• تماس  

یا شمس الشموس

پوستر کلید حل مشکلات

20 اردیبهشت 1394 توسط 313

http://salehintehran.ir/images/film/%DA%A9%D9%84%DB%8C%D8%AF%20%D8%AD%D9%84%20%D9%85%D8%B4%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%AA.jpg

 نظر دهید »

جهان عاری از خشونت...

20 اردیبهشت 1394 توسط 313

 نظر دهید »

چادر مشکی...

19 اردیبهشت 1394 توسط 313

 وقتی وارد مقطع راهنمایی شدم با همان چادر معمولی به مدرسه می رفتم ، البته آن زمان چادر مشکی را فقط برای مجلس ترحیم و روضه یا خانم های مسنی که به خانه خدا مشرف شده و حاجیه خانم بودند سر می کردند.

چند سالی بود که انقلاب شده بود و چادر مشکی ساده (کیفی) تازه مد شده بود که معمولاً خانم معلم های پرورشی ، انقلابی ها و.. سر می کردند که به آنها خواهران زینب می گفتند.

وقتی معلم پرورشی ما می دید که در جمع تمام دانش آموزان فقط منم که چادر سر می کنم ازمن پرسید: «چرا چادر سر می کنی و چرا رنگی؟» گفتم: «خانم من دیگه چند سالی است که به سن تکلیف رسیدم پس باید حجابم را رعایت کنم و مادرم گفته چادر حجاب کامله، و فقط مادرم چادر مشکی داره من ندارم».  (آن زمان چادر در کردستان رسم نبود چون لباسهای محلی بلندی داشتند).

یک روز معلم با تدبیرمان هدیه ای به من داد و شاید جایزه ی با حجاب بودنم را. جایزه ام را باز کردم دیدم یک قواره چادر مشکی است. آنقدر خوشحال بودم که در پوست خود نمی گنجیدم. ایشان گفتند: «بده مادرت چادرت را بدوزد و از این به بعد چادر مشکی سر کن و حجاب کاملت را با این چادر سنگین تر کن». با خوشحالی از او تشکر کرده و به خانه آمدم وقتی پدر و مادر جایزه ام را دیدند خوشحال شده و نوع هدیه دادن ایشان را تحسین کردند.

فردای آن روز چادر و مقنعه مشکی ام را سر کرده و را هی مدرسه شدم، احساس می کردم خیلی بزرگ شده ام و فکر می کردم در آسمانها راه می روم و از آن به بعد تمرین می کردم که مثل خانم معلمم رویم را بگیرم واز او یاد می گرفتم که چطور راه برم و چگونه باید برخورد کنم  و اینکه همیشه چادرم تمیز و مرتب با شد و….

به کمک پدر، مادر و معلم های مهربانم واقعا بزرگتر می شدم و می توانستم حرفهای آنها را درک کنم.

دیگر سخنان رزمندگان و شهدا را که روی دیوارهای شهر نوشته شده بود را می فهمیدم و افتخار می کردم که می توانم به آنهاعمل کنم: «خواهرم سیاهی حجاب تو رنگین تر از خون من است »

«ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است

                                   ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است» 

 س.سعادتی

ادامه دارد…

 2 نظر

دختر خمینیِ...

29 فروردین 1394 توسط 313

 

یادم می آید از وقتی که دختر بچه کوچکی بودیم؛ مادرم برای من و خواهرم چادر سفید گل گلی می دوخت. چادر ما همه چیز بود.  در بازیهایمان گاهی زیر انداز، گاهی دیوار و سقف خانه و گاه گاهی با چین دار کردن سر آن تو عروس درست می کردیم و بر سر عروس بازی هایمان می گذاشتیم.

وقتی کلاس اول بودم، انقلاب نشده بود و سر صف مدرسه در حین خواندن سرود ملی و بالا بردن پرچم باید همه روسری را در می آوردیم. وگرنه تنبیه می شدیم و سال بعد که انقلاب شد دیگر همه باحجاب شدیم و تنبیهی در کار نبود. به سن تکلیف که رسیدم دیگه فهمیده بودم که حتماً باید حجابم کامل باشد و رعایت نکردن آن گناه است. آن زمان ما به علت شغل پدرم در یکی از شهرهای مرزی(کردستان) زندگی می کردیم که با انقلاب و جنگ های داخلی مصادف بود.

مادرم روسری سرمه ای رنگ بزرگی برایم دوخته بود تا در حین مدرسه رفتن سر کنم. یک روز که همراه با دوستم از مدرسه برمی گشتیم؛ پسر13 یا 14 ساله ای با شیطنت آمد و روسری من را از سرم برداشت و فرار کرد و کمی دورتر آن را در وسط خیابان انداخت و با لهجه کردی فریاد می زد: «این دختر خمینیِ،  این دختر خمینیِ».

  من ترسیده و گریه می کردم ولی دوستم که چند سالی بود با هم دوست بودیم و از اهالی همان شهر بود؛ رفت و روسری من را آورد و آن را همانطور کثیف و خاکی سر کردم.

وقتی به مادرم گفتم؛ ایشان لبخندی زد و گفت: «دخترم باید افتخار کنی دیگر بزرگ شدی و چیزی داری که خیلی ها ندارند. باید خیلی مواظب حجابت باشی. نترس و افتخار کن که تو را دختر آقای خمینی می دانند. دختر آقا باید خیلی بهتر از این ها باشد. آقا  خیلی جنگیده تو هم باید بجنگی» هرچند جملات مادرم را خیلی نمی فهمیدم ولی دانستم باید محکم باشم.

س.سعادتی

ادامه دارد….

 

 1 نظر

وَلاَ تَعْقِدْ عَقْداً تَجُوزُ فِیهِ الْعِلَلُ / توافق با دشمن…

27 فروردین 1394 توسط 313

 

 

امام علی علیه السلام در فرازی از  نامه ۵۳ نهج البلاغه فرموده اند:

وَلاَ تَعْقِدْ عَقْداً تَجُوزُ فِیهِ الْعِلَلُ
با دشمن پیمانی مبند که قابل تفسیر باشد..


http://asrupload.ir/asr-entezar/tasavir/94/01/hadith2.jpg

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • ...
  • 5
  • ...
  • 6
  • 7
  • 8
  • ...
  • 9
  • ...
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 547

درباره وبلاگ

همه عمر بر ندارم سراز این خمار مستی؛ که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی؛ تو نه مثل آفتابی، که حضور و غیبت افتد؛ دگران روند و آیند و تو.... همچنان که هستی؛ دل دردمند ما را، که اسیر توست یارا؛ .به وصال مرهمی نه، چو به انتظار خستی اللهم عجل لولیک الفرج

موضوعات

  • همه
  • سین یعنی سلامتی
  • حرفهای خودمونی
  • اخلاق
  • سیاسی
  • علمی
  • اجتماعی
    • زندگی
      • آشپزخونه من
      • نکات خانه داری
  • روانشناسی
    • مشاوره
  • احکام
  • پژوهشی
  • خبر خبر
  • پاتوق کتاب
  • چفیه خاکی
  • جام ولا
  • 30نما
  • شبهه
  • تاریخ نگاری
    • مناسبت روز
  • تصویر روز
  • معرفی نرم افزار
  • معرفی نرم فزار
  • خاطره نویسی

امکانات وب

كد تقويم

قالب وبلاگ


حرم فلش - ساعت فلش برای وبلاگ و سایت

آمارگیر

آمارگیر

قالب وبلاگ

آهنگ وبلاگ

نماز حاجت
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس