداخته است، كتاب «عللالشرایع» مرحوم صدوق، بر اساس همین هدف تدوین شده است. علماى بسیارى هم به نگارش كتابهایى در فلسفه عبادات پرداختهاند.
شناخت این حكمتها، ایمان را راسختر و معرفت را ریشهدارتر مىسازد.
حكمت احرام
نخستین گام حج یا عمره، «احرام» است. چرا احرام؟ و چرا از میقاتى معیّن؟
اینكه كیفیت انجام حج، مقیّد به قیود و آدابى است، درسى تربیتى در مسیر عبادت، خضوع و تسلیم در آستان خداوند است. حتى اگر راز آن را ندانیم، خود این فرمان و لزوم اطاعت آن، سازندگى دارد و گردن نهادن به حكم خداى حكیم، نشانه پذیرش و ایمان عمیق است. در قرآن نیز تن دادن به داورى خدا و چون و چرا كردن در آنچه فرمان اوست، دلیل ایمان راستین است.(3)
به هرحال، حكمت احرام آن است كه وقتى زائر به میقات مىرسد، در ذهن خویش صورت اقدام براى ورود به حرم الهى و مراعات محرّمات و حرمت نهادن به اوامر خدا را ترسیم كند و همه اعمال را با همین نیت و ذهنیت انجام دهد. براى اینكه احساس در جان زائر اثر عمیق بگذارد، خواسته شده كه وضع ظاهرى خویش را كه نمودار شؤون دنیوى و حالت اهل دنیاست تغییر دهد و لباس آخرت بپوشد و شبیه آنان گردد كه با مرگ، به آخرت قدم مىگذارند و از جامههاى دنیوى عریان مىشوند. این حالت، خشوع او در پیشگاه خدا و قطع وابستگى به جلوههاى دنیوى را در پى دارد. بر زبان آوردن ذكر «لبّیك»، بیانگر آمادگى روحى براى پذیرش هر ندا و فرمانى است كه تكلیفى شرعى را در بر دارد، چه امر باشد چه نهى.
فریضههایى چون روزه، نماز، خمس، زكات و جهاد، با همه مفاهیمش، به نحوى در دل حج نهفته است و احرام، آغاز پایبندى به انجام فرمان نسبت به «امساك»هایى است كه در طول حج خواهد داشت. مشقّتهاى حج و نماز طواف و قربانى و… همان رهاوردها را دارد كه عبادات یادشده داراست.
احرام، محرِم را با دیگران همسان مىسازد و امتیازات و مرزهاى تشخّص و نمودهاى برترى را از میان برمىدارد و همگان را یكسان در پیشگاه خدا به تكرار شعار واحد مىكشاند: «لَبَّیْكَ اللّهُمَّ لَبَّیْك…»
حج و درس تواضع
نقش حج، تربیت بر اساس تواضع و خاكسارى و لغو امتیازات اجتماعى است. خدا خواسته از نظر امكانات مادّى ظاهرى، همه در پایینترین سطح باشند تا تنظیم امور جامعه، آسانتر شود. این آموزه، از خلال تجرّد از لباسهاى دوخته و علائم تشخّصآفرین به دست مىآید تا از این رهگذر به امتیاز معنوى «تقوا» نائل آیند و شكل و ظواهر را معیار برترى ندانند.
حج به راحتى این اثر روحى را در انسان پدید مىآورد و او را به «مكارم اخلاق» كه هدف بعثت پیامبر اسلام است نزدیكتر مىسازد.
حج و پارسایى
دلبسته نبودن به دنیا و زهد ورزیدن، از مكارم اخلاق است و یكى از درسهاى تربیتى حج همین است. از نخستین لحظات تصمیم گرفتن براى حج، مشقّتها، رنجهاى جانكاهِ راه و اعمال و ازدحام مطاف و صحنه رمى جمرات و شداید وادى منا به ذهن انسان مىآید و شبحى از مرگ ترسیم مىشود. این تصوّرات، یادآور آن است كه وى در این دنیا نزد خویشان و دوستان مهمان است و جایگاه ابدى جاى دیگرى استكه آنجا دستاورد عمل دنیوىخود را مشاهده خواهد كرد و یا به بهشت یا دوزخ خواهد رفت. به این سبب، وابستگى به دنیا كمتر و توجه به آخرت بیشتر مىشود. احساس مىكند كه تحت مراقبت الهى و در پیشگاه او قرار دارد و حالتى بین خوف و رجا در وى پدید مىآید.
دستورالعملها و امر و نهىهاى حج و محرّمات بسیار كه باید مراقب آنها باشد، حالتى از بیدارى و مواظبت و پرواپیشگى در وى ایجاد مىكند، تا پس از درآمدن از احرام نیز، این كنترلهاى دقیق را بر اعمال و حالات خویش داشته باشد.
حج و امنیت
از درسهاى تربیتى حج، ایجاد فضاى امن و آرام و گسترش آن نسبت به همه كس و همه چیز است. حتّى غیرمسلمان از رفتار حاجى در آرامش است. آزار او حتى به حیوانات و مركب سوارى خویش هم نمىرسد. گیاهان و درختان و حشرات هم در مقطعى از اعمال، احساس امنیت مىكنند.
حج، صفت بردبارى و تحمّل و سلم و پرهیز از آزار و جفا به موجودات دیگر را در انسان به ودیعت مىگذارد. اگر به این خصلت، آگاهانه بنگرد، آن را به مثابه صفتى شایسته در طول زندگى تلقّى مىكند و در رفتار اجتماعى او جز سلم و صلح نخواهد بود و اینگونه به قرب و رضاى الهى نزدیكتر مىشود و تا حدّى رشد مىكند كه بدى را با خوبى پاسخ مىدهد و خشم خود را فروخورده، از دیگران درمىگذرد و با رشته محبّت و احسان، دلها را شكار خویش مىسازد.(4)
خداى متعال، چهارماه حرام (ذىقعده، ذىحجه، محرم و رجب) را براى همین هدف قرار داده كه صلحى فراگیر در همهجا و همیشه پدید آید، نه تنها در حرم و در حال احرام. مراعات این برنامهها پس از بازگشت هم در رفتار و سلوك حاجى اثر مىگذارد و او را به بركات صلح و امنیت واقف مىسازد.
حج و پاىبندى به آداب
احكام دین و آداب و سنن شرع، وقتى در رفتار یك مسلمان جلوه كند، ارزش آن روشن مىشود. در سایه حج، تعهّد به این آداب، در روح و رفتار زائر رسوخ مىكند، از دروغ و ناسزا و استهزا و حرامهاى زبانى پرهیز مىكند، از جدال بیهوده چشم مىپوشد و زبان را به خیر و ذكر و دعا عادت مىدهد. قرار گرفتن در بوته «ادب اسلامى» و گداخته شدن در كوره «اخلاق قرآنى» او را چنان مىسازد كه پس از خروج از احرام و در خارج حرم و بعد از بازگشت به میهن نیز، مقیّد به این آداب باشد. البته همه اینها وقتى است كه آگاهانه اعمال حج را انجام دهد و فلسفه و عمقِ «احرام» را دریابد.
حكمت طواف
انجام این تكلیف با كیفیت خاصّ و تعداد معین، نشاندهنده مراعات پاىبندى به احكام الهى و تعبّد در پیشگاه خداست. وقتى طواف به صورت خاص انجام مىگیرد، بىآن كه زائر، سرّ آن را بداند و تنها به خاطر اطاعت فرمان خدا و انجام تكلیف الهى و با باورداشت نسبت به حكمت آسمانى آن انجام مىدهد، روح تعبّد و جوهره عبودیت تقویت مىشود.
هرچه تشریع دینى پیچیدهتر و رمز آلودهتر باشد كه فلسفه تفصیلى آن را ندانیم، در تربیت بُعد تعبّد و تسلیم مؤثرتر است و اگر در آیات و روایات، برخى حكمتهاى احكام بیان شده، جهت تأكید بر وجود حكمت در احكام خداست، مثل آیاتى كه روزه را براى پیدایش تقوا و نماز را بازدارنده از فحشا و منكر و زكات را براى پاكسازى جانها و جهاد را براى دفع مفسدین و حج را براى مشاهده منافع و عامل یاد خدا مىداند. حضرت زهرا علیهاالسلام نیز در خطبه معروف خویش به فلسفه تشریع و برخى از احكام الهى اشاره كرده است (فَجَعَلَ الاْءیمانَ تَطْهِیراً لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ …) .
