زنی که برای شوهرش به خواستگاری زن دیگری میرود
اما چقدر از این تلقی نسبت به سیاست حقیقی است و چه میزان آن پارانویا و توهم توطئه؟ سیاست پدر و مادر ندارد اما اگر راستش را بخواهید خیلی چیزهای دیگر هم همین طورند حتی همین سینما که خودمان شیفته گونه و جنون آمیز به آن دل بسته ایم و خیلی چیزهای دوست داشتنی دیگر… و تا این حد بدبین بودن به چیزی را فقط همان پارانویا می توان نامید که حسی بیشتر از حد عوامانه و به دور از قوه تحلیلگری است حالا این حرف بیش از حد عوامانه که هر رهگذری آن را می داند و البته خیلی از رهگذرها به این شوری هم قبولش ندارند، همین حرف بیش از حد عوامانه را در صد لایه پیچ واپیچ تاب می دهند تا ما که آن را نمی دانستیم آن را بدانیم!
“خودزنی” ادای اکسپرسیونیسم را هم در می آورد ولی سازنده آن حتی یک ذره- دریغ از یک ذره- اکسپرسیونیسم را بلد نیست. آدم بده فیلم (صدرا پیرزاد) بیشتر به ارباب های خبیث در فیلم های هندی ۲۰،۳۰ سال پیش شبیه است و وردست های او هم آگاهانه یا ناخودآگاه، به شدت شبیه وردست های همان اربابان خبیث در سینمای بالیوود در آمده اند، فقط تنها فرق قضیه این است که روایت خطی این فیلم را طوری غلط غلوط انجام داده اند که همان خاصیت قصه گویی عوام پسندانه در سینمای هند را هم از دست بدهند و لابد قرار است این فیلم توسط غلط غلوط بودن بتواند ژست روشنفکری بگیرد. مدتهاست که سینما ما (مثل سینمای خیلی از کشورهای دیگر دنیا) درگیر افرادی شده که می خواهند آثار کم مایه خود را به توجیهات روشنفکری وصله کنند تا اعتباری کسب شود اما این یکی(منظورم “خودزنی” است) به قدری ابلهانه بود که حتی صبورترین آدمها را می توانست عصبانی کند و به اعتراض وا دارد.
ابلهانه ترین حرف و عوامانه ترین سخن که هر رهگذری آن را می داند و احتمالا قبول هم ندارد (وگرنه رأی نمی داد و اجازه می داد بالادستی ها هر که را خواستند بگمارند)، همان ابلهانه ترین حرف قرار است که ناشی گری در روایت فیلمنامه را توجیه روشنفکرانه ای برای خودش قرار دهد و واقعا عجیب است که چه چیزی می خواهد توجیه چه چیزی باشد!
فیلم.jpg2
داستان همراه “کیانوش” و از بوده او در زندان شروع می شود اما برای توضیح کامل وضعیت و فضا-که هیچ وقت هم کامل نشد- مرتب فلاش بک و فلاش فوروارد زده می شد طوری که از اواسط فیلم دیگر سخت بود بفهمیم صحنه یا سکانسی که در حال تماشایش هستیم مربوط به زمان گذشته است یا زمان حال و یا آینده؟
سکانس ها قوام نیافته تمام می شدند طوری که انگار دچار سوتی پخش شده ایم و پرشی ایجاد شده، همه چیز به طور مصنوعی و به شدت چیده شده ای به هم مربوط می شد و چرخش های فیلمنامه به قدری زننده بود که مغز آدم سوت می کشید(مثلا آن مشتری ساده و ابله، کتاب های قدیمی که ناگهان تبدیل به انسانی سفاک و وحشتناک می شود)،
در ضمن اصلا معلوم نیست چه معنا دارد زنی که عاشقانه به مردی علاقمند است حاضر باشد برای او به خواستگاری زن دیگری برود؟ یا حتی در همین حد که یک زن امروزی هوو را بپذیرد هم هیچ کس با منطق فیلم موافق نیست و نمی توان مقابل چشم مخاطب ایرانی به این راحتی ها سر هیولای خیانت کلاه شرعی گذاشت. این فراز از داستان به هیچ وجه جنبه استعاری و تمثیلی هم ندارد- مگر اینکه بخواهند با سفسطه برایش جور کنند- و صرفا می توان چنین چیزی را برآمده از فرهنگ دیگری دانست که در قلب و ذهن نویسنده و کارگردان فیلم نفوذ کرده و نگاه او را به زن و جهان و سیاست و… تحت تأثیر قرار داده است.
صفحات: 1· 2