ترشی بامیه
برای طرز تهیه بیا آشپزخونه صفحه دوم
صفحات: 1· 2
بهانه....
آقا جان!
جمعه بهانه بود…
بیا که برای آمدنت جمعه ها دیرند…
اللهم عجل لولیک الفرج
نورانی شوید!
بعضيها به افرادى كه اهل معنايند، مراجعه مى كنند و مى گويند ذكرى بدهيد تا ما بشويم يك آدم نورانى و خوب! خيال مى كنند مثل حبّه اى است كه بخورند و فورى تغيير حالى در آنها به وجود بيايد؛ نه.
اگر انسان بناست نورانى بشود و دلش با عوالم غيب آشنا بشود، اگر انسان مى خواهد صداى فرشتگان را بشنود، اگر انسان مى خواهد با ساحت جلال الهى ورود پيدا كند، اگر انسان مى خواهد شامه ى معنوى اش به عطر توحيد معطر بشود، بايد كار كند؛ بايد راه برود. قله در پيش است و در بين راه هم كسانى از راه مى مانند؛ كسانى پشيمان مى شوند؛ كسانى بى حوصله مى شوند؛ كسانى برمى گردند؛ كسانى به ديگران مى گويند فايده اى ندارد، كجا مى رويد؛ و كسانى هم اصل قله را انكار مى كنند!
در راه معنويات، اين مسائل هست؛ در راه ماديات هم همين مسائل هست.
بیانات مورخ ۱۳۸۵/۰۸/۱۸
لذت سیاهی
مي دانيد؛ واقعاً نمي دانيد چه لذتى دارد وقتى سياهى چادرم، دل مردهايى که چشمشان به دنبال خوشرنگترين زنهاست را ميزند .
نمي دانيد؛ واقعاً نمي دانيد چه لذتى دارد وقتى مردهايى که به خيابان مي آيند تا لذت ببرند، ذره اى به تو محل نمي گذارند.
نمي دانيد؛ واقعاً نمي دانيد چه لذتى دارد وقتى شاد و سرخوش، در خيابان قدم مي زنيد؛ در حالى که دغدغه اين را نداريد که شايد گوشه اى از زيبايي هاتان، پاک شده باشد و مجبور نيستيد خود را با دلهره، به نزديکترين محل امن برسانيد تا هر چه زودتر، زيبايى خود را کنترل کنيد؛ زيبايى از دست رفته تان را به صورتتان باز گردانيد و خود را جبران کنيد.
لذتش را درک ميکنم وقتى در خيابان و دانشگاه و… راه ميروم و صد قافله دل، همراه من نيست.
لذتش را درک ميکنم وقتى جولانگاه نظرهاى ناپاک و افکار پليد مردان شهرمان نيستم.
لذتش را درک ميکنم وقتى مي بينم که مي توانم اطاعت خدايم را بکنم؛ نه هوايم را.
لذتش را درک ميکنم وقتى در خيابان راه مي روم؛ در حالى که يک عروسک متحرک نيستم؛ يک انسان رهگذرم.
واقعاً نمي دانيد چه لذتى دارد اين حجاب من که آنرا با شور سرشار عشق و معرفت پذيرفته ام!
بر گرفته از وبلاگ نسيم حجاب
چون خدایی هست...
برایم نوشته بود :
گاهی اوقات دستهایم به آرزوهایم نمی رسند شاید چون آرزوهایم بلندند …
ولی درخت سرسبز و شاداب صبرم می گوید :
امیدی هست چون خدایی هست … آری و چه زیبا نوشته بود !
همواره با خود تکرار میکنم امیدی هست ؛ چون خدایی هست …