در روایتى از حضرت رضا علیهالسلام آمده است: فرشتگانى كه به خلقت آدم اعتراض داشتند، پشیمان شدند و به عرش الهى پناه بردند و استغفار كردند. خدا دوست داشت بندگان نیز اینگونه پرستش كنند. در آسمان چهارم خانهاى مُحاذى عرش قرار دارد به نام «ضراح». كعبه را هم در زمین محاذى بیتالمعمور قرار داد و از آدم علیهالسلام خواست كه آن را طواف كند و توبه نماید. این سنّت در نسل او تا قیامت جارى گشت.(5)
البته هدف از طواف، عمیقتر و وسیعتر از آن است كه یاد شد. هدف، الزام كامل و انضباط دقیق و هماهنگى با اراده تشریع خداوند است كه در همه زندگى لازم است و «طواف»، ترجمانى از آن تعهّد است.
طواف، علاوه بر چرخش اختیارى بر گرد كعبه، هماهنگى با چرخش تكوینى همه موجودات بر گرد محور و مركزى است كه خداوند قرار داده است و از سه جزء اتم (پروتون، الكترون و نوترون) پروتون محور است و آن دو جزء دیگر بر گرد آن مىچرخند. انسان نیز جزئى از این هستى است و جسم او از اجزاى مادّى تركیب شده كه حركتى طوافگونه بر گرد مركز خویش دارند.
مىتوان چنین برداشت كرد كه هدف از وجوب طواف، هماهنگ ساختن حركت اختیارى انسان بر گرد كعبه یا حركت اتم بر گرد محور خویش و حركت فرشتگان بر گرد بیتالمعمور است. همه هستى مثل حركت تكوینى طواف بر محور مشخّص شده انجام مىگیرد و حركت تشریعى هم طواف تمرینى است ارادى براى هماهنگى با این حركت كلّى تكوینى و نتیجهاش خضوع و تسلیم و عبودیت مؤمن با همه وجودش در برابر اراده الهى است و به هر اندازه این هماهنگى بین دو حركت تكوینى و تشریعى بیشتر باشد، آرامش و سعادتِ روحى و مادى براى انسان پدید مىآید، چون خداوند، هستى را مسخّر انسان ساخته تا به او خدمت كند. نظام تشریعى هم براى كمال و سعادتمند ساختن انسان است. هرگاه دوّمى با اوّلى در زندگى انسان هماهنگ شود، همه آن سعادت و كمال منظور تحقّق مىیابد.
گام دیگر پس از پاكسازى درون از ریا و عوامل عملسوز، پاكسازى مال از حقوق شرعى است و بدون آن نماز و عبادات و حج انسان تباه مىشود. حاجى كه بخواهد با مال و ثروتى كه حقوق دیگران به آن تعلّق گرفته، هزینه سفر حج و تهیه جامه احرام و قربانى و … را بپردازد، نماز و طواف و حجّش باطل مىشود و از قربانى حرام بهرهاى نمىبرد و از مسیر طاعت و بندگى كه جوهره حج و عبادات دیگر است، دور مىشود.
در همه عبادات كه بر كیفیتى خاص تشریع شده است، دو اثر وجود دارد: یكى اثر خاصّ همان عبادت، دیگرى نقشى كه همه اینها در سعادت، رشد مادّى و معنوى و كمال دنیوى و اخروى انسان دارند، مثل اعضاى یك پیكر، كه علاوه بر نقش و وظیفه خاص هر یك، در تأمین هدف كلّى یعنى خدمت به انسان در مسیر خیر و احسان همكار و هماهنگاند. نقش این تعاون وقتى روشن مىشود كه یكى از اعضا به عللى نتواند وظیفهاش را انجام دهد. تأثیر اختلال كارىِ آن بر همه اعضاى دیگر آشكار مىشود، هر كدام به تناسب و اهمیت نقشى كه در این مجموعه دارد.
در تشبیه عبادتهاى مختلف به اعضاى بدن، مىتوان نماز را به «قلب» تشبیه كرد كه اثرى نیرومند بر حیات انسان دارد و حج را به «عقل». یكى حافظ حیات است، دیگرى جهت دهنده به حركت.
کعبه
كمترین اثر شعائر حج و انجام این اعمال، اداى تكلیف و سقوط آن از ذمّه انسان است، ولى اثر مطلوبى كه خدا خواسته، قرار دادن پیوسته بنده در چهارچوب شریعت الهى است، یعنى باید با ترك همه حرامهاى شرعى، پیوسته در احرام بماند و پس از پایان طواف، حركتى عمومى طواف با طواف معنوى قلب بر گرد مركز شریعت پروردگار آغاز شود و هرگز از هیچ حدّى از حدود این مطاف تخطّى نكند، چرا كه قلمرو طواف معنوى به گستردگى حركات عبادى مكلّف است و به ماههاى خاص یا اماكن معیّنى محدود نمىشود.
محدوده طواف و نقطه آغاز
طواف از حجرالاسود آغاز مىشود. به تعبیر روایات، حجرالاسود رمزى از مصافحه و پیمانبستن با خدا براى پاىبندى به عبودیت و میثاق فطرت است.
عادت مردم بر این است كه با دست راست پیمان مىبندند. به بیان مجازى، حجرالاسود هم دست الهى است و رمز قدرت فراگیر الهى. از این رو به این سنگ مقدّس در روایات «یمینالله» گفته شده است. خداوند میثاق پیامبران را در این سنگ قرار داده و از مردم خواسته تا امانت تكلیف و مسؤولیت را از طریق این سنگ ادا كنند و به این خاطر در دعاى طواف آمده است كه هنگام قرار گرفتن در محاذى حجرالاسود، با جمله «اِلهی اَمانَتی اَدَّیتُها…» بر این نكته تأكید كند.
امام سجاد علیهالسلام فرمود: هرگاه در مطاف قرار گرفتى، پیش از آن كه جسمت طوافِ كعبه كند، دلت صاحب خانه را یاد كند. این، توجه دادن آن حضرت به حقیقت و جوهر عبادات است كه باید جسم و جان هماهنگ باشند و «ایمان قلبى» به «عمل اندامى» منتهى شود. بدون این هماهنگى تن و روح، ایمان سودى نخواهد بخشید. رعایت محدودههاى طواف و نقطه آغاز و انجام آن و تعداد دورهایش، براى تقویت همین بُعد از وجود انسان است.
حكمت نماز طواف
در این كه پس از طواف، باید نماز طواف را در پشت «مقام ابراهیم» خواند، نكتههاى مهمى است:
نخست آن كه نماز به طور كلّى بارزترین نمود عبودیت و خضوع در پیشگاه خداست و پس از طواف، آن عمل عبادى را به كمال مىرساند. دیگر آنكه پیوند این نماز به مقام ابراهیم (واتّخذوا مِن مَقامِ إبراهیمَ مُصلّى) توجه دادن نسلهاى آیندهاى كه به این جایگاه مىرسند به نقشى است كه حضرت ابراهیم به همراهى پسرش اسماعیل نسبت به حج داشتند كه تجدیدكننده بناى كعبه و برافرازنده پایههاى آن بودند. چون پس از طوفان نوح و وزش بادهاى توفان، پوشیده و پنهان شده بود و با وزش باد به امر خدا، دیگربار پایههاى اساسى آن آشكار شد. نیز آگاهى از سیره این پیامبر بزرگ و عبادت خالصانه وى، شخصیت معنوى و برجسته و نمونه او را كه به قلّه اخلاص و توحید رسیده بود آشكار مىسازد و این شناخت، الهامبخش روح عبودیت و قلب عبادت حقیقى است.
آن پیامبر بزرگ، با ایمان و ارادهاى بزرگ، سختترین آزمونها را پشتسر گذاشت، تا اسوه دیگران گشت. اقتدا به این شخصیت نیز، تنها نسبت به مواردى نیست كه قرآن یاد كرده است (مثل ذبح اسماعیل و طرد شیطان و واگذاشتن همسر و فرزند در بیابانى خشك و …) بلكه همه زمینههاى تعبّد و عبادت خالص را فرا مىگیرد.
