جريان شناسي مخالفان شيعيان در مصر
قبل از انقلاب مصر مشكل بين دولت و شيعيان اين كشور عمدتاً سياسی بود اما بعضاً رنگ و بوي ديني هم به خود ميگرفت. به گونهاي كه مبارك با همكاري نظام سعودي براي مقابله با موج تشيع زمينه را براي انتشار گسترده سلفيه همواره نمود. در اين دوره برپايي هرگونه مجلس عزاي حسيني در مصر و توزيع و چاپ كتابهاي شيعي در مصر ممنوع بود. نظام حاكم هيچگاه آمار دقیقی از شمار شیعیان ارائه نميداد. اما بر اساس گزارش آزادیهای دینی که وزارت امور خارجه آمریکا در سال 2006 منتشر کرد، شیعیان یک درصد از 74 میلیون نفر جمعیت این کشور را تشکیل می دهند . محمد الدرینی رئیس مجلس اعلی اهل بیت میگوید که تعداد شیعیان مصر بالغ بر دو میلیون نفر هستند. وي ميگويد: «در حکومت مبارک و در بازجويي ها به اين نتيجه رسيدم که دستگاه امنيتي مبارک معتقد است شمار شيعيان مصر، ميليوني است ولي در گروه هاي صوفي خود را پنهان کردهاند»[1]. اکثر شیعیان مصر را شخصیت های علمی و فرهنگی تشکیل می دهند که بویژه پس از پیروزی حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه بر ارتش رژیم صهیونیستی روز به روز بر آمار آنان در مصر افزوده شده است اما بسياري از آنها با توجه به جو پليسي حاكم ترجيح دادند كه تقيه كرده و آيين خود را بروز ندهند.
2- وضعیت شیعیان مصر پس از انقلاب
پس از انقلاب مردم مصر عليه حكومت خودكامه مبارك شیعیان به مانند بسياري از گروههاي سركوب شده ديگر، حضور پررنگي در عرصه سياسي و اجتماعي پيدا كردند. حضور پیش از بیش شیعیان در عرصههای مختلف مصر نتیجه طبیعی انقلاب 25 مردم مصر است این تنها به شیعیان محدود نميشد و همه جریانها و طیفهای ملت مصر نقش سیاسی خود را پس از انقلاب دنبال کردند. سرنگوني استبداد و حاكمشدن آزادي نسبي باعث شد كه جنبش «اتحادیه جوانان ماسپیرو» از سوی قبطیهای مصر یا جنبشهایی مانند «جنبش النوبة» و جنبش «فرزندان سيناء»، حزب «نور» سلفيها و يا حزب «الحرية و العدالة» اخوان المسلمين و دهها حزب و انجمن ديگر تاسيس شود.
سقوط حسنی مبارك باعث نمودار شدن عقايد شيعيان در اين كشور شد و شيعيان رفته رفته توانستند با يكديگر ارتباط برقرار كرده و عباداتی را كه تاكنون به صورت مخفيانه انجام میدادند، به صورت عمومی در كنار يكديگر انجام دهند. امروزه پس از سرنگوني رژیم مبارک شيعيان جمعهها در مقام امام حسين (ع) در قاهره براي آشنا شدن با يکديگر گرد هم ميآيند و آزادانه اعتقادات خود را بيان ميکنند. حتي شيعيان با حضور شيخ علي كوراني روحاني برجسته شيعي اولين حسینیه این کشور را رسماَ افتتاح كردند.
هرچند كه استبداد مبارك از بين رفت اما گويي استبداد ديگري از نوع ديني در حال ظهور در مصر است. شيعيان كه خواستند آزادانه اعتقادات خود را داشته باشند و اعمال خود را انجام دهند با هجمه سنگين گروههاي افراطي روبه رو شدند. اگر قبل از انقلاب مصر، مشكل عمده بين دولت و شيعيان اين كشور، سياسی بود ولی پس از انقلاب، اين موضوع به مسئلهای دينی تبديل شده است و سلفيهاي تندرو سعی میكنند تا پيروان تشيع را از صحنه اجتماعی دور نگه دارند. در همين راستا هرچند كه اكثر گروههاي مصري پس از انقلاب با تأسيس انجمن و حزب خود را سازماندهي كردهاند اما جريان شيعی مصر تاكنون به دليل مخالفت گروههای افراطي موفق به دريافت مجوز فعاليت نشده است.
در دوران پس از انقلاب عليرغم گسترش عمومي آزاديها اما شيعيان همچنان از سوي گروههاي تندروي سلفي در فشار و تنگنا قرار دارند. يكي از شيعيان ميگويد: «وقتی مردم متوجه می شوند که شیعه شدهایم، ما را تحریم میکنند و در مناطق روستایی، از شیعیان نه چیزی میخرند و نه چیزی به آنها می فروشند[2]». طی دو سال گذشته، چندین نفر از شیعیان مصري از سوی دادگاههای این کشور تحت پیگرد قضایی قرار گرفتهانددر ماه جولای گذشته، دادگاهی در کفر الزیات معلمی را به اتهام آلوده کردن مسجد به سه سال زندان محکوم کرد. علت صدور این حکم، نماز خواندن این فرد به شیوه شیعیان در داخل یکی از مساجد اعلام شد. . در ماه ژانویه گذشته، دادگاهي اداری در قنا واقع در جنوب مصر، یک معلم را به اتهام تبلیغ تشیع 6 ماه از کار تعلیق کرد. يكي از همين معلمها كه اكنون آزاد شده است ميگويد: «پس از گذراندن دوران محکومیت، وقتی از زندان آزاد شدم، مردم روستایی که در آن زندگی میکنم، مرا از روستا اخراج کردند. بسیاری از شیعیان مصری از ترس برخوردهای تبعیض آمیز ترجیح میدهند خود را صوفی معرفی کنند».[3]
در مجموع ميتوان گفت شيعيان مصر كه از انقلابيون اين كشور به حساب ميآيند و در براندازي حكومت ديكتاتوري مبارك نقش فعال و چشمگيري داشتند، تاكنون نتوانستهاند از ثمرات انقلاب خود بهرهاي ببرند. اما عدهای چون سلفیها که اساساً هیچگونه نقشی در انقلاب نداشتند و خروج عليه ولي امر و حاكم را رد میکردند، انقلاب را به نفع خود مصادره کرده و به تکفیر انقلابیون واقعی میپردازند.
3- نیروهای داخلی
حال بايد به اين پرسش پاسخ داد كه چه جريانها و نيروهاي داخلي از گسترش تشيع در مصر هراس دارند كه آنها را ميتوان به چهار جريان عمده سلفيها (غيرجهادي)، اخوان المسلمين، جماعت اسلامي و سلفيهاي جهادي تقسيم كرد:
3-1- سلفیها
سلفیها تمایل دارند تا با اطلاق نام «سلفیه» خود را از ديگران برتر بدانند حال آنكه اصطلاح «سلفی» اصطلاح عامي است كه حتي شيعيان را نيز در بر ميگيرد زیرا هرکس که به پیروی از گذشتگان معتقد باشد، سلفی به شمار میرود. آنها به افکار نادری ایمان دارند که هیچ ارتباطی با اسلام واقعی ندارد.
سلفيهاي تكفيري در مصر- اگر با تسامح عنوان متعارف سلفي را براي اينان به كار ببريم- همانند ساير کشورها يک جريان واحد نيستند، بلکه ميان سلفيها به لحاظ اعتقادي و فقهي و نيز موضعگيري نسبت به تحولات سياسي و يا ساير جريانهاي ديني و غيرديني اختلافاتي وجود دارد.[4] اگر ميان جريانهاي گوناگون سلفي درباره مشاركت سياسي، اطاعت يا عدم اطاعت از وليامر و يا نوع نگاه به غرب و رژيم صهيونيستي و مسائلي از اين دست اختلاف نظر وجود داشته باشد، اما در يك مسأله با يكديگر اشتراكنظر دارند و آن بدبيني و تكفير شيعيان و ضروت مقابله همهجانبه با آنان است.
انقلاب مردمي مصر گرچه اين كشور را از رژيم ديكتاتوري حسني مبارك رهايي داد و فصل جديدي از مشاركت مردم در عرصه تصميم گيري سياسي در اين كشور گشود اما در مسير تحولات پس از انقلاب، روندهايي به راه افتاد كه بدون ترديد آنها را ميتوان در زمره آسيبهاي انقلاب مصر دانست. شايد اصليترين و مهمترين اين آسيبها، افزايش تحركات گروههاي افراطي و تكفيري سلفي، كاهش رواداري ديني و مذهبي و افزايش قابل توجه تعدي به حقوق اقليتهاست و اين تنها شيعيان مصري نيستند كه زير فشار فعاليت گروههاي تكفيري قرار دارند. مسيحيان قبطي مصر نيز طي دو سال اخير بارها متحمل فشار و تعدي به حقوق خود از سوي جريانهاي افراطي سلفي شدهاند.
پس از انقلاب اخیر در مصر موج وهابیگری و سلفیگری گسترش فراوانی داشته است و حتی به اعتراف منابع مصری عربستان سعودی سرمایهگذاری فراوانی براي گسترش وهابيت در مصر انجام داده است. حضور وهابیون موجب بحران و تندروي در مصر شده است که پیش از این مصر هرگز به چشم خود ندیده بود. حمله چند ماه پیش سلفیها و وهابیون به دفتر حفظ منافع ایران در مصر، حمله به برگزار کنندگان مراسم عاشورا در این کشور، بحران حسینیهها در مصر، برگزاري كنفرانسهاي متعدد ضد شيعي و … از جمله نمونههای شدت گرفتن حملات اين گروه به شيعيان در مصر است . اوج این تحرکات در حادثه شهادت حسن شحاته و ياران وي يك روز قبل از نیمه شعبان متجلي شد كه قبل از آن در همایش «موضع علمای اسلامی درباره مسئله سوریه» و همچنین همایش «ياري سوریه» با حضور رئیس جمهور مصر زمينه براي وقوع چنين جنايتي مهيا شده بود.
ظهور سلفیگري در مصر باعث شد كه متأسفانه افکار عمومی اين كشور، از تبلیغات منفی سلفیها ضد شیعیان تاثیر بگیرد. سلفیها از مدتها پيش با توزیع و چاپ كتابها، نشریات و مجلات و نيز برگزاري همايشها، سخنرانيها و پخش برنامههاي ماهوارهاي عليه شيعيان نسبت به خطر تشیع و تلاش شیعیان برای گسترش مذهب خود هشدار داده و برقراري هرگونه رابطه با ايران را رد ميكنند.
همايش «خطر تشيع در مصر» با حضور شيخ محمد حسان از رهبران سلفي مصر
شیعیان مصر همچنان در حصاری از عزلت و ظلم زندگی میکنند و امروز تکفیری های وهابی آنها را از بالای منابر خود به کفر و خیانت متهم میکنند. وقتي اظهارات رهبران سلفي را تجزيه و تحليل ميكنيم به اين نتيجه ميرسيم كه آنان حتي حاضر نيستند وجود شيعيان را تحمل كنند و علناً اعلام ميكنند كه خون شيعيان مباح است. يكي از شيعيان مصري در اين باره ميگويد: «من همیشه دهانم را میبندم اما گویی آنها حتی حضور ما در این جامعه را بر نمیتابند».[5]
تكفيريها مدعي هستند كه «شیعیان به جای عبادت در مساجد، در حسینیهها به اموری که شرک محسوب میشود میپردازند. آنها علاوه بر کارهای مشرکانه در رابطه با اهل بیت(ع) اقدام به برگزاری مجالس رقص و آواز در این اماکن مینمایند!!» رهبران سلفي همواره به مرسي تذكر ميدهند كه «هركسي در كشور اسلامي حكومت را برعهده بگيرد مأموريت اصلي وي حفظ دين است و نه ائتلاف و تسامح و تساهل با كساني كه تلاش ميكنند كشور را از درون ويران كنند»[6] به زعم سلفيها اگر حكومت حسني مبارك يك امتياز داشت اين بود كه چه در مصر و چه در جهان عرب در كمين شيعيان نشست و مانع از فعاليت آنان شد. حتي برخي از سلفيها مدعياند كه «هستههاي ايراني با آزادي كمال در صحراي سيناء فعاليت ميكنند و احتمالاً همينها در قتل سربازان مصري در مرزهاي اين كشور در سال گذشته دست داشتهاند».[7] اساساً اينها دشمن اصلي مصر را نه رژيم صهيونيستي بلكه شيعيان وابسته به ايران ميدانند و اين اظهارات درباره قتل سربازان مصري كه رژيم صهيونيستي عامل كشتن آنان بوده است، گوياي همين واقعيت است.
سلفيها مدعياند شيعيان تمامي صحابه جز هفت نفر و در روايت ديگر چهار نفر از آنان را كافر ميدانند و اين مخالف قرآن است؛ اين در حالي است كه برخلاف ادعاي سلفيها هيچگاه در قرآن صحابه بودن ملاك برتري نبوده است. همچنين ميگويند شيعيان عايشه را تكفير ميكند و ازدواج متعه را علي رغم اجماع امت بر تحريم آن حلال ميدارند. آنها همچنين شيعيان را به تحريف قرآن و شرك ورزيدن به خداوند متهم ميكنند. حتي گروه های وهابی مصر اخيراً در تازهترین اقدام، عبارت «لا فتی الا علی و لا سیف الا ذوالفقار» را به «لا نبی الا علی» تغییر داده تا چنین وانمود کنند که شیعیان، امام علی(ع) را پیامبر خود می دانند.
سلفيها اساساً قائل به وحدت نيستند، آنها وحدت را در صورتي ميان مسلمانان جايز ميدانند كه اختلاف در فروعات باشد حال آنكه ميگويند ما با شيعيان نه فقط در فروع دين بلكه در اصول دين هم اختلاف داريم، لذا وحدتي متصور نيست.
آنچه انگيزه سلفيها را براي مقابله با شيعيان و حمله به تز وحدت بيشتر ميكند، عدول برخي وحدتخواهان از جمله شيخ قرضاوي از ديدگاههاي پيشين خود است. عبدالمنعم شحات سخنگوي دعوت سلفيه در اين باره ميگويد: «هر كسي كه به تقريب با شيعيان فرا خواند، پشيمان شد كه آخرين نمونه آن شيخ يوسف قرضاوي بود كه اعتراف كرد تمامي تلاشهاي تقريبي شكست خورده و شيعيان از اين روش به نفع خود استفاده كردند».[9]
3-2- اخوان المسلمین
ديدگاههاي سلفيها در مصر و هراس آنان از شيعيان واضح و مبرهن است اما پرسش اينجاست چرا اخوان المسلمين به عنوان يك گروه معتدل و ميانهرو در برابر اقدامات سلفيها سكوت پيشه كرده و بعضاً با آنان همراه ميشود؟ اخوان المسلمینی که برپایه اندیشه حسن البنا و محمد عبده تاسيس شد و نواندیشی دینی را برپایه وحدت اسلامي در پيش گرفت.
دو پاسخ عمده ميتوان به اين پرسش داد:
نخست آنكه اخوان المسلمين ديگر آن اخوان المسلمين حسن البنا نيست. اخوان المسلمين «سلفيزده» شده و سلفيت وهابي و سعودي درون اخوان به جرياني پويا و فعال كه از بيشترين تاثيرگذاري برخوردار است، تبديل شده است و همين امر منجر به تندروي بيشتر اخوان المسلمين شده و اين گروه را به سمت فقدان انعطاف و فقدان تنوع داخلي سوق داده و به محافظهكاري در اين جريان دامن زده است. اكنون اخوان از «مدارا محوري» به «سلفيگري» تغيير گفتمان داده و مانند سلفيه توجه به خلوص اعتقادي بر آن غلبه يافته است.
درست است كه حسن البنا بنيانگذار اخوان المسلمين تاكيد كرد كه اين گروه «دعوتي سلفي، طريقهاي سني، حقيقتي صوفي و تشكلي سياسي است….» اما آن سلفيه كجا و اين سلفيه كه اكنون بر اخوان حاكم شده است كجا؟ به گونهاي كه آن سلفيه از مشاجره اعتقادي با كساني كه مذهب ديگري داشتند، اجتناب ميورزيد و در آن زمان اخوان هيچ تمايلي به ورود به درگيري با تشيع و ساير فرق و مذاهب نداشت. اما اخوان به همين شكل باقي نماند و سلفيت وهابي توانست درون اين گروه رخنه كند. تاثير سلفي وهابي بر اخوان شامل چندين مرحله ميشود. اولين آن به دهه پنجاه پس از درگيري با جمال عبدالناصر بر ميگردد كه بسياري از رهبران اخوان فرار كرده و در كشورهاي حاشيه خليج فارس بويژه عربستان سعودي مستقر شدند. اما دوره دوم به دهه هفتاد كه با ابتداي دوران انور سادات همزمان است، بر ميگردد. در ابتداي اين دوره كه روابط سادات و گروههاي اسلامي اندكي بهبود يافت، رهبران اخوان از زندانها خارج شده و به سمت عربستان مهاجرت كردند. در اين دوره سلفي سعودي و وهابي تاثير منفي زيادي بر اعضا و رهبران اخوان گذاشت و بسياري از آن ها وارد فعاليتهاي اقتصادي در عربستان شدند و همين مسأله نقش سرنوشت سازي در سرعت بخشي به سلفيزدگي اخوان در دو سطح اجتماعي و تشكيلاتي در مصر ايفا نمود. اين همزمان بود با كاهش نقش الازهر در عرصه ديني و افزايش نفوذ سعوديها.
نشانههاي تاثير وهابي در اين دوره خود را در تاكيد زياد اخوان بر «مسائل فقهي وهابي» نظير نقاب، گذاشتن ريش، حرمت ساخت كليسا، پرداخت جزيه، كاهش تساهل و تسامح و نگاه بسيار منفي نسبت به موسيقي و هنر نشان داد. اين تندروي سلفيها تاثيرات منفي زيادي بر انديشه اخوان و تشكيلات آنان بر جاي گذاشت و اخوان از تعريف حسن البنا تا حد زيادي دور شد. در بعد انديشه گرايش طردمحور و حذفمحور بر اين گروه غالب شد و حتي به عناصر اخواني كه گرايشهاي متفاوتي داشتند، با ديد منفي نگريسته ميشد. يا از منظر آنان الازهر اشعري مسلك، نماينده جريان منحرف ديني و نماينده تفكر همپيمان با حاكميت تلقي شد. حتي زماني كه انقلاب اسلامي ايران رخ داد اخوان نتوانست به دليل گسترش تفكرات سلفي وهابيت آن گونه كه بايد و شايد با اين حركت عظيم اسلامي همراه شود. اما در بعد تشكيلاتي نتيجه آن شد كه ميان عناصر سلفي و قطبي (منسوب به سيد قطب كه افكار افراطي داشت و به تكفير جامعه ميپرداخت و معتقد بود كه جامعه در جاهليت به سر ميبرد) نوعي همكاري بوجود آمد.
روند قدرتيابي جريان قطبي (كه به جريان محافظهكار نيز شناخته ميشود) در تشكيلات اخوان ادامه يافت تا اينكه در انتخابات داخلي اخوان المسلمين در سال 2010 ، اين گروه از سوي جريان «قطبي» عملاً ربوده شد. اين پس از آن صورت گرفت كه سه تن از اعضاي اين جريان و در رأس آن محمد بديع مرشد كل كنوني و دو تن از معاونانش – يعني «محمود عزت» معروف به مرد آهنين و جمعه امين (كه يك جزوه درون گروهي به نام «به فقه توجه كن و از شرك پرهيز كن» درباره اخوان و شيعه نوشته است)- توانستند مهمترين پايگاههاي رهبري را از آن خود ساختند و سيطره تشكيلاتي خود را بر رهبري اين گروه را تحكيم بخشند. جريان قطبي نتيجه انشعاب فكري است كه در سال 1965 در اخوان المسلمين رخ داد و منجر به ظهور گروهي شد كه همچنان به افكار اصلي سيد قطب ايمان داشتند. از جمله برجستهترين اعضاي قطبي كه به جريان محافظهكار هم شناخته ميشود، ميتوان به خيرت شاطر، محمود عزت، محمد بديع، محمد مرسي رئيس جمهور كنوني و اكثر اعضاي فعلي دفتر ارشاد اخوان المسلمين اشاره نمود. [11]
دوم اينكه درست است كه سلفيه وهابي در اخوان نفوذ كرد اما چنين نبود كه بتواند بر آن سيطره كامل يابد بلكه همچنين عدهاي كه به تفكرات حسن البنا پايبند بودند، به عنوان يك جريان نيرومند باقي ماندند- هرچند كه در انتخابات داخلي اخوان در سال 2010 به حاشيه رفتند-. اينها كه به «اصلاحطلبان» معروف هستند مشي اعتدالي پيشه ساخته و به مخالفت با تفكرات افراطي سلفيها پرداختند. برجستهترين شخصيتهاي اصلاحطلب ميتوان به عصام عريان، محمد حبيب – كه از عضويت دفتر ارشاد كنار گذاشته شد- و عبدالمنعم ابوالفتوح – كه از اخوان كنارهگيري نمود- اشاره كرد. البته در بدنه اجتماعي اخوان بويژه در ميان جوانان، جريان اصلاحطلب نفوذ زيادي دارد. از اين رو چنين نيست كه اخوان همان سلفيه باشد بلكه همواره ميان اين دو جريان رقابت وجود داشته است.
با پيروزي اخوان در انتخابات اخير مصر، سلفيها احساس کردند بايد از حالت رقابت خارج شده و به ائتلاف با اخوان بپردازند، به ويژه آن که موج گستردهاي از جريانات لاييک مصر در برابر اسلامگرايان صفآرايي کرده بودند و شعار تغيير ماده دوم قانون اساسي را سر ميدادند. با اين حال اين ائتلاف بيشتر انگيزه سياسي داشته و اختلافات دو طرف در ابعاد اعتقادي و فقهي و رفتاري بويژه با طيف اصلاحطلب و معتدل اخوان همچنان پابرجاست. براي مثال سلفيها بر اين باورند که اخوانيها – نه همه اخوانيها بلكه جناحميانهرو و اصلاحطلب- مصلحت انديش بوده و مباني اسلام را فداي اهداف سياسي ميکنند. سلفيها از ديرباز حسن البنا را زير سوال برده و او را گمراه و گمراه کننده مي خواندند. سلفيها حتي سابقه درگيري با اخواني ها را در پرونده خود دارند. به همين ترتيب اخواني ها نيز سلفيها را رقيب و بلکه مزاحم خود درعرصه اسلامگرايي ميدانند و از راي بالاي آنان در انتخابات پارلماني سال گذشته نگران شدند.
در اين ميان اخوانيها داراي سابقه سياسي و کار سازماني بيشتري هستند، اما سلفي ها فاقد تجربه سياسي بوده و در نتيجه طرحي براي اسلام سياسي در دست ندارند. بيشتر فعاليت هاي سلفيها در مصر معطوف به تبليغ و دعوت و امور فرهنگي و اجتماعي بوده است. اما در شرايط فعلي از طريق نزديک شدن به اخوان و اعمال برخي تغييرات در گفتمان خود مخصوصاً درباره مسأله مشاركت سياسي و انتخابات، مدعي حضور و کارآمدي در عرصه سياسي هستند. در مقابل، اخواني ها نيز تمايل دارند از پشتوانه ديني و اجتماعي سلفي ها در ميان برخي از اقشار جامعه مصر، به نفع خود بهره برداري کنند، به ويژه آن که جامعه مصر معمولاً به اين دو گروه به عنوان يک جريان مي نگرد و تفاوت زيادي ميان آن دو قائل نمي شود. اين نگاه اخوان نتيجه بخش بود و موجب شد در کميته تدوين قانون اساسي از طريق ائتلاف با سلفيها اکثريت را به دست آورند. لذا به نظر ميرسد شايد يكي از دلايلي كه باعث شده است اخوان در مسأله نوع تعامل با شيعيان، همان روش سلفيها را در پيش گرفته و يا دست كم سكوت كند، به نياز اين گروه به پايگاه اجتماعي سلفيها بر ميگردد كه در رقابت با جريانهاي سكولار و مدني دست برتر را به آنان ميبخشد.
اينجاست كه ميتوان به برخي امتيازاتي كه اخوان المسلمين براي جلب رضايت سلفيها به آنان داده است و دقيقاً به مسأله شيعيان ارتباط پيدا ميكند، اشاره نمود. به عنوان مثال اخوان المسلمين فردي را وزير اوقاف قرار داده است كه مخالفان وي را به داشتن انديشههاي افراطي، سلفي و وهابي متهم ميكنند به گونهاي كه وي براي مبارزه با عقيده پيروان ديگر مذاهب اسلامي تلاش ميكند. صفوت حجازي از زمان روي كار آمدن تاكنون ۳ هزار مبلغ ديني تكفيري را به كار گرفته و براي تبليغ انديشه هاي وهابي به نقاط مختلف مصر اعزام كرده است. تعداد اندكي از اين افراد در دانشگاه الأزهر كه دانشگاهي معتدل است، تحصيل كرده اند. خود حجازي هم در الأزهر تحصيل نكرده است. گروههاي صوفي و شيعيان معتقدند با حضور فردي مانند وزيراوقاف فعلي، اسلام معتدل و ميانه رو در مصر در معرض خطر قرار گرفته است.[12]
با توضيحات فوق اكنون بهتر ميتوان متوجه شد كه چرا رئيس جمهور در كنفرانسي حاضر ميشود كه بدترين توهينها عليه شيعيان، ايران و حزب الله و سوريه ميشود؟ و چرا نسبت به حملات تند شيوخ سلفيه در در نشست ياري سوريه كه شيعيان را موجوداتي نجس دانستند، سكوت پيشه ميكند؟ و يا اينكه چرا مرسي اظهارات يكي از شيوخ سلفي را كه به نقل از مرسي گفت شيعه خطرناكتر از اسرائيل هستند و تمامي ماهوارههاي مصري اين نقل قول را پخش كردند، انكار نميكند؟
جماعت اسلامي يكي ديگر از جريانهاي اسلامي با پسزمينههاي فكري سلفي است كه از گسترش تشيع در مصر هراس دارد. اين جريان كه در دهه نود قرن گذشته دست به سلاح برد، از افكار پيشين خود دست كشيد و بازنگريهاي گسترده انجام داد و در مجموع خشونت و تكفير را كنار گذاشت. اين جريان پس از انقلاب مصر در همايشي با حضور طرفدارانش برگزار كرد رسماً اعلام كرد كه «حمله به هر گردشگر و تعدي به داراييهاي مسيحيان با اسلام مخالف است». عبود الزمر رهبر جماعت اسلامي در اين نشست خواستار عدم تكفير هر مسلماني چه حاكم و چه محكوم گرديد.[13] جماعت اسلامي هرچند داراي گرايشهاي سلفي است و در انتخابات پارلماني اخير حزب «توسعه و سازندگي» نماينده اين جريان با ساير احزاب سلفي ائتلاف كرد، اما اختلافات مبنايي ميان اين جريان و ساير جريانهاي سلفي وجود دارد كه مهمترين آن به مسأله تكفير و ارتباط با شيعيان و قبطيان بر ميگردد.
اين گروه معتقد است كه نبايد مسلمان را چه حاكم باشد چه محكوم تكفير كرد و ميگويند ما دُعات (تبليغكننده) هستيم نه قضات و نه وُلات (امير و حاكم) كه بخواهيم بر ديگران حد جاري كنيم. اين گروه با عدول از تفكرات گذشته خود اكنون اعلام ميدارد كه بايد در برخورد با مسلمانان فاسق و حتي غيرمسلمانان و با صالحان و غيرصالحان مدارا و ميانه روي بيشتري داشته باشيم. اين جريان همچنين خواستار برقراري ارتباط بيشتر با الازهر به عنوان ستون اسلام و نماد ميانهروي و تكثر فقهي و فكري است.[14]
علي رغم اين ديدگاههاي اعتدالي اما جماعت اسلامي نيز به مانند ساير سلفيها درخواست براي جهاد در سوريه را ضروري ميداند. اين گروه همچنين نسبت به آمريكا و رژيم صهيونيستي بدبيني شديدي دارد. همچنين با وجود اين سخنان و مواضع معتدل رهبران جماعت اسلامي اما برخي از رهبران شيعي مصر معتقدند كه همين گروه عامل جنايتي است كه اخيرا عليه حسن شحاته و برخي ديگر از شيعيان مصري رخ داده است. اما بعيد به نظر ميرسد كه جماعت اسلامي با توجه به مشي ميانهروي كه در پيش گرفته، دست به چنين اقدامي زده باشد. اين گروه حتي پس از حادثه كشتار شيعيان بيانيهاي صادر و اعلام كرد كه تعدي به هر شهروندي چه مسلمان سني باشد چه شيعه يا مسيحي را قاطعانه رد ميكند. در اين بيانيه آمده است: «هرچند كه ما در بسياري از اعتقادات با شيعيان اختلاف داريم، اما اين هرگز به معناي پذيرش قتل شيعيان به اتهام شيعه بودن نيست… هيچ فردي حق ندارد شهرونداني را كه به لحاظ مذهبي با آنان اختلاف دارند، خارج از چارچوب قانون كه دولت و دستگاه قضايي وظيفه اجراي آن را برعهده دارند، مجازات كند و اين به مثابه نقض آشكار عدالت است». [15]
3-4- سلفيه جهادي
سلفيهاي جهادي كه تا پيش از بحران سوريه تيغ تيز حملات خود را اولاً متوجه غرب و آمريكا و ثانياً متوجه نظامهاي عربي سرسپرده به غرب ميكردند اكنون پس از بحران سوريه و با تحريك غرب و در رأس آن آمريكا و نيز عربستان و قطر (به مدد فتاواي علماي وهابي) به دنبال آن هستند كه دشمنان خود را تغيير داده و عليه دولتهاي شيعي و شيعيان عرب اعلام جنگ نمايند. اگر چنين بازنگرياي در گفتمان سلفيهاي جهادي بيافتد، پيامدهاي بسيار منفي براي جهان اسلام به همراه خواهد داشت. در همين راستا رهبران سلفيهاي جهادي در مصر در اولين بيانيه رسمي خود كه امضاي 21 تن از رهبران اين گروه در مصر رسيد، از پيروان مذهب اهل سنت در ايران و عراق خواستند تا عملياتهاي نظامي عليه دولتهايشان انجام دهند. آنها همچنين فتوا دادند كه هر مسلماني در مصر وظيفه دارد با برداشتن سلاح و يا كمكهاي مالي از گروههاي سلفي جهادي كه در سوريه مشغول نبرد هستند، حمايت كند. اينها همچنين با كافر دانستن نظام بشار اسد و طرفداران آن و ارتش سوريه، خواستار آغاز حملات جهادي عليه كساني شدند كه به اهل سنت و جماعت تعدي ميكنند. رهبران جهادي مانند جماعت اسلامي و گروه اخوان المسلمين به دنبال تاسيس مجلس مشورتي جهادي در مصر هستند و قرار است بازنگريهاي فكري جديدي انجام دهند كه با دوره پس از انقلابهاي عربي و به قدرت رسيدن «اخوان» همخوان باشد. [16]
اين گروه همچنين اعلام كرده است كه نسبت به گسترش تشيع در مصر سكوت نخواهد كرد بلكه با تمام توان با برقراري هرگونه رابطه با شيعيان ايران مبارزه خواهند كرد چرا كه معتقدند شيعيان در گمراهي به سر ميبرند و علاوه بر اين از نظام سوريه عليه اهل سنت دفاع ميكنند. اينها مي گويند حتي اگر اخوان المسلمين اين مسائل را ناديده بگيرد اما ما نميتوانيم با دولت كافر!! ارتباط داشته باشيم. [17]
جمعبندي و پيشنهادات
1- بدون ترديد مهمترين خطري كه اكنون متوجه امت اسلامي است، خطر گروههاي سلفي وهابي است كه به تكفير جامعه بويژه شيعيان ميپردازند. دشمن نيز از اين گروهها در جهت ضربهزدن به امت اسلامي استفاده كرده و به اختلافات شيعه و سني دامن ميزند.
2- تفكر سلفيگري تكفيري در مصر با حمايتهاي مالي سعودي روز به روز در حال گسترش است و حتي اين تفكر درون اخوان كه زماني به اعتدال و ميانهروي شناخته ميشد، رسوخ كرده است.
3- اين جريان اعتقادي به وحدت شيعه و سني ندارد و شيعيان را كافر ميپندارد. بعيد به نظر ميرسد در مصر بتوان براي وحدت به جريان سلفي و حتي اخوانيهاي متأثر از سلفيگري و يا سلفيهاي جهادي اميد بست، چرا كه اينان اساساً اعتقادي به وحدت ندارند. اما جريان اصلاحطلب اخوان المسلمين و جماعت اسلامي ظرفيتهاي مناسبي براي برقراري وحدت دارند.
4- سياستگذاران جمهوري اسلامي نبايد براي برقراري رابطه با مصر شتاب ورزند، چرا كه هنوز بسياري از مناسبات حاكم بر مصر همان مناسبات دوران مبارك و حتي از برخي جهات بدتر از آن دوران است. ايران بايد با قوت از شيعيان مصر حمايت كرده و براي جلب رضايت اخوان نبايد دست از آنان بكشد. به احتمال زياد فشارها عليه شيعيان افزايش يابد و نبايد اجازه داد كه كشتار شيعيان بيگناه در اين كشور ادامه يابد.
5- سياستگذاران جمهوري اسلامي براي جلوگيري از گسترش تفكر سلفيه بايد بر ظرفيت الازهر و گروههاي صوفي تمركز نموده و مانع از آن شوند كه تفكر وهابيت بيش از اين در اين نهاد ميانهرو نفوذ كرده و آن را تحت سلطه خود در آورد.
منابع و مآخذ
صفحات: 1· 2