حق الناس یک یهودی!!!
بعداز نماز ملا هاشم به منبر رفت و گفت:
قبل از اینکه در حوزه مشغول درس خواندن شوم شغلم هیزم فروشی بود .برای اینکه مدیون حیوانم هم نشوم با کول هیزم ها را جمع آوری وبرای فروش به آبادی می آوردم و میفروختم.
یکروز به کسادی خورده بودم و کسی هیزم نمی خرید.
ناچار به محله یهودی ها رفتم و هیزم ها را به اصرار و چانه زنی زیاد ، یک یهودی تقریبا” به نصف قیمت از من خرید !
موقع برگشت پولهایش را شمردم .یک درهم اضافه داده بود.
بعلت چانه زیادی که زده بود برنگشتم.
شبی در عالم خواب یهودی رادیدم که به جهنم می بردند.به ملائک عذاب گفت صبر کنید. او (در حالی که به من اشاره می کرد) یک درهم به من بدهکار است. نزد من آمد وطلب یک درهم را کرد .
گفتم :ندارم!!
گفت: در عوض یک درهم عذابم را باید بپذیری.
یک انگشت آتشین روی سینه ام گذاشت !! از شدت سوزشش از خواب بیدار شدم. در بیداری هم آثارش روی بدنم بود !!!
به هرطبیبی مراجعه کردم، التیام نیافت.
ناچار به حضرت مولا امیرالمومنین علی ابن ابیطالب ع متوسل شدم. ایشان مرا شفا داد .
اماهنوز آثارش روی سینه ام هست.
این مرد 100تومانش را 3 روز است که گم کرده است….
هنوز صحبتهای ملا هاشم تمام نشده بود که شخصی از میان جمعیت بلند شد و گفت:پول نزد من است و من آن را پیدا کرده ام.
صفحات: 1· 2