مذهب جعفرى
او در دادن فتوا بيشتر به راى و قياس عمل مىكرد و كمتر به روايت. و از عبد الله بن شبرمه كه در سال 120 هجرى قضاوت كوفه داشت روايت كند: من و ابو حنيفه بر جعفر بن محمد (ع) در آمديم. بر او سلام كردم و گفتم اين مردى از عراق است و او را فقه و علمى است. جعفر گفت: گويا اوست كه دين را به راى خود قياس مىكند. سپس رو به من كرد و گفت: او نعمان پسر ثابت است و من تا آن روز نام او را نمىدانستم. ابو حنيفه گفت: آرى. جعفر بدو گفت: از خدا بترس و در دين قياس مكن كه نخست كس كه قياس كرد شيطان بود. خدا او را فرمود آدم را سجده كن گفت من از او بهترم. مرا از آتش و او را از خاك آفريدهاى. (4) سپس پرسيد: قتل نفس مهمتر استيا زنا؟ -قتل نفس! -چرا قتل نفس با دو گواه ثابت مىشود، زنا با چهار گواه؟ با قياس چه مىكنى؟ روزه نزد خدا بزرگتر استيا نماز؟ -نماز! -چرا زن چون عادت مىبيند روزه را بايد قضا كند و نماز را نه؟ … بنده خدا از خدا بترس و قياس مكن. (5) آنچه متتبع از خواندن كتابهايى كه در باره ابو حنيفه نوشته شده و در آن از امام صادق (ع) سخن به ميان آمده در مىيابد، اين است كه ابو حنيفه هر چند خود را فقيهى بزرگ مىدانست، امام صادق را حرمت مىداشته است و ظاهرا بلكه مطمئنا عبارتى را كه مؤلف روضات الجنات از او آورده كه «من داناتر از جعفر بن محمد هستم چرا كه مردانى را ديدم و از آنان حديثشنيدم و جعفر بن محمد صحفى است» (6) سخن ابو حنيفه نيست و گفته عبد الله بن حسن پدر محمد نفس زكيه است. چنان كه در روضه كافى آمده است:
عبد الله بن حسن كسى را نزد ابو عبد الله (ع) فرستاد و گفت: بدو بگو ابو محمد مىگويد من از تو شجاعتر، بخشندهتر، و داناترم. امام به پيام آورنده گفت: اما شجاعت نه، چرا كه هنوز حادثهاى پيش نيامده تا شجاعتيا ترس تو در آن معلوم شود. اما سخاوت او، از يك سو مال را مىگيرد و در جايى كه نبايد مصرف مىكند. اما علم، پدرت على بن ابى طالب هزار بنده آزاد كرد نام پنج تن از آنان را بگو، پيام آورنده رفت و بازگشت و گفت: مىگويد تو صحفى هستى (علم را از صحيفههاى پدرانت در مىآورى) . امام گفت: بدو بگو آرى به خدا صحف ابراهيم و موسى و عيسى كه از پدرانم به ارث بردهام. (7)
امام صادق در آغاز حكومت عباسيان سفرى به عراق كرده و روزى چند را در حيره به سر برده است محدث قمى در منتهى الآمال نوشته است اين سفر در حكومتسفاح بوده است ولى از برخى سندها معلوم مىشود او در خلافت منصور به عراق رفته است. و منصور خود او را به عراقخواسته است. در اين سفر بوده است كه امام صادق را با ابو حنيفه ملاقاتى دست داده؟ و يا هنگامى كه ابو حنيفه به مدينه رفته است. مىتوان گفت ملاقات او با آن حضرت يك بار نبوده و در عراق و حجاز با او ديدار كرده است.
ابن شهر آشوب از حسن بن زياد روايت كند از ابو حنيفه پرسيدند: فقيهترين كس كه ديدهاى كيست؟
جعفر بن محمد چون منصور او را خواست، پى من فرستاد و گفت: مردم فريفته جعفر بن محمد شدهاند چند مسئله دشوار براى پرسش از او آماده كن. من چهل مسئله فراهم كردم. منصور جعفر بن محمد را كه در حيره به سر مىبرد به مجلس خود خواست. من نزد منصور رفتم و جعفر را ديدم بر دست راست او نشسته است. هيبت او بيش از منصور بر دلم راه يافت منصور به من رخصت نشستن داد. پس گفت: اين ابو حنيفه است! -او را مىشناسم.
منصور گفت: مسائلى را كه در خاطر دارى به ابو عبد الله بگو.
من يك يك را مىگفتم و او پاسخ مىداد كه شما چنين مىگوييد، مردم مدينه چنين مىگويند و ما چنين مىگوييم در مسائلى گفته شما را مىپذيريم و در مسائلى گفته آنان را، و گاه راى ما مخالف شما و آنان است تا آنكه هر چهل مسئله را گفتم و او هيچ يك را بى پاسخ نگذاشت. سپس ابو حنيفه گفت: آيا داناترين مردم داناتر آنان به اختلاف (آراء) نيست؟ (8)
هنگامى كه امام صادق در حيره به سر مىبرده است، مردم چنان درخانه او گرد مىآمدهاند كه ملاقات كننده را ديدار او دشوار بوده است. (9)
و چون خواستبه مدينه بازگردد، عدهاى اهل فضل از مردم كوفه، او را مشايعت كردند و در جمله مشايعت كنندگان سفيان ثورى بود. (10)
پی نوشتها
1. الصواعق المحرقه، ص 201.
2. كشف الغمه، ج 2، ص 166.
3. تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 166.
4. اعراف: 12.
5. الاخبار الموفقيات، ص 77-76، حلية الاولياء، ج 3، ص 197.
6. ج 8، ص 169.
7. روضه كافى، ص 364-363.
7. مناقب، ج 4، ص 255.
9. همان، ص 238.
10. همان، ج 4، ص 241.
صفحات: 1· 2