شلدون آدلسون کیست و چرا مورد عتاب رهبری قرار گرفت؟
رهبر فرزانه انقلاب اسلامی ایران حضرت آیتالله خامنهای در آستانه روز تسخیر لانه جاسوسی در دیدار پرشور هزاران نفر از دانشجویان و دانش آموزان با اشاره به سخنان یکی از سیاستمداران امریکایی که خواستار بمباران اتمی ایران شده بود، خاطرنشان کردند: اگر امریکاییها راست می گویند که در مذاکرات جدی هستند، باید به دهان این افراد یاوه گو بزنند و دهان آنها را خرد کنند.
سلطان یهودی قمار، ایران را تهدید می کند!
آدلسون در میزگردی در دانشگاه «یشیوا» در 22 اکتبر 2013، گفت که آمریکا باید در مورد برنامه هستهای ایران جدیتر باشد. مناقشه از آنجا آغاز شد که او گفت: «شما گوشی تلفن را برداشته و با جایی در نبراسکا تماس گرفته و میگویید: «بسیار خوب، پرتاب کنید» و سلاحی اتمی توسط موشکهای بالستیک در میان صحرا اصابت کرده و به هیچ کس جز چند مار زنگی یا عقرب یا شبیه آن آسیبی نمیزنند.
نقش زنان در نهضت حسيني
يكي از شگفتيهايي كه در حادثة كربلا به وضوح مشاهده ميشود، و چهرةحماسي حادثة عاشورا را برجستهتر ميسازد، حضور فعال همة اقشار اجتماع در تولد آنتحوّل عظيم بوده است.
كارواني كه از شهر مكّه و از لابه لاي مناسك حج راه خويش را يافته وراهيسرزمين حماسه و عشق «كربلا» ميشود، كارواني است متشكل از زن، مرد، پير، جوان،نوجوان، خردسال و حتي كودك شيرخوار و غلام و برده.
بررسي داستان كربلا و نقش اقشار مختلف اجتماعي در اين حركت پيام آور نكاتقابل توجهي است كه از آن جمله ميتوان به موارد زير اشاره كرد:
الف) ايجاد تحولهاي اجتماعي، تنها با تحوّل در كلية اقشار اجتماع متصوروممكن است.
ب)(اِنَّ اللّ’ه ل’ايُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّ’ي يُغَيِّرُوا م’ا بِاَنْفُسِهِمْ)
برخلاف قوم حضرت موسي(ع) كه او را در برابر صحنة نبرد با دشمنان تنها گذاردهو رها ميكردند و ميگفتند:(اءِذْهَبْ اَنْتَ وَ رَبُّكَ فَق’اتِلا’ اءِنّ’ا ه’هُنا ق’اعِدُونَ)؛ موسي’ تو وخدايت به جنگ برويد ما همين جا مينشينيم و منتظر نتيجة نبرد ميشويم.
در كربلا امام حسين(ع) همراهاني داشت كه اگرچه اندك بودند، اما در برابرتوصيههاي اكيد آن حضرت به ترك نمودن صحنة نبرد هرگز او را تنها نگذاردند. در اينميان، سهم بانوان، گاه سنگينتر از سهم مردان كاروان بود، به ويژه كه پس از عصرعاشورا و شهادت امام حسين(ع) با تحمل اسارت و آزار همواره بر اهداف حسيني پايفشردند و مكتب عاشورا را زنده نگهداشتند.
صفحات: 1· 2
مجلس عزای حسینی
عرض ارادت به پرچم آستان حسینی(ع)
یکی از اساتید می فرمودند :
مدتی که محضر علامه محمد تقی جعفری تلمذ می کردم ، یکبار از ایشان پرسیدم :
آیا شما محضر عارف بزرگوار مرحوم آیت الله شیخ محمد جواد انصاری همدانی را درک کرده اید ؟!
