اولین موذن مسجدجامع خرمشهر بعد از آزاد سازی که بود؟
شهيد حاج علي گروسي در يک خانواده مذهبي و معتقد به احکام دين مقدس اسلام در سال 1341 ديده به جهان گشودند و در دامن آکنده از محبت مادر و با نوازش هاي گرم پدر گراميشان پرورش يافتند.مدت زيادي از عمر ايشان نگذشته بود که پدر بزرگوارشان دار فاني را وداع گفتند و بار سنگين پرورش جسمي و فکري شهيد گروسي بر عهده مادر ارجمندش افتاد.شهيد گروسي مقدمات تحصيلي خود را در مرد آباد (ماهدشت کنوني)که از توابع شهرستان کرج مي باشد فرا گرفتند و تحصيلات راهنمايي و متوسطه را نيز در همانجا به پايان رساندند.در طي اين مدت عشق به اسلام و احکام الهي در وجودش متبلور گرديد تا اينکه پس از چندين سال مبارزات پي گير و پردامنه روحانيون مبارز، کارگران،دانشجويان،دانش آموزان و ساير اقشار،به رهبري هوشيارانه و مدبرانه حضرت امام خميني (ره)در سال هاي 1356 و 1357 شکل گرفت و به پيروزي انقلاب اسلامي منجر گرديد، شهيد گروسي نيز از افرادي بودند که با شرکت خود در راهپيمايي ها انجام وظيفه کردند. واز آنجايي که صداي رسا و گيرايي داشتند شعارهايي را ، تنظيم کرده و در مساجد و راهپيمايي ها قرائت مي کردند.
صفحات: 1· 2
گذری از داروخانه معنوی معصومین(ع)
با گشتی در داروخانه معنوی و رایگان معصومین(ع) درباره یکی از مشکلات ناشی از افزایش دمای هوا یعنی گرما زدگی و بالا رفتن حرارت بدن داروهایی پیدا میکنیم که استفاده از آنها میتواند ما را در برابر این مسائل در امان نگه دارد.
در روایتی به نقل از زیاد قندی که گفت بر امام کاظم(ع) درآمدم، در حالی که نزد وی، ظرف آبی قرار داشت و چند آلوی سیاه - که در همان زمان، هنگام چیدنش بود - در آن دیده میشد. فرمود: «حرارت در من بالا گرفته و آلوی تازه، حرارت را خاموش میکند و صفرا را فرو مینشانَد. خشک آن نیز خون را آرام میکند و دردهای بی درمان را از تن، بیرون میکِشد۱".
همچنین درباره این که چه چیزهایی برای فرو نشاندن مزاج صفراوی(گرم) مفید است؟ احادیثی از ائمه(ع) وارد شده است.
امام رضا(ع) فرمودند: “هر کس میخواهد مزاج صفراوی را فرو بنشاند، هر روز، چیزی تَر بخورد، بدن خویش را باد بزند، کمتر حرکت کند، و به آن که دوست دارد، فراوان بنگرد۲".
صفحات: 1· 2
تو که بیایی...
جاده ها خود را آماده مي كنند، براى قدمهاى
استوار تو و فرشى از زيارت
«السلام عليك يااباصالح»
را برخود مي گسترند.
تو كه مي آيى،
سنگها غزل مي خوانندونگاهشان معنا مي گيرد.
تو كه مي آيى،
برآسمان تاريك دلها مي تابى و به
آنها فانوسهايى از ستاره هديه مي دهى.
تو سرشارى از غزلهاى سبز،
تو كه مي آيى،
طوفان با دريا آشتى مي كند و نور در رگهاى
زمين جارى مي شود.
آرى!
تو كه مي آيى،
روشنى را به شبهاى تاريك هديه مي كنى و
دلهاى شكسته را با مهربانى و لبخند پيوند
مي زنى و پشت پنجره، نشستن و زيبا ديدن را
براى چشمها معنا مي كنى.
تو كه بيايى،
كوير معنا ندارد. همه جا سبز است،چون متن بهار!
تو كه بيايى…
عطر انتظار
گرچه خسته ام گرچه دلشکسته ام باز هم گشوده ام درى به روى انتظار تا بگويمت هنوز هم به آن صداى آشنا اميد بسته ام.
اى تو صاحب زمان! اى تو صاحب زمين! دل جدا ز ياد تو آشيانه اى خراب وبى صفاست ياد سبز وروح بخش تو ياد لطف بى نهايت خداست کوچه باغ سينه ام اى گل محمدى به عطر نامت آشناست آنکه در پى تو نيست کيست؟ آنکه بى بهانه تو زنده است در کجاست؟
اى کرامت وجود! باد غربتى که مى وزد به کوچه هاى بى تو بوى مرگ مى دهد بوى خستگى فسردگى کوچه ها در انتظار يک نسيم روح بخش يک پيام آشنا ودلنواز سينه را گشوده اند. کوچه هاى ما هميشه عاشق تو بوده اند.
اى کبوتر دلم هوايى محبتت! سينه ام آشناى نعمت غم است گر هزار کوه غم رسد هنوز هم کم است از درون سينه ام ناله هاى مرغ خسته اى به گوش مى رسد. بالهاى زخمى ام نيازمند مرهم است.
صبحگاه جمعه ها آفتاب ياد تو ز (ندبه)هاى ما طلوع مى کند. آنکه شب پس از دعا با سرود اشتياق ونغمه اميد با دلى سفيد خواب رفته است روز را به شوق ديدنت شروع مى کند اى تو معنى اميد وآرزو! اى براى انتظار عاشقانه آبرو! عشقهاى پاک در ميان خنده ها وگريه هاى عاشقان پيش عصمت الهى ات خضوع مى کند.
صفحات: 1· 2
یک شهید با سه مزار
خدایی رفتن به گردان تخریب خیلی دل و جرات میخواست. از اعزام چند هزار نفری که به لشگر ما میومد شاید 20 نفر داوطلب حضور در گردان تخریب می شدند.
بچههایی که در گردان تخریب فعالیت میکردند را میتوان شجاعترین افراد نامید. کمتر کسی این جسارت را پیدا می کرد تا این گونه با جان و تن خود به صورت مستقیم با مرگ دست و پنجه نرم کند. مطلب زیر از وبلاگ الوارثین است که به بخشی از این دلیرمردیها اشاره دارد:
یکی از شعارهایی که موقع دویدن در دوی صبحگاهی جبهه میخوندیم و شادی و شعف خاصی به جمع رزمندگان میآورد این شعار بود که با آهنگی خاصی خوانده میشد و رزمندهها کلمه آخرش که «نرو» بود با هم تکرار میکردند و اون شعار این بود که:
مادرم میگفت جبهه نرو
جبهه میری،بسیج نرو
بسیج رفتی تخریب نرو
تخریب رفتی رو مین نرو
رو مین رفتی هوا نرو
هوارفتی زمین بیا
و… این جملات یکی از شوخی های جبهه بود.
از شوخی بگذریم خدایی رفتن به گردان تخریب خیلی دل و جرات میخواست. از اعزام چند هزار نفری که به لشگر ما میومد شاید 20 نفر داوطلب حضور در گردان تخریب می شدند و یک عده از این تعداد اندک هم در آموزش های سخت قبل از عملیات فرار رو بر قرار ترجیح میدادند و به گردان های رزمی میرفتند.
شاید یکی از سخت ترین ماموریت تخریبچی ها، مین گذاری مقابل خط دشمن بود و سخت تر وقتی که دشمن خط رو زیر آتش میگرفت و با توپ و خمپاره میکوبید و امکان انفجار مین وقت کار گذاشتن مقابل دشمن وجود داشت و کار وقتی دلهره آور بود که از مین های سنگینی مثل مین ام 19 که برای انهدام تانک از آن استفاده میشود و حداقل هر کدوم بیش از10 کیلو مواد منفجرهT.N.T داشت استفاده میکردی.این ها همه مقدمه بود برای تعریف دو حکایت بود.
صفحات: 1· 2