معني انتظار به قلم حضرت امام موسي صدر
حضرت علي(ع) در سخني فرمود: «آرزوها نشانههاي فريب خوردن انسانهاي کمعقل است». انسان بايد احمق و نادان باشد تا بدون رنج و تلاش، انتظار موفقيت را بکشد، تا عظمت و قدرت را بدون رنج طلب کند؛ اين ممکن نيست. آرزوها نشانههاي فريب خوردن انسانهاي احمق است. انتظار، يک محرک است. اجداد و گذشتگان نيکوکار ما ايستادگي خود را حفظ کردند. ما و آنها در شرايط دشواري که ما را مستحق زندگي ساخت زندگي کرديم. فقير و ثروتمند، همه، در صفي واحد همچون ديواري سربي، در پيشگاه خدا ايستادند و ايستاديم؛ در حالي که هيچ چيز بر ديگري برتري نداشت. امام جماعت نماز را برگزار ميکند، نميتواند از مأموم دور باشد يا در جايي بالاتر از او بايستد. اگر محل قرار گرفتن امام به اندازة يک وجب بالاتر از مکان نمازگزاران باشد نماز جماعت باطل است. امام حتماً بايد همراه با مردم باشد و وقت و زندگي خود را با آنها بگذراند. او نبايد بالاتر از آنها قرار گيرد و نميتواند خود را از آنها برتر بداند و ميان امام و مردم فاصله و دوري جايز نيست. آيا ميتوان از اين مطلب حکمي اجتماعي انتزاع کرد؟ حتي اگر در نماز فرادا كه يك عبادت فردي است، بينديشيم، در خواهيم يافت که در آن احکام اجتماعي زيادي يافت ميشود. در اين نماز مقيد بودن به زمان لازم است.
«إنّ الصلوة کانت علي المؤمنين کتابا موقوتاً؛1 نماز در حقيقت در زمانهاي معيني واجب شده است».
در نماز رعايت حقوق مردم نيز ديده ميشود، چنانکه نماز در مکان غصبي باطل است. در شرايط نماز، مسئوليت اجتماعي و برخي امور مطلق نيز ديده ميشود. هيچيک از احکام اسلامي يا ديني نسبت به مسائل اجتماعي بياعتنا نيست. بنابراين، اين به مسائل دنيا نيز اهتمام و توجه دارد.
«و خلف من بعدهم خلف أضاعوا الصّلاة و اتّبعوا الشّهوات؛2 سپس کساني جانشين اينان شدند که نماز را ضايع گذاشتند و پيرو شهوات گرديدند».
اگر ما بخواهيم با اميال، اختلافات، تصلب و مسخ شدن و شبنشينيها زندگي کنيم، مستحق حيات نيستيم و محکوم به مرگيم يا لااقل بايد گفت، لايق زندگي شرافتمندانه نخواهيم بود. آيا ممکن است کسي در دل ايمان داشته باشد امّا ايمان خود را در اعمال جسماني متبلور نسازد؟ اين ممکن نيست. يعني ممکن نيست کسي بگويد که من در دل ايمان دارم امّا در خارج کاري نکند که دلالت بر ايمان او داشته باشد.
«ثمّ کان عاقبة الذين أساؤا السوائ أن کذّبوا بآيات الله و کانوا بها يستهزؤون؛3 سپس عاقبت آن کساني که مرتکب کارهاي بد شدند ناگوارتر بود. زيرا، آنان آيات خدا را دروغ انگاشتهاند و آنها را به مسخره گرفتهاند».
کسي که بخواهد ايمان خود را حفظ کند، بايد ايمانش را در اعمال و رفتارش متبلور سازد؛ زيرا بشر يک شيء واحد است؛ دو چيز نيست که جسم و روح هر کدام جدا باشد. جسم بدون روح کاري نميکند؛ اين ممکن نيست.
عمل خارجي، ظهور عمل روحي است و عکس اين نيز صادق است. اگر ايمان خود را به کار نبنديم به وظيفة خويش عمل نکردهايم. مسئله اين است که ما مؤمن بوديم. سپس اين ايمان رفته رفته ضعيف شد و تنها ظاهر و نقشي از آن باقي ماند. ما در اسم و ظاهر مؤمنيم، امّا حقيقت اين است که اگر از ايمان ما حرکت و حيات ظاهر شود، ميتوانيم خود را مؤمن بخوانيم. ايمان زنده، ايماني است که انسان را به حرکت وا دارد، او را منع کند، به پيش راند و امر و نهي کند. ايمان، اصل و منبع اميد است. نوميدي مرگ است و جمود. آيا يأس کفر است؟ بله. نوميدي به معني بياعتقادي به حق است. امّا ايمان به خدا، خدايي که حق و عدالت و علم است و صاحب اسماء حسني و امثال عليا است، مستلزم اين است که ايمان داشته باشيم به اينکه جهان هم جهان حق و عدل و دانش و زيبايي است. چرا؟ به اين دليل که اين جهان مخلوق خدا است. پس ايمان به خداي حق يعني:
«و ما خلقنا السّموات و الأرض و ما بينهما لاعبين ما خلقناهما إلّا بالحقّ؛4 ما آسمانها و زمين و آنچه را ميان آنهاست به بازيچه نيافريدهايم، آنها را به حق آفريدهايم».
ايمان به خداي دانا، يعني: زمين بر اساس علم بنا شده است و با ناداني نميتوان در اين زمين حرکت کرد، مگر همانند حرکت نابينا و غريق. ايمان به خداي عادل، يعني: زمين براساس عدل بنا شده است. بنابراين، ما به خدا ايمان داريم و خود را به حق ميدانيم. معني اين سخن آن است که آينده از آن ماست. چرا؟ زيرا هستي بر اساس حق استوار است. حق گسترش مييابد، زيرا حق از دل هستي و زندگي سرچشمه ميگيرد. اين آيات نيز بر همين دلالت دارد:
«و لقد کتبنا في الزّبور من بعد الذکر أنّ الأرض يرثها عبادي الصّالحون؛5 و ما در زبور ـ پس از تورات ـ نوشتهايم که اين زمين را بندگان صالح من به ميراث خواهند برد».
منظور اين است که اين حکم در کتابهاي آسماني قديمي و تا امروز نوشته شده است. امّا ناصالح، در اين هستي، جسمي غريب است، او بيگانه است، همانند ورود چيز غير خوراکي در بدن يا ورود سنگي در آن، که نه تنها سودي ندارد، بلکه باقي ماندن آن در بدن موجب آزار و درد و بيماري است. بدن اين شيء را تحمل نميکند و به طور مستمر و مداوم با آن مبارزه ميکند تا بالاخره آن را دفع کند. اين معني جسم بيگانه است، يعني جسم نامتناسب با بدن. هستي نيز همينگونه است. باطل در هستي ـ که مخلوق خداي حق و عدل و عالم است ـ بيگانه است. همچنين جاهل، ظالم و ملحد در اين هستي بيگانهاند. در زمين خدا، مجالي براي جاهل و مکاني براي ظالم وجود ندارد. در سرزمين خدا جايي براي منحرف و هرج و مرج طلب نيست. اينها ميآيند و ميروند.
« وعد الله الذين آمنوا منکم و عموا الصّالحات ليستخلفنّهم في الأرض کما استخلف الذين من قبلهم و ليمکننّ لهم دينهم الّذي ارتضي لهم و ليبدلنّهم من بعد خوفهم أمناً يعبدونني لايشرکون بي شيئاً؛6 خدا به کساني از شما که ايمان آوردهاند و کارهاي شايسته کردهاند، وعده داد که در روي زمين جانشين ديگرانشان کند، همچنان که مردمي را که پيش از آنها بودند، جانشين ديگران کرد و دينشان را ـ که خود برايشان پسنديده بود ـ استوار سازد و وحشتشان را به ايمني بدل کند. مرا ميپرستند و هيچ چيز را با من شريک نميکنند».
«و نريد أن نمنّ علي الذين استضعفوا في الأرض و نجعلهم ائمّةً و نجعلهم الوارثين؛7 ما بر آنيم که بر مستضعفان بر روي زمين نعمت دهيم و آنان را پيشوايان سازيم و وارثان گردانيم».
اين است حرکت به طور کلي. بنابراين، آينده از آن حق است، اگر ما واقعاً بر حق باشيم و به آن ايمان داشته باشيم. اين ايمان مستلزم ايمان به پيروزي است. پس ايمان به خدا مستلزم اميد است و نوميدي کفر به شمار ميرود.
انتظار و آمادگي
ما امروز بسيار نيازمند اميد و انتظاريم، زيرا رنجها و مشکلات بر آنند که اين دو گوهر گرانبها را از ما بگيرند. تصور کنيد که بسياري از مردم از اميد به آينده بريده باشند. چه اتفاقي ميافتد؟ اين جماعت بايد بدانند که نااميدي کفر است. پس مؤمن نااميد نميشود. شرايط هرگونه که باشد مهم نيست. يهوديان، قبل از حضرت موسي(ع) چقدر ذلت کشيدند، چند صد سال خواري را تحمل کردند از همه جا رانده شدند، باز هم تحمل و ايستادگي کردند، هر کس، هر انساني و هر ملتي تلاش کند به هدف ميرسد. بنابراين، هيچ دليلي ندارد که ما در مقابل دشمن اميد خود را از دست بدهيم، هر چند که همة کشورهاي بزرگ جهان پشتيبان دشمن باشند. در جنگ بدر، مشرکان دو نماد را به دست گرفتند. گروهي نمادي يا بتي به نماد هبل را بلند کردند و شعر معروف «اعل هبل» را فرياد ميزدند يعني «سرافراز و بلند باد هبل». مسلمانان به فرمان پيامبر اکرم(ص) پاسخ دادند: «الله أعلي و أجلّ» يعني «خداوند بلندمرتبهتر و بزرگتر است». گروه دوم مشرکان، بت ديگري يعني عزّي را بلند کردند و گفتند: «هذه عزّي ولا عزّي لکم» يعني: «اين عزّي است و شما عزّي نداريد» و مسلمانان پاسخ ميدادند: «الله مولانا و لا مولي لکم»؛ يعني «خدا مولاي ما است و شما مولا نداريد». آنها هبل و عزّي داشتند و ما الله داشتيم.
«و ما قدروا الله حقّ قدرهم والأرض جميعاً قبضته يوم القيامة و السّماوات مطويّاتٌ بيمينه؛8 خدا را نشناختند آنچنان که شايان شناخت اوست و در روز قيامت، زمين يکسره در قبضته اوست و آسمانها، در هم پيچيده، در يد قدرت او».
اميد به خداوند بزرگ است. ما هرگز اميد را از دست نخواهيم داد؛ هرگز. پيش از اين، شرايط بسيار دشوارتر امروز بر ما گذشت و ما هرگز نوميد نشديم. ما امروز نيازمند اميد، انتظار آمادگي هستيم. محال است خداوند انتظار را به معني فرافکني و شانه خالي کردن از ما بپذيرد.
«و لينصرنّ الله من ينصره إنّ الله لقويٌّ عزيزٌ؛9 و خدا هر کس را که يارياش کند، ياري ميکند و خدا توانا و پيروز است».
خداوند چه کسي را ياري ميکند؟
«الذين إن مکنّاهم في الأرض أقاموا الصلوة و آتوا الزکاة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر؛10همان کساني که اگر در زمين مکانتشان دهيم نماز ميگذارند و نماز ميدهند و امر به معروف و نهي از منکر ميکنند».
پي نوشت ها :
٭منبع: اديان درخدمت انسان-ازمجموعة درقلمروانديشةامام موسي صدر،ترجمة سيد عطاءالله افتخاري.
1.سورة نساء (4)، آية 103.
2.سورة مريم (19)، آية 59.
3.سورة روم (30)، آية 10.
4.سورة دخان (44)، آيات 38 و 39.
5.سورة انبياء (21)، آية 105.
6.سورة نور (24)، آية 55.
7.سورة قصص (28)، آية 5.
8.سورة زمر (39)، آية 67.
9.سورة حج (22)، آية 40.
10.سورة حج (22)، آية 41.
منبع: www.mouood.org
صفحات: 1· 2