ایشان فرمودند : از لحاظ سنی که بله . زمانی که ایشان در قید حیات بودند ما هم طلبه بودیم .اما فقط یکبار ایشان را در نجف در حرم امیر مومنان دیدم .وقتی به ایشان عرض ادب کردم به من فرمودند :
نور شیخ مرتضی طالقانی را در شما می بینم
به ایشان عرض کردم :
ما کجا و ایشان کجا ! اما خداوند عنایت فرمودند و مدتی محضر ایشات تلمذ کردیم
سپس گفتگویی بین من و ایشان درباره ی مرحوم استادم حضرت آیت الله شیخ مرتضی طالقانی رد و بدل شد و ایشان سوالاتی از من پرسیدند
و این در حالی بود که در حرم امیر المومنین ، مسجد بالاسر نشسته بودیم
وقتی صحبت تمام شد دیدم که مرحوم انصاری در حالتی که گویی در خودشان باشند و در حال تفکر فرو رفته اند ؛ هستند .
من هم دیگر مزاحم ایشان نشده و مشغول خواندن نماز جعفر طیار شدم
نمازم که تمام شد مرحوم انصاری که گویی از آن حالت فارغ شده بودند به من فرمودند :
قیامت را دیدم
یک بنده ای را دیدم که توحید داشت اما لا ابالی بود
دیدم که ملائکه عذاب او را می برند
تنها چیزی که در چهره اش میدرخشید این بود که علاقه ی خاصی به پرچم اباعبدالله داشت
هرجا هیاتی می دید و پرچمی می دید ، با خلوص نیت دست بر آن پرچم می کشید و دستش را به صورت می کشید و سلامی بر حضرت اباعبدالله می کرد
ناگاه در صحرای محشر حضرت اباعبدالله را دیدم
آن مرد خطاب به اباعبدالله عرض کرد :
حسین جان !
من حقیقتا پرچم شما را دوست داشتم
دیدم که اباعبدالله به سمت دو ملک عذاب رفته و نامه اعمال وی را از آن دو ملک گرفتند
و پایین نامه ی عمل وی با دستخط خود چیزی را نوشتند .
مرحوم انصاری به من می فرمودند :
من آن نامه ی اعمال را دیدم
دیدم که حضرت اباعبدالله الحسین با خطی از نور پایین نامه اعمال وی نوشته بودند:
یا مبدل السیئات بالحسنات
دیدم که ملائکه او را رها کردند
از سفارت آمریکا تا عملیات بیت المقدس
دارخوین، جزیره مجنون، ، شلمچه، هویزه، سوسنگرد، پنجوین، عملیات محرم، خیبر، بیت المقدس با قدم های کسانی که 13 آبان سال 1358 بر لانه جاسوسی آمریکا گام گذاشتند آشناست. آن ها از اولین سربازانی بودند که در جبهه های نبرد به شهادت رسیدند.
شهید ناصر فولادی از جمله این دانشجویان بود. او در سال ۱۳۳۸ در کرمان دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در دبستان جیحون و دورة متوسّطه را در دبیرستان علوی به پایان رسانید؛ ناصر در سال ۵۷ دیپلم گرفت و در کنکور همان سال شرکت کرد و در رشتة متالوژی دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد. او در اشغال لانة جاسوسی جزو دانشجویان پیرو خطّ امام بود و نقش فعّالی را در این انقلاب ایفا نمود. پس از آغاز جنگ تحمیلی، ناصر به سومار اعزام شد و مسئولیت انتقال شهدا و مجروحین به کرمان را برعهده گرفت. ناصر مسئول تبلیغات جنگ در خطّ اول شده بود و در نهایت بههنگام سیمکشی برای بلندگوهایی که به منظور دعوت نیروهای عراقی به بازگشت به حق در کنار اروندرود نصب میشدند، بوسیلة ترکش خمپاره به آرزوی دیرین خود یعنی شهادت رسید
صفحات: 1· 2