گاه شمار قیام امام حسین (ع)
یادگار امام هادی (علیهالسلام) برای عید غدیر
شاید جاودانهترین سند به جا مانده از امام علی النقی (علیهالسلام) در بیان معارف شیعه و محورهای ولایت پذیری شیعیان را زیارت ارزشمند جامعه کبیره بدانیم. اما یکی دیگر از یادگارهای این امام بزرگوار؛ زیارت غدیریه و مربوط به روز عید غدیری است که امام هادی (علیهالسلام) در سفری که معتصم خلیفه عباسی آن حضرت را به بغداد احضار کرد به نجف اشرف و زیارت قبر مطهر جدّ بزرگوارشان حضرت علی (علیهالسلام) رفتند و این زیارت را قرائت فرمودند.
امام هادی (علیهالسلام) در این زیارت به ۵۰ آیه از قرآن در فضیلت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) اشاره میکنند و به صورت مفصل درباره جایگاه حضرت سخن میگویند که درسی آموزنده و گویا در لزوم ولایت پذیری شیعیان این امام همام است.
از جمله آیات مورد استناد در این زیارت آیه مشهور به آیه ولایت است.
«انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه ویوتون الزکاه و هم راکعون و من یتول الله و رسوله و الذین آمنوا فان حزب الله هم الغالبون.»
«سرپرست و ولی شما تنها خدا است و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند، همانها که نماز برپا میدارند، و در حال رکوع زکات میدهند؛ و کسانی که ولایت خدا و پیامبرش و افراد با ایمان را بپذیرند، پیروزند، زیرا حزب و جمعیت خدا پیروز است.»*
صفحات: 1· 2
"چادر زهراییم"
نه با “دوستت دارم“های گاه و “بی گاه” (!) اینترنتی
نه با پیامک های عرفانی(!)که ساعت ها باید فکرکنی چه گفت و منظورش چه بود؟!
و نه “عشق سقراط و افلاطونی و دکتر شریعتی” دل خوش میشوم
نه نگاه های خیره خیابانی “دل“م را می لرزاند..
“ساندویچ” بازاری و آن نامه های عاشقانه که نمیدانم از کدام سایت اینترنتی برداشته ای یا در مجله ای خوانده ای…
نه آن وبلاگی که به نامم ساخته ای و مدام جملات “عاشقانه و عارفانه” کپی پیست می کنی
حتی تیپ"دخترکش"و ماشین هایی مدل بالایی که اسمشان را هم نمیدانم
نه آن"نسکافه ای” که در شیک ترین کافی شاپ شهر مهمانم کنی
هیچ کدام قیمت “چادر زهراییم“ نمیشود!
من یک “دختر ایرانیم و ادعایم مسلمانی"!
تکیه گاهم “غیرت و مردانگی” توست
دلم به “مرد بودنت” میلرزد!آرامشم در “ایمان” توست!
و دل خوشم به نگاه سر به زیر و همان چند کلمه “محترمانه ات"…
که یادم بیاورد “تو با بقیه فرق داری! “
بعضی یک ها
گاهی با یک کــلام قلبــی آســوده و آرام می گردد..
گاهی با یک قــطره لیوانــی لبـریـز می شود..
گاهی با یک کلـمه یک انـسان نـابــود می شود ..
گاهی یک لـبخنـد تمـــام زمستان یک فـرد را گــرم نگه می دارد..
گاهی یک پیامک مـحبت آمیـز محبتی را از نـــو شعله ور می سازد..
گاهی یک نــگاه تمسخر آمیــز غـرور انسانی را ویــران می کند..
گاهی با یک بی مــهری دلـــی می شکند..
گاهی یک لیوان چای اشــک را درچشمان مــــادری جاری می سازد..
گاهی با ارسال یک داستان کــوتاه برای دوستــی گرهی بــاز می شود..
گاهی یک جــرقه یک ساختمــان را به آتــش می کشد ..
گاهی با یک کار ســـاده درهای بــهشت به روی آدم بــــاز می شود….
” مراقب بعضی یک ها باشیم در حالی که ناچیزند همه چیزند ”
ابراهیم و اتش و گنجشک
نگاه ها هراسان به ابراهیم و آتش بود. در این میان گنجشکی به آتش نزدیک می شد و بر می گشت.
از او پرسیدند: ای پرنده چه کار می کنی؟
پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی است و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم.
گفتند: ولی حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می توانی بیاوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد.
گفت: من شاید نتوانم آتش را خاموش کنم اما این آب را می آورم تا آن هنگام که خداوند از من پرسید وقتی که بنده ام را بدون گناه در آتش انداختند تو چه کردی؟
پاسخ دهم: هر آن چه را که از توانم بر می آمد …
و خوشا به حال گنجشکان سرفراز