ابراهیم، با ایمان خالص خویش، آن امتحانات را با موفقیت پشتسر گذاشت، تا به خواست الهى اسوه مؤمنان قرار گیرد و همسرش هم سرمشق زنان باایمانى شود كه در معرض اینگونه آزمایشها قرار مىگیرند و باید با تحمّل مشقتهاى جسمى و روحى، اراده و فرمان حق را اجرا كنند. دشوارترین مرحله آزمونِ هاجر، تشنگى اسماعیل در آن صحراى خشك بود كه مادرش در پى آب براى كودك، مسیر بین كوه صفا و مروه را هفت بار پیمود و از رحمت خدا نومید نشد، تا آن كه چشمه از زیر پاى اسماعیل جوشید و رحمت الهى شامل آن مادر و فرزند شد و جسم و جانشان را سیراب ساخت و آموخت كه در نهایت غربت و تنهایى و بىپناهى هم، خدا بهترین پناه و تكیهگاه است. قبیله «جُرهم» نیز كه این عنایت خدا را شاهد بودند، محبت آن كودك و مادر را بر دل گرفتند، به خصوص وقتى فهمیدند كه او از نسل ابراهیم است و مادرش همسر اوست و این همان دعاى حضرت ابراهیم بود كه:
رَبَّنَا إِنِّی أَسْكَنتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنْ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنْ الثَّمَرَاتِ .(6)
حكمت الهى جایزهاى دیگر به هاجر بخشید، تا جبران آن صبر و خلوص باشد، یعنى سعى میان صفا و مروه، همسان هاجر بر هر حاجى واجب شد، تا یاد هاجر به عنوان الگویى براى آنان كه در راه هدفى بزرگ مىكوشند و صبر مىكنند تا به رضاى الهى برسند، جاودانه بماند.
عبادت، براى رساندن انسان به ارزشهاى برتر معنوى و گسستن از وابستگىهاى مادّى است. روح، كششى به سوى بالا و افقهاى متعالى دارد و عبادت، زمینهساز این ارتقاى روحى است و سبكبالى روح، در سایه پرستش فراهم مىآید. نمازهاى روزانه، مثل شستشوى پنج نوبت در آب كه بدن را پاك مىكند، پاكساز روح از آلایشهاى گناهان است. حج نیز با آنكه در سراسر عمر یك بار واجب است، همین نقش را ایفا مىكند و ویژگىها و كیفیتى كه در این عبادت نهفته، آن را امتیاز مىبخشد و رنجهاى سفر و تنگناهاى انجام اعمال، پالاینده روح و بیدارگر فكر است. «عامل كیفى» حج، جبرانِ «عامل كمّى» را بر عهده دارد و حج را به مثابه حضور در یك میدان نبرد مىسازد. از این رو اثربخشتر و كارسازتر است.
داستان هجرت ابراهیم با همسر و كودكش به این سرزمین درسهاى متعدّد داشت، مانند: تسلیم و رضا به قضاى الهى، تحمّل سختترین آزمونها در راه اجراى فرمان، توكّل آگاهانه بر خداوند و فضل او، تبدیل شدّت به فرج براى صابران و … كه فرمان ذبح فرزند، بزرگترین این آزمونها بود و مىبایست این درسها سرمشق مؤمنان به خدا قرار گیرند.
حكمت رمى و ذبح و حلق
در قربانى به پیشگاه خدا و رمى جمرات در روز عیدقربان، حكمتهاست. رهاورد قربانى، نیكى و احسان به فقیران است. هر چند اگر زمینه بهرهورى تهیدستان از گوشت قربانى هم فراهم نباشد، خود این كار، روح عبودیت و فرمانبردارى از خدا را در جان مكلّف افزونتر مىسازد. در عین حال، مسؤولان امر باید با برنامهریزى حساب شده، زمینه استفاده از این ثروت هنگفت ـ كه با انگیزههاى الهى تقدیم مىشود ـ و توزیع آن میان نیازمندان كشورهاى اسلامى را فراهم آورند تا مصداق تبذیر نگردد.
«رمى جمره» در صبح روز دهم، یادآور طرد شیطان و نفى وسوسههاى او در عمل نكردن به فرمان خداست. چه در داستان حضرت اسماعیل باشد كه سه بار شیطان را از خویش راند، چون وسوسه مىكرد كه خود را براى قربانى شدن آماده نسازد، و چه مربوط به حضرت ابراهیم كه شیطان را مىراند و هر بار با هفت سنگ، تا مانع انجام امر خدا نشود.
برخى هم گفتهاند علاوه براین پدر و پسر، شیطان هاجر را هم وسوسه مىكرد تا براى قربانى شدن فرزندش رضایت ندهد و مانع ذبح گردد.
كار این سه شخصیت بزرگ، الگویى براى همه مؤمنان تاریخ شد، كه دستور خدا را هر چه سخت باشد اطاعت كنند و راضى به قضاى الهى باشند. پدر، الگوى پدران، مادر، الگوى همه مادران و اسماعیل، الگوى جوانان، تا جوانان با الهام از اسماعیل، وارد میدانهاى جهاد اكبر و اصغر شوند و از نثار خون و جان در راه خدا و اهداف متعالى سرباز نزنند.
این عمل در حج، احیاگر آن خاطرهها و فداكارىهاست، تا درسآموز ایثار و عبودیت و تسلیم باشد و انسان را در میدان مبارزه با نفس، نیرو بخشد.
حلق و تقصیر پس از رمى و قربانى، رمزى براى زدودن گناهان و زوال آلودگى خطاها از روح و جان است، تا فلسفه تحقق تقواى الهى كه در همه عبادات از جمله در حج نهفته است، ظهور یابد.
اینگونه است كه حج، در قلمرو آثار و نتایجى كه دارد، به خودشناسى و مردمشناسى هم كمك مىكند، تا هر كس میزان موفقیت خویش را در این عرصه دریابد و بداند كه آیا حج، تحوّل و دگرگونى در وضع او پدید آورده است یا نه؟ مثل دانشآموزى كه در امتحان مردود مىشود و در همان كلاس قبلى مىماند، یا بیمارى كه پس از مداوا باز هم تندرستى خویش را باز نمىیابد، این نشانه بىخاصیتى آن درس و این درمان است.
حج نیز مىتواند آزمونى براى موفقیت انسان در امتحان خودسازى بهشمار آید، چون در مدرسه دین و مكتب ایمان هم بعضى به موفقیت مىرسند و برخى مردود مىشوند. میزان پاىبندى به احكام الهى، شاخص قبولى در این كلاس و مدرسه است.
ابتلاى انسانهاى خداباور به انواع رنجها و بلاهاى آسمانى، براى تقویت روح و ایمان و صبر و آموزش درس و تسلیم در برابر مشیت و فرمان الهى است و آنچه در زندگى انبیاى الهى و اصحاب صبور آنان مثل بلا و … پیش آمده است، صحنههایى از این آزمون خدایى است. آن چه كه در تاریخ اسلام و در حادثه كربلا پیش آمد، نمونهاى دیگر از اینگونه آزمایشهاى سخت الهى براى خاندان پیامبر بود و حسین علیهالسلام نیز وارث سلسله پیامبران و وارث آدم، نوح، ابراهیم، موسى، عیسى و حضرت محمد صلى الله علیه و آله گشت و بُعد الگویى حضرتش جاودانه ماند.
براساس این فروغ فراگیر كه از عاشورا دریافتهایم، مىتوانیم خطاب به سیدالشهدا علیهالسلام چنین بگوییم:
یاد تو، انقلابى پیوسته در میان ماست.
زمان مىگذرد، ولى فروغ آن نهضت برافروختهتر مىشود.
هرگاه در جامعه ما یزید ستمگرى طغیان كند، یك حسین هدایتگر رو در روى او مىایستد، تا دین حق، به عنوان راهى پیشبرنده، بماند و ما به برترى و اعتلا برسیم.
ما در سایه روح بزرگ و بلند تو، همیشه عزیز مىمانیم و جز در پیشگاه خدایمان سرفرود نمىآوریم.
و … این، بنیان قوانین آسمانى است، كه حضرت محمد صلى الله علیه و آله براى تكمیل آن آمده است.
پىنوشتها:
1 . حج : 37
2 . حج : 28
3 . فلا و ربّك لا یؤمنون حتّى یُحكِّموكَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ… (نساء: 65).
4 . فصلت، 34: «إدفَعْ بِالَّتی هِیَ أحسن…».
5 . وسائل الشیعه، ج9، ص388
6 . ابراهیم : 37
صفحات: 1· 2