• تماس  

روياي صادقه‌اي كه استاد الازهر را شيعه كرد

07 تیر 1392 توسط 313

خواندن خطبه نماز جمعه در نوجواني، اجراي برنامه‌هاي ديني در راديو و تلويزيون مصر، حضور در ارتش مصر و ارشاد سربازان كه به مسلمان شدن تعدادي از مسيحيان نيز انجاميد، اقامه نماز جماعت در مسجدي در برابر سفارت رژيم صهيونيستي و استادي در الازهر و تاليفات گوناگون برخي از فعاليت‌هاي وي است. وي اگرچه بعنوان استادي سني مذهب در الازهر تذريس مي‌كرد اما هم دوره‌اي ها و شاگردانش چون شيخ طنطاوي ختما يادشان هست كه او از همان موقع هم مي‌گفت: «هرچه دل‌تان می‌خواهد بگویید، اما بدانيد که پیامبر(صلي‌الله عليه وآله) و اميرالمؤمنين علي و فاطمهٔ زهرا و حسنین (علیهم‌السلام) شجره واحدی هستند که شاخه‌ها و میوه‌های آن یکی است.»

اميرالمومنين(عليه اسلام) نمي‌گذاشت بيفتم

اما زندگي وي بعد از گرويدن رسمي به تشيع رنگ و بوي ديگري گرفت. مخصوصا كه او محبوبيت زيادي داشت و حالا حتما اين شيعه شدن بر عموم مردم خاصه علاقه مندانش تاثير فراواني مي‌گذاشت. اماجراي شيعه شدن او هم خواندن دارد. ماجرايي كه در حوالي سالهاي 1994 تا 1996 ميلادي اتفاق افتاده است:

«پیامبر(ص) را بر بلندای کوهی دیدم که اميرالمؤمنين(ع) از راه رسیدند و با یکدیگر به زبانی که آن را می‌فهمیدم، به سخن گفتن پرداختند. سپس پیامبر اميرالمؤمنين(ع) را برای کاری اعزام کردند و با دست چپ خود به من اشاره کردند که به دنبال ایشان حرکت کنم؛ دنبال آن حضرت به راه افتادم و از قامت مبارک‌شان، تنها گردن ایشان را می‌دیدم که در اوج زیبایی بود و من پشت سر ایشان از کوه‌ها سرازیر می‌شدم و هرگاه که می‌خواستم بر زمین بیفتم، ایشان با حرکت و اشاره دست مبارک‌شان مانع از افتادن من بر زمین می‌شدند. از خواب که بیدار شدم، دریافتم که باید تا ابد به حق و حقیقت ایمان بیاورم و در وراي امیرالمؤمنین حرکت کنم و فهميدم که در معرض مشکلات بسیاری قرار خواهم گرفت اما با این حال به ولایت ایشان وفادار خواهم ماند.»

در خواب ديده بود كه زمين مي‌خورد و خودش هم تعبيرش را مي‌دانست؛ مشكلاتي در پيش رو بود كه بازداشت توسط حكومت مصر يكي از آنها بود. زنداني شدن به جرم «اعلام ولایت و وفادارای به امام علی عليه‌السلام و ترويج دوستداری و وفاداری به آن حضرت»!

مناجات و سخنرانی دلنشین شیخ شحاته با امیرالمومنین علیه السلام

مشكلات شروع شده بود اما مولا هم بود

از زندان هم كه آزاد شد محدوديت پشت محدوديت بود كه برايش درست مي‌كردند. ممنوع الخروجش كردند، از امامت جماعت خلع شد، اجازه نداشت به مصاحبه و گفت‌وگو با رسانه‌های دیداری و شنیداری و نوشتاری بپردازد. البته شیخ به علت استقبال گسترده مردمي، همچنان ويژه‌برنامه‌ای در تلویزیون مصر داشت که در نخستین برنامه پس از آزادی از زندان، به افشای غافلگيرانه شکنجه‌هايش در زندان‌های رژیم مبارک پرداخت و از ماجراي زندگی خود و عواملی که موجب توسل و تمسک وی به ثقلين یعنی كتاب خدا و عترت پیامبرش شد، سخن راند و این مصادف با ايام حزن‌انگيز محرم‌الحرام بود.

مشكلات شروع شده بود اما همانطور كه در خواب ديده بود، هر بار به مدد اميرالمومنين(عليه السلام) از پس آنها بر مي‌آمد.

يك تنه لباس سياه به تن كرد

وهابيت كاري كرده بود كه عاشورا شده بود روز جشن و شادي مردم. لباس نو مي‌پوشيدند، جشن مي‌گرفتند و حتي شيريني مخصوصي به نام «شيريني عاشورا» مي‌پختند و پخش مي‌كردند. ديدن اينها براي شيخ حسن دردآور بود:

«فریاد زیادم: “مردم! چگونه می‌توانید در چنین روزی جشن بگیرید و خوشحال باشید در حالي که در چنين روزی، فرزند پیامبر(ص) و نور دیدگانش را به قتل رساندند؟” و خود شروع به برگزاری مجالس عزاداری برای امام حسين(ع) کردم. من به همراه دوستانم، روزهای محرم مراسمی به یاد آن امام بزرگ برگزار و ذکر مصبیت گرفتيم و تمام طول شب گریه می‌کردیم و لباس‌های سیاه می‌پوشیدیم و چون در کنار مقام و بارگاه مطهر آن حضرت یعنی “مسجد الإمام الحسين"(ع) بوديم رژیم ترسید که ملت مصر علیه آنها بشورد و اين شد که آن مصائب و بلاها را بر سر من آوردند.»

حيف بود اگر شهيد نمي‌شد

حيف بود اگر اين زندگي به شهادت ختم نمي‌شد. در يكي از خانه‌هاي روستاي «ابومسلم» در منطقه «ابوالنمرس» در استان «الجیزة» مجلس جشن برپا كرده بودند براي نيمه شعبان. مردم روستا چند هفته‌اي بود كه تحت شديدترين تبليغات ضد شيعي بودند. شايد به همين خاطر هم بود كه شيخ حسن شحاته به اين مجلس رفته بود. مردم كه از جشن و حضور ميهمانان مطلع مي‌شوند به خانه حمله مي‌كنند. از پرتاب كوكتل مولوتوف شروع مي‌كنند و به پتك و كلنگ مي‌رسند؛ ديوارها را خراب مي‌كنند، شيخ و همراهانش را بيرون مي‌كشند و آنقدر مي‌زنندشان تا به شهادت مي‌رسند. بعد از شهادت هم پيكرهاي آنها را روي زمين كشيدند. اينها را دو نفر از شاهدان ماجرا تعريف كرده‌اند.

شيخ حسن شحاته، يكي از برادرانش و دو نفر ديگر چهار شهيد اين ماجرا بودند. حيف بود اين زندگي به چيزي جز شهادت ختم شود.

صفحات: 1· 2

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 1 نظر

موضوعات: اجتماعی لینک ثابت

نظر از: مدرسه ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب [عضو] 
  • گل نرگس
مدرسه  ولي‌عصر «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه» بناب

سلام مطالبتون عالیه تبریگ میگم

1392/04/07 @ 21:13


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

درباره وبلاگ

همه عمر بر ندارم سراز این خمار مستی؛ که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی؛ تو نه مثل آفتابی، که حضور و غیبت افتد؛ دگران روند و آیند و تو.... همچنان که هستی؛ دل دردمند ما را، که اسیر توست یارا؛ .به وصال مرهمی نه، چو به انتظار خستی اللهم عجل لولیک الفرج

موضوعات

  • همه
  • سین یعنی سلامتی
  • حرفهای خودمونی
  • اخلاق
  • سیاسی
  • علمی
  • اجتماعی
    • زندگی
      • آشپزخونه من
      • نکات خانه داری
  • روانشناسی
    • مشاوره
  • احکام
  • پژوهشی
  • خبر خبر
  • پاتوق کتاب
  • چفیه خاکی
  • جام ولا
  • 30نما
  • شبهه
  • تاریخ نگاری
    • مناسبت روز
  • تصویر روز
  • معرفی نرم افزار
  • معرفی نرم فزار
  • خاطره نویسی

امکانات وب

كد تقويم

قالب وبلاگ


حرم فلش - ساعت فلش برای وبلاگ و سایت

آمارگیر

آمارگیر

قالب وبلاگ

آهنگ وبلاگ

نماز حاجت
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس