بد نیست کمی به سیم آخر بزنیم
خدا ما را نبخشد که چنان زخم زبانی به جانباز زده ایم که فرزندانشان که باید با غرور برای داشتن چنین پدرانی افتخار کنند آن را مخفی می کنند تا حرف های من و تو دردی بر دردهایشان اضافه نکند.
چه سود که تو سهمیه دانشگاه داشته باشی ولی از روزی که به دنیا آمدی فقط از پدر، سرفه های خونینش را دیده باشی و نفس تنگی هایش را. چه سود که زخم زبانِ بن را به تو بزنند و لی در حسرت دست های جا مانده پدر بمانی که نوازشی باشد بر سر تو؟ چه سود که نتوانی با پدر قدم بزنی و چه سود که پدر هرگز روی ماه تو را ندیده باشد؟ زیرا چشمانش را پیش از تو برای دفاع از من و ما در راه او هدیه داده است.
آيه 155 سوره بقره كاملا زبان حال بسياری از ايثارگران است چرا كه در اين آيه شريفه آمده است: «و لنبلونكم بشئ من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الأنفس و الثمرات و بشر الصابرين؛ قطعا همه شما را با امورى همچون ترس، گرسنگی، زيان مالى و جانى، كمبود ميوه ها آزمايش مى كنيم و به استقامت كنندگان بشارت بده» چرا كه اين مسأله در اردوگاه های عراقی بسيار مشاهده می شد جايی كه رزمندگان با وجود سخت ترين شكنجه ها از اهداف و آرمان های انقلاب و اسلام عقب نشينی نكردند .
شنیده ام مردم شهر، پدرت را که جانباز اعصاب و روان است دیوانه خواندند! شاید آن ها راست می گویند و پدرت دیوانه است. مگر می شود آدم عاقل سر و دست و دل و جانش را فدا کند؟ آری او دیوانه کربلا است او دیوانه شهادت است.
عیبی ندارد همه خدایی دارند و ای جانیاز! دیده ام تو را که برای درد و دل دیگر ما انسان های خاکی را قابل نمی دانی و با هر زحمتی شده خودت را به گلزار شهدا می رسانی و دردهایت را که نه از سر جنگ با دشمن بلکه از زخم زبان های مردم شهرت می شنوی را به آنها می گویی دیده ام گاهی با دلخوری با آنها سخن به میان می آوری که چرا تو را با خود نبرده اند.
و باز زمزمه می کنند
ای کاش که اشک چشم هاتان بودم در خلوت شب دست دعاتان بودم
ای چلچه های داغدار ای مردم ای کاش به جای شهداتان بودم
تو اجر فداکاری و وفاداریت را از اربابت از علمدار کربلا خواهی گرفت اما این من هستم که از سر غفلت در هیاهوی منیت ها مانده ام.
با توام فرزند جانباز نکند در میان نگاه ها و حرف هایی که از سر نادانی به زبان می آوریم پدرت را مورد سرزنش قرار دهی که چرا برای دفاع از مردمی رفته ای که امروز زخم زبانت بزنند، شنیده ام گاهی این کار را کرده ای و چه زود هم پشیمان شده ای چون فهمیدی تو تنها امید او هستی.
با توام که زخم زبان میزنی حاضری شبی و ساعتی پدرت را در رنج و عذاب ببینی و روزی هزار بار مردن و زنده شدنش را ببینی و یا او را برای همیشه بدون دست و یا روی ویلچر ببینی و در قبالش سهمیه دانشگاه بگیری یادت باشد این سهمیه ها که خیلی ها ا ز آن استفاده هم نمی کنند دلخوشی من و تو است که می خواهیم مرهمی بر زخم جانباز باشد همین، وگرنه او اجرش را از دست من و تو نمی گیرد او با خدا معامله کرده است.
ای دوست بیا به عاشقان سر بزیم حرف از می و میخانه و ساغر بزنیم
عاشق شدن و جنون خودش دنیایی است بد نیست کمی به سیم اخر بزنیم
صفحات: 1· 2