«فکه»؛محل قرارآسمانیها
فکه قربانگه اسماعیلهاست به درگاه خدای مکه.
فکه را سینهای است به وسعت میدان های مینِ گسترده بر خاک.
فکه را دلی است به پهنای سیم های خاردار خفته در دشت.
فکه را باغ هایی است به سر سبزی جنگل امقر.
فکه، روحی دارد به لطافت ابرهای گریان در شب والفجریک.
فکه، چشمانی دارد به بصیرت دیده بان خفته در خون، بر ارتفاع صد و دوازده.
فکه، خفته بر زیر گام هایی است که رفتند و باز نیامدند.
سردار شهید علی محمودوند فرمانده گروه تفحص لشگر 27 محمد رسول الله(ص) نیز در روز عید قربان سال 79 در این منطقه هنگام جستجوی پیکرهای شهدا به شهادت رسید
فکه، استوارایستاده است، برتر از سنگرهای بتونی ضد آرپی جی.
فکه،هیچ در کف ندارد، همچون بسیجی ایستاده در برابر تانک های مدرن بعث.
فکه، همه چیز دارد، همچون بسیجی مهیای سفر به دیار حضرت دوست.
قلب فکه، در والفجر مقدماتی تپید.
قلب فکه، در والفجر یک از حرکت بازایستاد.
قلب فکه، در دشت سُمِیدِه پاره پاره شد.
قلب فکه، در قتلگاه رُشیدیه سوراخ سوراخ شد.
قلب فکه، در ارتفاع صدوچهلوسه شکست.
قلب فکه، میان کانالِ کمیل جا ماند.
چه بسیار چشم ها که بر خاک فکه نگران ماندند.
چه بسیار لب ها که در سنگرهای فکه خندان خفتند.
چه بسیارروح ها که شادمان درفکه بالشان خونی شد.
چه بسیار کبوترها که پر بسته در فکه از کانال ها پر کشیدند.
چه بسیار مرغان آغشته به عشقی که در فکه غریبانه ذبح شدند.
از فکه، فقط باید در فکه سخن گفت و بس.
از فکه، فقط باید با اهل فکه سخن گفت و بس.
از فکه، باید برای عاشقان فکه نشان آورد و بس.
سوغات فکه، چه میتواند باشد جز مُشتی سیم خاردار وحشی؟
تحفه از فکه، چه میتوان برگرفت جز پرچمی سه رنگ خونی؟
یادآوری از فکه، چه میتوان با خود داشت جز پلاکی سوراخ شده بر سینه از ترکش؟
در فکه بود که حلقوم ها، شمشیرها را دریدند.
در فکه بود که پیکرها، کمان ها را شکستند.
در فکه بود که سرها، نیزهها را بالا بردند.
در فکه بود که جان ها، خاکیان را جان بخشیدند.
در فکه بود که ارواح مطهر، مردگان را جان دادند.
در فکه بود که هر که اهل فکه بود، روحش به اوج پر کشید.
در فکه بود که هر که آرزو میکرد چونان مادرش مفقود بماند، پیکری از او باز نیامد و گمنام خفت.
فکه را دلی است داغدارمصطفی(صلی الله علیه واله).
فکه را اثری است از پهلوی شکسته فاطمه(سلام الله علیها).
فکه را نشانی است از فرق شکافته علی(علیه السلام).
فکه را تشتی است سرخ از خون حلقوم حسن(علیه السلام).
یا زهــــــــــــــرا سلام الله علیها
درفکه بود که هر که آرزو میکرد چونان مادرش مفقود بماند، پیکری از او باز نیامد و گمنام خفت
فکه را پیکری است پاره پاره از اندام حسین(علیه السلام).
فکه را درد غربت پیر کرده.
فکه را سوزهجر زمینگیر کرده.
فکه را ژرفای انتظار، چشم به زیارت دوست نگه داشته.
فکه را تنهایی عشق قداست بخشیده.
مگر میشود پیامبر از فکه گذر نکرده باشد؟
مگر میشود فاطمه دلش در فکه نسوخته باشد؟
مگر میشود حسن در فکه غریب نباشد؟
مگر می شود حسین در فکه سراز بدنش جدا نشده باشد؟
مگر می شود مهدی فاطمه بر فکه گذری ونظری نداشته باشد؟
اللهم ارزقنا توفیق شهادة فی سبیلک
خدایا ما را قدر دان خون شهدا
وادامه دهنده راه امام و شهدا قرار بده
شادی روح مطهر این شهدای بزرگوار
و همۀ شهدای گرانقدراز صدر اسلام تا به امروز
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
واحشرنا معهم واهلک اعدائهم اجمعین
الهی بحق عمۀ سادات «عجل لولیک الفرج»
یا زهــــــــــــــرا سلام الله علیها
فرآوری:سامیه امینی
بخش فرهنگ پایداری تبیان
منبع: خبرگزاری ایسنا سایت شهید آوینی
تصاویری از منطقه عملیاتی فکه
صفحات: 1· 2