• تماس  

شما عبای من هستید...

08 تیر 1392 توسط 313

بعضى فقط می‌گویند، بعضى این گفته را در عمل هم نشان می‌دهند؛ اما نمی‌توانند در مقابل حوادث عالم، در مقابل طوفان‌ها، در مقابل تمسخرها، در مقابل طعنه‌زدن‌ها، در مقابل دشمنى‌هاى غیرمنصفانه، طاقت بیاورند، لذا متوقف می‌شوند! بعضى به این اکتفاء هم نمی‌کنند که متوقف بشوند، عقب‌گرد می‌کنند؛ مى‌بینید دیگر!


آن کسى که می‌گوید، از سر اعتقاد خالص و جازم و مى‌ایستد بر سر گفته‌ى خود، از سر تصمیم مؤمنانه و شجاعانه و استمرار می‌دهد این حرکت را، با صبرى که خداى متعال در قرآن فرموده است: «و اللَّه یحبّ الصّابرین» - مایه‌ى محبت خداى متعال است - این ارزش پیدا می‌کند؛ این می‌شود شخصیتى که نام او اثر می‌گذارد، راه او براى رهروان، دستورِ راه می‌شود و چهره‌ى او باقى می‌ماند.

رحمت خدا بر شهید بهشتى؛ رحمت خدا بر آن کسانى که با او به شهادت رسیده‌اند؛ رحمت خدا بر شهداى راه اسلام.»

 

دوستش می‌گفت: «زندگی طلبگی‌اش را با تدریس زبان انگلیسی در دبیرستان‌های قم اداره می‌کرد… شهید بهشتی در حد خود فردی استثنایی بود؛ گویا چهار زبان را به خوبی می‌دانست، از جمله انگلیسی، آلمانی و عربی.

در ایامی که امام در پاریس بودند، شهید بهشتی و شهید مطهری دو عنصر اصلی در تنظیم کارها و ادامه‌ی نهضت بودند و رهبریِ کمیته‌ی استقبال از امام را به عهده داشتند.

کتابخانه‌ای داشت که بیشتر کتاب‌هایش به زبان خارجی بود تا فارسی و عربی! می‌دیدم که پس از نماز جماعت، جلسه‌ای در خانه‌اش با جمعی از تحصیل‌کرده‌ها برگزار می‌کرد، مهندسین و دکترها بر سر واژه‌ای آلمانی یا انگلیسی با او بحث می‌کردند و از او نظر می‌خواستند…»[1]

همسر مکرمه‌شان هم می‌گفتند: «روز نیمه‌ی شعبان قصد داشتیم برای دیدار از مادر ایشان به اصفهان برویم. آقای بهشتی آن روز خدمت حضرت امام رفت. وقتی برگشت ناراحت بود. پرسیدم: چه شده است؟ گفت: امام گفته‌اند به این سفر نرو و مراقب خودت باش!

هر چه درباره‌ی خواب امام از او پرسیدم، جوابی نداد. پس از شهادتش وقتی همسر امام به منزل ما آمدند، راجع به آن خواب پرسیدم، ایشان گفتند: امام خواب دیده بودند عبایشان سوخته است و به آقای بهشتی گفته بودند: شما عبای من هستید، بسیار مراقب خود باشید.»[2]

تصاویر: khamenei.ir

و خودش در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «ما بی‌شناسنامه نیستیم! ما از مردم جدا نمی‌باشیم… ما بی‌شناسنامه نیستیم! اولاد زجرکشیده‌ی آل عبا، فرزندان زندان‌های بی‌نام و نشان و حبس‌ها و دخمه‌های فراموش!

ما بی‌شناسنامه نیستیم! اهل قنوتیم، ساکن دهستان نیایش و بچه‌ی جنوب عشقیم. کبوتران قباپوشی که بال در خون شهیدان کربلا نهاده‌ایم و عمری بر شاخه‌ها مرثیه‌خوان ذبح بنی آدم. ما از امتزاج دو ایمان بدوی روستایی، از تصادم دو عدم ساده به وجود آمده‌ایم. با هیچ کس هیچ فرقی نداریم و نمازمان را اول وقت می‌خوانیم.

ما محصول آن لحظاتی هستیم که خسته از بیل و رنجور از داس، خیمه‌ی دعایی برافراشته‌اند. ما ساده‌نشینان کاخ ویرانه‌ی فقر و فناییم. پنجره‌هایی که رو به سوی افق سبز توکل باز می‌شوند! ما مثل کتابی در هر گوشه‌ی خاک و در هر لحظه از روزگار، باز می‌شویم و دیگران را از خود باخبر می‌کنیم.

ما مثل وضو ساده و پاکیم، عین اقطار بی‌آلایش و معصومیم. ما را می‌شود در هر گوشه‌ی مسجد پیدا کرد. در هر جنسی جست‌وجو نمود، با هر دردی دریافت. ما مثل تلاوت غمگینیم. مثل تکبیر، حالت خنجر داریم و دوستان ما شیران روز و پارسایان شبند. از نوح به بعد تا کربلا و هویزه و تا هویزه حضور داریم. پشت هر سنگی روییده‌ایم، با هر بوته‌ای رسیده‌ایم، بر هر شاخی بَر داده‌ایم. ما در این آب و خاک سبز می‌شویم، ما بی‌شناسنامه نیستیم!»

یار مخلص انقلاب اما، مظلومیتی بی‌مانند داشت. حقیرش کردند آنانی که مُهر حقارت، تا ابد بر پیشانی سیاهشان خورده است! متهمش کردند به خیلی چیزها، کسانی که هنوز هم وقاحت و بی‌شرمیشان از آن سوی مرزها، عیان است و برای دریافت تکه‌ای استخوان از دولت‌های غربی، هر از گاهی بر ضد نظام اسلامی یاوه‎سرایی می‌کنند! اما دل امام خوبان از او شاد بود؛ دل امام زمان از او خرسند است و خدا از او راضی…

شهیدِ بهشتی! تو بر سر اصول، با کسى ملاحظه نمی‌کردی… تو مصداق «انّ الّذین قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا» هستی و خداوند، «و اللَّه یحبّ الصّابرین» را بر سینه‌ات حک کرده تا عالمیان ببینند و دست‌ به دامان شفاعتت شوند!

سیدالشهدای انقلاب! تو عبای امام بودی! سوختی تا مظلومیت سیدالشهدا سلام الله علیه را یادآوری کنی؛ چرا که کبوتری قباپوش، بال در خون شهیدان کربلا نهادی و عمری بر شاخه‌ها، مرثیه‌خوان ذبح بنی آدم بودی… بی‌شناسنامه نبودی مردِ بهشتی! آخر یار خمینی بودن، جام بلا هم دارد.

صفحات: 1· 2

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: مناسبت روز لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

درباره وبلاگ

همه عمر بر ندارم سراز این خمار مستی؛ که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی؛ تو نه مثل آفتابی، که حضور و غیبت افتد؛ دگران روند و آیند و تو.... همچنان که هستی؛ دل دردمند ما را، که اسیر توست یارا؛ .به وصال مرهمی نه، چو به انتظار خستی اللهم عجل لولیک الفرج

موضوعات

  • همه
  • سین یعنی سلامتی
  • حرفهای خودمونی
  • اخلاق
  • سیاسی
  • علمی
  • اجتماعی
    • زندگی
      • آشپزخونه من
      • نکات خانه داری
  • روانشناسی
    • مشاوره
  • احکام
  • پژوهشی
  • خبر خبر
  • پاتوق کتاب
  • چفیه خاکی
  • جام ولا
  • 30نما
  • شبهه
  • تاریخ نگاری
    • مناسبت روز
  • تصویر روز
  • معرفی نرم افزار
  • معرفی نرم فزار
  • خاطره نویسی

امکانات وب

كد تقويم

قالب وبلاگ


حرم فلش - ساعت فلش برای وبلاگ و سایت

آمارگیر

آمارگیر

قالب وبلاگ

آهنگ وبلاگ

نماز حاجت
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس