دستور کار قطعی نظام، دنبال کردن الگوی پیشرفت ایرانی اسلامی است
امروز هم مطالبى كه آقايان و خانمها بيان كردند، مطالب خوبى بود؛ بر معلومات ما افزود؛ هم در مورد مسائل دانشگاه، و هم از جمله در مورد آشنائى بيشتر با ديدگاههاى متنوعى كه در دانشگاه نسبت به مسائل گوناگون وجود دارد. خب، ملاحظه كرديد كه در همين جلسه يكى از دوستان معتقدند به اين كه جريان ترجمه در داخل كشور بايد رصد شود - يعنى در واقع به معناى نوعى اشراف و نظارت بر جريان ترجمه در كشور - آقاى محترم ديگرى بيان ميكنند كه در مورد ترجمه، دست مترجم و دستگاه ترجمه و نشر ترجمه را بايد آزاد گذاشت؛ يعنى در واقع نقطهى مقابل آن حرف اول. هر دو حرف با يك توجيه و تفسير، درست است؛ يعنى ميتوان يك ممشا و سلوكى را انتخاب كرد كه هم آن نظر اول برآورده شود، هم آن نظر دوم؛ اما من مطمئن نيستم كه آن دو برادر محترمى كه اين دو نظر را بيان كردند، نظرشان به راه ميانه باشد. هر كدام نظر مستقلى دارند، بيان ميكنند؛ اين براى ما آموزنده است؛ يعنى وجود نگاههاى مختلف، براى من شخصاً حاوى يك موضوع قابل توجه است. حالا اين يك مثالى بود كه عرض كرديم؛ مثالهاى فراوان ديگرى هم وجود دارد.
من چند نكته را يادداشت كردهام كه عرض كنم؛ حالا هر مقدارى كه تا اذان وقت شد، آنچه را كه يادداشت شده، عرض خواهيم كرد. نكتهى اول اين است كه از حدود ده سال، دوازده سال پيش يك حركت علمىِ جديد و رو به گسترشى در كشور آغاز شد و اين حركت ادامه پيدا كرد و رو به تزايد گذاشت. يعنى من اينجور مىبينم و ميفهمم كه حركت توليد علم و نگاه مجاهدتآميز به كار علمى و تلاش علمى در كشور كه از همان حدود ده دوازده سال قبل آغاز شده است تا امروز، نه فقط متوقف نشده است، بلكه رو به عمق و توسعه پيش رفته. تقريباً ميشود گفت كه در همهى زمينههاى علمى هم اين حركت وجود داشته است - در بعضى كمتر، و در بعضى بيشتر - اين همان چيزى است كه ما دنبالش بوديم؛ اين همان مجاهدت علمى است كه براى نظام جمهورى اسلامى و براى كشور ما لازم بود.
در اين حدود دوازده سال، رشد علمى كشور نسبت به قبل از اين دوازده سال، شانزده برابر شده. اينها آمارهاى تقريبى است و از مراكز مطمئنى به دست آمده است؛ اين خيلى مهم است. همين حركت علمىِ رو به گسترش موجب شده كه پايگاههاى اطلاعرسانى علمى معتبر دنيا اظهارنظر كنند كه رشد پيشرفت علم در ايران سيزده برابر متوسط دنيا است. اين واقعيتها را در نظر داشته باشيم، اينها خيلى نكات مهمى است؛ ما چون زياد ميشنويم، زياد تكرار ميكنيم، برايمان عادى شده. اين جزو آمارهاى داخلى نيست كه حالا يك نفرى آمارى بدهد، يك نفر هم بگويد نخير، اين آمار درست نيست؛ نه، اين پايگاههاى اطلاعرسانى رسمى دنيايند كه اين قضاوت را دارند ميكنند؛ با ما هم خوب نيستند. يعنى من باور نميكنم كه سياستهاى مسلط جهانى از دخالت در مراكز علمى و امثال اينجور پايگاهها دست بردارند؛ اگر بتوانند، انكار ميكنند؛ كمااينكه خيلى از پيشرفتهاى ما را انكار ميكنند؛ اما درعينحال اين آمار را به ما ميدهند. همين پايگاههاى اطلاعرسانى علمى ميگويند - كه در دنيا منتشر شده و در اختيار همه هم هست - اگر همين پيشرفت در ايران ادامه پيدا كند، در سال ۲۰۱۸، يعنى پنج سال ديگر، ايران رتبهى چهارم علمى دنيا را خواهد داشت؛ اين خيلى چيز مهمى است. يعنى بعد از سه كشور ديگر - آمريكا و چين و انگليس؛ آن سه كشورى است كه ذكر كردند - كشور چهارم، ايران خواهد بود؛ اين خيلى چيز مهمى است. البته من نميخواهم ادعا كنم كه اين آمارها صددرصد آمارهائى است كه انسان ميتواند رويش سوگند ياد كند؛ نه، ليكن روش و حركت دانشگاههاى كشور الان به اين سبك است؛ يك حركت عمومىِ رو به پيشرفت.
خب، ما اگر وضعيت دانشگاهىِ امروز كشور را با دوران اول انقلاب - يعنى آنچه كه ميراث قبل از انقلاب و دوران طاغوت بود - مقايسه كنيم، آمارها شگفتآورتر از اينها هم هست. آن روزى كه انقلاب پيروز شد، صد و هفتاد هزار دانشجو داشتيم؛ امروز چهار ميليون و چهار صد هزار دانشجو در كشور هست؛ يعنى حدود بيست و پنج برابر. آن روز بار تعليم بر دوش حدود پنج هزار استاد و استاديار و دانشيار و معلم و امثال اينها بود، امروز در حدود شصت هزار معلم دانشگاهى داريم؛ چه در دانشگاهها، چه در مراكز پژوهشى. اينها مسائل مهمى است، اينها پيشرفتهاى ارزندهاى است. البته من اينجا چيزهائى يادداشت كردهام كه ديگر لزومى ندارد بيان كنم؛ بعضى از اينها را شماها ميدانيد و شنيدهايد، بعضىها هم لازم نيست مطرح شود. مقالات علمى پراستناد - يعنى مقالات علمىاى كه از طرف محققين ايرانى منتشر ميشود و در دنيا به آنها استناد ميشود - روزبهروز رو به افزايش است؛ آمارش را به طور ريز به من دادهاند، كه حالا من نميخواهم روى آن تكيه كنم؛ اما اين خيلى پديدهى مهمى است. پس مجاهدت علمى در كشور اتفاق افتاده.
يك سؤالى در اينجا مطرح است: آيا حالا كه ما اين پيشرفتهاى علمى را در زمينههاى مختلف در كشور مشاهده ميكنيم، يك نفس راحتى بكشيم، بنشينيم سر جايمان؟ خب، پيدا است كه پاسخ منفى است؛ نه. ما هنوز از خط مقدم علم عقبيم، هنوز در بسيارى از دانشهاى مورد نياز زندگى دچار عقبماندگىهاى مزمن هستيم؛ با همهى اين پيشرفتى كه در بخشى از دانشها داشتهايم. پس چون دچار عقبماندگى هستيم، بايد كار كنيم. وانگهى كاروان علم در دنيا متوقف كه نميشود؛ دارند با سرعت حركت ميكنند. ما نه فقط بايد جايگاه فعلىمان را حفظ كنيم، بلكه بايد جلو برويم؛ اينها همهاش تلاش لازم دارد، مجاهدت لازم دارد. لذا اولين حرف ما به دانشگاههاى كشور و دانشمندان كشور و نخبگان كشور اين است كه نگذاريد اين حركت از دوْر بيفتد، نگذاريد حركت علمى كشور متوقف شود؛ هيچ مانعى نتواند دانشگاه كشور را از رشد به سمت پيشرفت علمى باز بدارد.
اينكه ما روى علم تكيه ميكنيم، فقط به جهت احترام آرمانى به علم نيست - كه البته اين خودش يك نقطهى مهمى است؛ اسلام براى علم ارزش ذاتى قائل است - ليكن علاوهى بر اين ارزش ذاتى، علم قدرت است. يك ملت براى اينكه راحت زندگى كند، عزيز زندگى كند، با كرامت زندگى كند، احتياج دارد به قدرت. عامل اصلى كه به يك ملت اقتدار ميبخشد، علم است. علم، هم ميتواند اقتدار اقتصادى ايجاد كند، هم ميتواند اقتدار سياسى ايجاد كند، هم ميتواند آبرو و كرامت ملى براى يك ملت در چشم جهانيان به وجود بياورد. يك ملت عالم، دانا، توليد كنندهى علم، در چشم جامعهى بينالمللى و انسانها طبعاً با كرامت است. پس علم علاوه بر كرامت ذاتى و ارزش ذاتى، اين ارزشهاى بسيار مهمِ اقتدارآفرين را هم دارد. بنابراين بايد اين حركتى كه وجود دارد، اين شتابى كه وجود دارد، بههيچوجه متوقف و كنْد نشود.
يك نكته هم در كنار اين وجود دارد؛ اين را بايد باور كنيم. دوستان در زمينهى جبههبندىهاى سياسى در دنيا نكات خوبى را بيان كردند؛ نكات قابل توجهى است و درست است، ما هم اعتقاد داريم؛ اما چيزى كه بايد در نظر باشد، اين است كه يك جبههى دشمن عنودى در مقابل نظام جمهورى اسلامى در ميان قدرتهاى دنيا وجود دارد. آيا اين جبههى عنود و لجوج در دشمنى با جمهورى اسلامى، مشتمل بر اكثر كشورهاى دنيا است؟ ابداً؛ آيا مشتمل بر اكثر كشورهاى غربى است؟ ابداً؛ اين مربوط به چند كشور قدرتمندى است كه به خاطر دلائل خاصى با نظام جمهورى اسلامى و با اقتدار نظام جمهورى اسلامى مخالفند و كارشكنى ميكنند؛ يكى از كارشكنىها، همين كارشكنى در زمينهى علمى است. بعضى از دوستان گفتند «ديپلماسى علمى»، «ديپلماسى دانشگاهى»؛ بنده هم اعتقاد به اين دارم، تشويق هم كردهام؛ اما توجه داشته باشيد كه طرف مقابل روى اين نكته بخصوص توجه دارد، روى اين نكته برنامهريزى ميكنند. بر روى همين نقطهى «ديپلماسى علمى» برنامهريزى ميكنند و اهداف خودشان را دنبال ميكنند. اگر با توجه، با آگاهى، با بصيرت، كار انجام بگيرد، ما كاملاً موافق هستيم. از پيشرفت علمى ما هم راضى نيستند. بخشى از اين كارهائى كه امروز در زمينهى تحريم و امثال اينها مشاهده ميكنيد، مربوط به همين است كه نميخواهند جامعهى ايرانى به اين اقتدار درونزا دست پيدا كند؛ كه اقتدار علمى، يك اقتدار درونزا است. بنابراين، اين پيشرفت بايد ادامه پيدا كند.
خب، نكتهاى كه بر اين اساس بنده اصرار دارم در ذهن آقايان و خانمها و اساتيد محترم مطرح باشد، اين است كه «گفتمان علم و پيشرفت علمى» و «گفتمان پيشرفت عمومى كشور» - يعنى انگيزه براى سهيم شدن دانشگاه در پيشرفت كشور - در دانشگاه بايد حفظ شود؛ كه البته امروز وجود دارد، اما بايد حفظ و تقويت شود. هيچ چيزى نبايد با اين گفتمان در دانشگاه مزاحمت كند. بايد اصرار بر نوآورى علمى در دانشگاه وجود داشته باشد؛ اصرار بر قرار گرفتن پيشرفتهاى علمى در خدمت نيازهاى كشور، كه يكى از جهتگيرىها و معيارهاى اساسى اين است. بالاخره ظرفيتها محدود است - هم ظرفيتهاى انسانى، هم ظرفيتهاى مالى و مادى - حتماً بايد توجه شود كه كار علمى ما در جهت نياز كشور باشد. ما نيازهاى گوناگونى داريم كه دانشگاه ميتواند به اين نيازها پاسخ دهد، اين خلأها را پر كند. اين هم يك تجربهى ما است.
ما در دوران دفاع مقدس مشكلات فراوانى داشتيم، خلأهاى بيشمارى داشتيم، اين خلأها پر نميشد؛ بتدريج دانشگاهها وارد ميدان شدند و بسيارى از اين خلأها كه ما فكر نميكرديم يك وقتى بتوانيم اينها را پر كنيم، به وسيلهى همت دانشگاهها و همت اساتيد ما و جوانان ما و دانشمندان ما پر شد. ما در زمينههاى اقتصادى، در زمينههاى فرهنگى، در زمينههاى سياسى، در زمينههاى مديريتى ميتوانيم اين خلأهائى را كه وجود دارد، پر كنيم؛ دانشگاهها ميتوانند موضوعات پژوهشى را در دستور كار قرار دهند و اين خلأها را پر كنند. بنابراين يكى از معيارها و ضابطهها بايد اين باشد كه كار علمى در خدمت نيازهاى كشور قرار بگيرد.
اصرار بر گرهخوردن تحقيقات دانشگاهى با صنعت و تجارت؛ اين حرفى است كه ما ده دوازده سال آن را تكرار كرديم، به دولتها هم گفتيم، به دانشگاهها هم گفتيم؛ البته تا حدود زيادى هم تحقق پيدا كرده، اما به طور كامل نه. اين موضوع، هم براى دانشگاهها مفيد است، هم براى صنعت ما، و همچنين براى تجارت ما، و همچنين براى كشاورزى ما.
اصرار بر ايجاد رقابت سازنده در نوآورى. يك رقابت قوى و سازنده و جدى بايد در كشور به وجود بيايد براى نوآورىهاى علمى، و بر اثر آن، نوآورىهاى فناورى. رقابت بين دانشگاههاى كشور، رقابت بين اساتيد، رقابت بين نخبگان، بايد به وجود بيايد. دستگاههاى آموزش عالى برنامهريزى كنند براى ايجاد اين رقابت در بين دانشگاههاى برتر. فرض كنيد در علوم فنى - مهندسى تعدادى دانشگاه برتر هست، در علوم انسانى همين جور، و بخشهاى مختلف و حوزههاى مختلف علوم. بين دانشگاههاى گوناگون رقابت ايجاد كنند و به دانشگاهها امتياز داده شود.
البته مطلبى را كه در زمينهى عدم نگاه مساوى به دانشگاههاى برتر و قوى و دانشگاههاى ضعيف، اينجا گفته شد، ما رد نميكنيم؛ به نظر ما اين مطلب به نحو مشروط، مطلب درستى است؛ آنجائى كه ظرفيتهاى بيشترى وجود دارد، طبعاً بايد اهتمام بيشتر و توجه بيشترى هم به آنجا وجود داشته باشد. بنابراين بايد همه مراقبت كنند - هم استادان، هم مديران، هم مؤثرين و متنفذين در دانشگاهها - كه فضاى دانشگاه به سمت مسائل پوچ حركت نكند؛ فضا، فضاى دنبالهگيرى مسائل اصلى و اساسى باشد؛ گفتمان علم و گفتمان پيشرفت علمى و گفتمان پيشرفت عمومى كشور بر دانشگاهها همچنان حاكم باشد. البته اينجا هم دشمنانى هستند كه مايلند حتّى مسائل صنفى در دانشگاهها به سمت مسائل سياسى و جنجالهاى سياسى گرايش پيدا كند؛ از اين بايد پرهيز كرد. اين براى يك دانشگاه افتخار نيست كه مسائل اساسى آن تحتالشعاع مسائل كوچك و كماهميت و احياناً تحت تأثير جريانهاى سياسى واقع شود. فضاى دانشگاه بايد يك فضائى باشد كه در آنجا علم و عالِم بتواند زيست مناسب خودش را داشته باشد.
البته اين هم معلوم است؛ همهى دوستان توجه دارند كه اين پيشرفت علمى و اين توفيقاتى كه تا امروز در محيط علمى كشور اتفاق افتاده است، به بركت انقلاب اسلامى است؛ اين به بركت اسلام است، به بركت انقلاب است. اگر عامل فعال و پيشبرندهى انقلاب و اعتقاد دينى نميتوانست اوضاع كشور را به طور عموم و از جمله در مسئلهى علم تحت تأثير قرار دهد، يقيناً شعاع نفوذ قدرتهاى سلطهگر اجازه نميداد يك كشورى مثل ايران - كه آنها چشم طمع به آن دوختهاند - بتواند در زمينهى علم اين پيشرفتها را بكند و اين خودباورى و اعتمادبهنفس را به دست آورد؛ نميگذاشتند؛ كمااينكه جاهاى ديگر هم نميگذارند؛ آنجاهائى كه آنها تسلط و نفوذ دارند. اين انقلاب اسلامى بود كه آمد آن فضا را شكست و فضاى علمى را غالب كرد. بنابراين همه بايد خودمان را مديون بدانيم و متعهد بدانيم به حفظ و پاسدارى آرمانهاى انقلاب و ارزشهاى انقلاب.
يك نكتهى ديگرى كه من اينجا يادداشت كردهام و در بيانات دوستان هم اشارهاى به آن شده بود، مسئلهى بالا بردن كيفيت در دانشگاهها است. البته من اعتقاد ندارم كه گسترش كميت چيز كمارزشى است؛ نه، گسترش كميت فىنفسه چيز بسيار باارزشى است. اين كه تعداد دانشجو زياد شود، تعداد دانشگاه زياد شود، مراكز علمى كشور اين همه گسترش پيدا كند، اين كه در بيمارستانهاى شهرهاى دوردست پزشكانى بتوانند عملهاى جراحىاى انجام دهند كه در گذشتهى نه چندان دورى - در اوائل انقلاب، يا به طريق اولى قبل از انقلاب - حتّى در تهران هم به اين آسانى امكان نداشت، اينها چيز كمى نيست؛ اينها افتخارآميز است. بنابراين گسترش كمّى را نفى نكنيم، اما اين را تأكيد كنيم كه اين گسترش كمّى بايد با اهتمام به گسترش كيفى باشد - عمق كيفيت - اين قبول است. اولاً رتبهى كيفى دانشگاههاى كشور مشخص شود؛ يعنى دستگاه مديريت دانشگاهى مشخص كند كه كدام دانشگاهى يا دانشگاههائى از خط شاخص كيفىِ معتبر پائينترند؛ بعد برنامهريزى كند براى اينكه بتواند كيفيت اين دانشگاهها را بالا ببرد؛ اين جزو كارهاى بسيار لازم است و حتماً بايد صورت بگيرد؛ يعنى به عنوان يك موضوع مستقل، مسئلهى كيفيت بايد مورد توجه قرار بگيرد.
يك نكتهى ديگرى هم كه من يادداشت كردهام و خوب است كه تكرار كنم، اين است: از پيشرفت علمى در كشور براى گسترش و نفوذ زبان فارسى استفاده شود. زبان خيلى مهم است برادران و خواهران عزيز! اهميت زبان ملى يك كشور براى خيلىها هنوز دانسته و شناخته نيست. زبان فارسى بايد گسترش پيدا كند. بايد نفوذ فرهنگىِ زبان فارسى در سطح جهان روزبهروز بيشتر شود. فارسى بنويسيد، فارسى واژهسازى كنيد و اصطلاح ايجاد كنيد. كارى كنيم كه در آينده، آن كسانى كه از پيشرفتهاى علمى كشور ما استفاده ميكنند، ناچار شوند بروند زبان فارسى را ياد بگيرند. اين افتخارى نيست كه ما بگوئيم حتماً زبان علمى كشور ما فلان زبان خارجى است. زبان فارسى اينقدر ظرفيت و گنجايش دارد كه دقيقترين و ظريفترين علوم و دانشها ميتوانند با اين زبان بيان شوند. ما زبان پرظرفيتى داريم. كمااينكه بعضى از كشورهاى اروپائى هم نگذاشتند زبان انگليسى تبديل شود به زبان علمى آنها - مثل فرانسه، مثل آلمان - اينها زبان خودشان را به عنوان زبان علمى در دانشگاههايشان حفظ كردند. مسئلهى زبان، مسئلهى بسيار مهمى است؛ واقعاً احتياج دارد به اين كه حميت بهخرج دهيد. يكى از اهتمامهائى كه دولتهاى آگاه و هوشيار در دنيا انجام ميدهند، تكيه بر روى گسترش زبان ملىشان در دنيا است. متأسفانه با غفلت خيلى از كشورها، اين كار اتفاق نيفتاده؛ حتّى زبانهاى بومى را، زبانهاى اصلىِ بسيارى از ملتها را بكلى از بين برده يا تحتالشعاع قرار دادهاند. بنده از پيش از انقلاب، از اينكه واژههاى بيگانه بىدريغ در دست و زبان مردم ما به كار ميرفت و به آنها افتخار ميكردند - كأنه كسى اگر چنانچه يك مطلبى را با يك تعبير فرنگى بيان كند، اين را يك افتخارى ميدانست - هميشه رنج ميبردم؛ متأسفانه تا امروز هم اين باقى است! خيلى از سنتهاى غلط پيش از انقلاب، با انقلاب از بين رفت؛ اين يكى متأسفانه از بين نرفت! يك عدهاى كأنه افتخار ميكنند كه يك حقيقتى را، يك عنوانى را با يك واژهى فرنگى بيان كنند؛ در حالى كه واژهى معادل فارسى براى آن عنوان وجود دارد، دوست ميدارند از تعبيرات غربى استفاده كنند؛ بعد حالا يواش يواش اين ديگر به دامنههاى گستردهاى در سطوح پائين و سطوح عوامانه هم رسيده، كه واقعاً رنجآور است. من نمونههائى در ذهن دارم، كه ديگر حالا لزومى ندارد آنها را عرض كنم.
يك نكتهى ديگر هم - كه شايد نكتهى آخر باشد - اين است كه ما اگر دنبال پيشرفت هستيم و پيشرفت علمى را شرط لازم پيشرفت عمومى كشور ميدانيم، توجه داشته باشيم كه مراد ما از پيشرفت، پيشرفت با الگوى غربى نيست. دستور كار قطعى نظام جمهورى اسلامى، دنبال كردن الگوى پيشرفت ايرانى - اسلامى است. ما پيشرفت را به شكلى كه غرب دنبال كرد و پيش رفت، نميخواهيم؛ پيشرفت غربى هيچ جاذبهاى براى انسان آگاهِ امروز ندارد. پيشرفت كشورهاى پيشرفتهى غربى نتوانست فقر را از بين ببرد، نتوانست تبعيض را از بين ببرد، نتوانست عدالت را در جامعه مستقر كند، نتوانست اخلاق انسانى را مستقر كند. اولاً آن پيشرفت بر پايهى ظلم و استعمار و غارت كشورهاى ديگر بنا شد. شما ببينيد همين حالا يكى از آقايان راجع به حملهى پرتغال به ايران مطالبى گفتند. خب، فقط ايران نبود. در اين منطقهى شرق آسيا، جاهاى مختلفى پرتغالىها رفتند، هلندىها رفتند. مگر هلند چه اندازه عرض و طول جغرافيائى و تاريخى و ارزش علمى دارد؟ يا پرتغال يا اسپانيا يا انگليس همين جور؟ تمام اين قارهى عظيم آسيا را، قارهى آفريقا را اينها در مشت گرفتند و فشردند؛ اينها مراكز ثروت بود. نگاه كنيد به نوشتهى نهرو در «نگاهى به تاريخ جهان»؛ او تشريح ميكند پيشرفتهاى علمى و فنى موجود در هند را پيش از ورود انگليسها. بنده تا قبل از اينكه اين مطلب را از نگاه آدم مطلعى مثل نهرو - كه آن روز اين را نوشته بود - بخوانم، از چنين مسئلهاى مطلع نبودم. يك كشورى در مسير علمىِ معقول و صحيحى حركت ميكند، بعد مىآيند به كمك علم و به كمك سلاح اين كشور را تصرف ميكنند، بىدريغ انسانها را ميكُشند، منابع ثروت او را از بين ميبرند و خودشان را بر او تحميل ميكنند. ثروت را از هند بيرون ميكشند، ميروند در كشور خودشان سرمايهگذارى ميكنند، ذخيره درست ميكنند. انگليسها آمريكا را با پولى كه از هند به دست آوردند، گرفتند. تا قبل از سالهاى استقلال آمريكا كه انگليسها بر كشور آمريكا مسلط بودند، عمدهى درآمد تجار انگليسى از تجارتى بود كه از هند به سواحل آمريكا ميكردند؛ كه بعد با مقابلهى ساكنان آمريكا - البته نه ساكنان بومى، بلكه باز هم همان مهاجرين انگليسى و اسپانيائى و ديگران - و جنگى كه انجام گرفت و سپس استقلال آمريكا، دوران تسلط انگليس تمام شد. بههرحال اينها پايهى تمدن خودشان را با مكيدن خون ملتها شروع كردند؛ بعد هم با پيشرفتهاى گوناگون، نه ظلم را در كشورهاى خودشان برطرف كردند، نه تبعيض را برطرف كردند، نه جوامع فقير را توانستند به بىنيازى برسانند؛ مىبينيد امروز هم وضع اقتصاد در اين كشورها چه جورى است، وضع اجتماعى چه جورى است، وضع اخلاقى چه جورى است؛ اين انحطاط اخلاقى، اين لجنزار اخلاق جنسى در غرب. پيشرفت تمدن غربى، يك چنين پيشرفتى است با اين خصوصيات؛ اين را ما بههيچوجه نمىپسنديم. ما دنبال الگوى مطلوب و آرمانىِ خودمان هستيم، كه يك الگوى اسلامى و ايرانى است؛ از هدايت اسلام سرچشمه ميگيرد، از نيازها و سنتهاى ايرانى بهره ميبرد؛ يك الگوى مستقل. البته امروز محققين و صاحبنظرانتلاشهاى فراوانى هم دارند ميكنند براى اينكه اين الگو را تدوين كنند.
فكر ميكنم وقت هم تمام شد؛ در حالى كه يادداشتهائى كه بنده كردم، تمام نشد و مثل سخن بسيارى از برادران و خواهران محترمى كه اينجا مطالبى بيان كردند و به علت كمىِ وقت، حرفهايشان را نصفهكاره گذاشتند، بنده هم ناچار برخى از حرفها را ميگذارم تا انشاءالله اگر عمرى بود، باز شماها را در جلسات ديگرى در دانشگاهها و در ديدارهاى ديگرى مشاهده كنيم و برخى از عرايض خودمان را به شما عرض كنيم.
پروردگارا! بركات خودت را در اين ماه بر جامعهى دانشگاهى ما نازل كن. پروردگارا! دلهاى مشتاق را در اين ماه از رحمت بىپايان خود بىنصيب مگردان. پروردگارا! اگر تا اين روزهاى آخر ماه مبارك رمضان ما را نيامرزيدهاى، در اين فرصت باقيمانده ما را بيامرز. پروردگارا! ملت ايران را در همهى صحنهها، در همهى بخشهاى زندگى كامياب فرما؛ اين ملت بزرگ را بر دشمنانش پيروز كن. پروردگارا! نيتهاى صادق و دلهاى عاشق پيشرفت ملت ايران و عاشق حقيقت را بر انجام آرزوهاى بزرگ آرمانىِ خودشان قادر بفرما. پروردگارا! روح مطهر امام بزرگوارمان و ارواح مقدسهى شهداى عزيزمان را از ما راضى بفرما و دعاى مستجاب امام زمان (عليه الصّلاة و السّلام و عجّل الله فرجه) را شامل حال ما بگردان و قلب مقدس ولىّعصر را از ما راضى و خشنود بفرما.
والسّلام عليكم و رحمةالله و بركاته
صفحات: 1· 2