آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقهای در ذکر یا رب یا رب است
کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف
صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است
شهسوار من که مه آیینهدار روی اوست
تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است
عکس خوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رو
در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است
من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می
زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است
اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین
با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است
آن که ناوک بر دل من زیر چشمی میزند
قوت جان حافظش در خنده زیر لب است
آب حیوانش ز منقار بلاغت میچکد
زاغ کلک من به نام ایزد چه عالی مشرب است
“حنیف مزروعی”
جایگاه و اهمیت شب قدر
چنان كه درك شب قدر، كاری مشكل است، بیان جایگاه و «قدر» شب قدر عملی است دشوار كه تنها راه یافتگان به آن شب عزیز میتوانند واقعیت و حقیقت آن را بیان دارند؛ چرا كه قرآن به پیامبر خدا فرمود: «و تو چه دانی شب قدر چیست؟»
در وصف آن همین بس كه «از هزار ماه برتر است» و مسائلی بر قدر و منزلت این شب افزوده است، از جمله:
1- نزول قرآن
نزول جامعترین، كاملترین و ماندگارترین كتاب الهی بر عظمت و منزلت شب قدر افزوده است. قرآن خود میگوید: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی اُنْزِلَ فیهِ الْقُرْانَ»(1)؛ «ماه [مبارك] رمضان ماهی است كه در آن قرآن نازل شده است.» اما در چه شبی از شبهای آن ماه، قرآن نازل شده است؟ آیه دیگر بیان میكند كه «اِنّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةٍ مُبارَكَةٍ» (2)؛ «به راستی، آن [قرآن] را در شبی پر بركت نازل كردیم.» و این شب مبارك را در سوره قدر مشخص فرموده كه «اِنّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» (3)؛ «به حقیقت ما آن [قرآن] را در شب قدر فرود آوردیم.» پس باید گفت نزول قرآن در چنین شبی بر عظمت آن میافزاید. این نكته را هم اضافه كنیم كه این نزول، نزول دفعی است بر قلب رسول گرامی اسلام، نه نزول تدریجی كه آغاز آن با آغاز بعثت یعنی بیست و هفتم رجب همراه است.
2- تقدیر امور
در نامگذاری شب قدر بیانهای مختلفی وارد شده است: برخی آن را به معنای شبی با عظمت و بزرگ «لَیْلَةُ الْعَظَمَة» (4) گرفتهاند؛ چرا كه قدر در قرآن به معنای منزلت و بزرگی خداوند آمده، در آیهای میخوانیم: «ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ»(5) ؛ «قدر ندانستند (و نشناختند) خدا را آنگونه كه حقّ عظمت او بود.»
صفحات: 1· 2
شب قدر در نگاه مقام رهبری
بیانات رهبری در خطبههای نماز جمعه تهران 15/8/1383
امروز _ بیست و یكم ماه رمضان _ بنا بر احتمال فراوان، هم روز قدر است، هم روز شهادت امیرالمومنین (علیهالصلاة والسلام) است. دیشب یكی از سه شب ممتاز در دوران سال بود؛ شبهایی كه محتمل است شب قدر باشند. تنزل ملائكه الهی و تنزل روح در مثل دیشب یا یكی از دو شب دیگر اتفاق افتاده است یا میافتد. خوشا به حال كسانی كه با فرود فرشتگان الهی توانستند روح خود را فرشتهگون كنند. حضور ملائكه الهی در روی زمین و در میان ما مردم، كه فرمود: «تنزل الملائكة و الروح فیها باذن ربهم من كل امر» باید بتواند ما را به نزدیك شدن به خلق و خوی فرشتهگون كمك كند. یقینا در میان بندگان خدا كسانی بودهاند كه دیشب را شب خوبی گذراندهاند و چشم حقیقت بین و روح حقیقت یاب آنها حقایق شب قدر را ادراك كرده است. شاید كسانی فرشتهها را به چشم دیده باشند. شما مردم عزیز هم در همه جا شب نوزدهم و شب بیست و یكم و ان شاءالله شب بیست و سوم را ساعات خوبی گذراندید و میگذرانید. میبینیم كه مردم ما، جوانهای ما، زن و مرد ما با این شبها حقیقتا قصد پالایش خود را دارند؛ دلها نرم میشود، چشمها اشكبار میشود، روحها لطیف میشود؛ روزه هم كمك كرده است. ما باید امیدوار باشیم، دعا كنیم و بكوشیم از این شبها برای عروج معنوی خود استفاده كنیم؛ چون نماز معراج و وسیله عروج مومن است. دعا هم معراج مومن است. شب قدر هم معراج مومن است.
شب قدر هم در میان این سه شب است. طبق روایتی كه مرحوم «محدث قمی» نقل میكند. سوال كردند كه كدام یك از این سه شب _ یا دو شب بیست و یكم و بیست و سوم _ شب قدر است؟ در جواب فرمودند: چقدر آسان است كه انسان، دو شب _ یا سه شب _ را ملاحظهی شب قدر كند. چه اهمیت دارد بین سه شب مردد باشد. مگر سه شب چقدر است؟ كسانی بودهاند كه همهی ماه رمضان را از اول تا آخر، شب قدر به حساب میآوردند و اعمال شب قدر را انجام میدادند! قدر بدانید. این روزها را قدر بدانید.
صفحات: 1· 2
همهی گلوله ها حساب و کتاب دارد
ما در عملیات والفجر6 در گردان ابوالفضل(ع)، لشکر 25 کربلا بودیم. فرمانده مان «غلام رضا خرمیان» بود. گردان ما در محور چیلات عمل کرد و با تمام رشادتی که بچهها به خرج دادند، باز هم تو محاصرهی دشمن افتادیم.
من و «شهید محمد ابراهیمی» و چند نفر دیگر پشت یک تپه سنگر گرفتیم. عراقیها هر لحظه به ما نزدیکتر میشدند و محاصره را تنگ تر می کردند. محمد که کلاش داشت، هر چند دقیقه یک بار، میرفت بالای تپه، به دشت نگاهی میانداخت، تک تیر میزد و برمی گشت.
من از ترس اسیر شدن فریاد زدم:
«محمد، بزن! رگبار بزن!»
محمد گفت:
«نه، نمیشود برادر.»
گفتم:
«چرا؟»
گفت:
«همهی این تیرها حساب و کتاب دارد. چه طور شلیک کنم درحالی که نمیدانم دشمن کجاست؟! اول باید دشمن را ببینم، بعد درست و حساب شده بزنم تا در قیامت شرمنده نباشم که چرا بیت المال را هدر دادم.»
راوی: حسن شیپوری (بابلسر)