دلم را تاب دیدار نیست ...
لبیک اللهم لبیک …
اگر پنجره ها مثل حصار شده اند, حصارها - در مدینه مثل دیوارند تا جلوی من سد بشوند تا من به خاک بوسی تان نیایم و مژه هایم از غم تنهایی تان غبار نگیرند …آه … این دل،دل دردمندم ،پیشکشتان.
خدایا به عشق تو می آیم و به عشق پیامبر خوبی هایت و به شوق بهشتی که اسمش بقیع است.
دست هایم رعشه دارند.دل ، این دل تکه تکه ام، پاها، این پاهای پر آبله ام به خاطر دیدار با مظلومیت آشکار توست.می آیم که با تو نجوا کنم .
من داغ فاطمه سلام الله علیها را سالهاست که بر جان می کشم.کجاست تربت پاکش…
گفته بودیم که جانمان به خاطر تو…این دست و پا که قابلی ندارد.خدایا!به خاطر وظیفه بود اینک این قلب و این سر …یا علی
سلام مزار بی چراغ تربت بی زائر
سلام سینه شعله ور،جگر سوخته،پیکر تیر باران شده
آمده ام با تمام دلم،با قدم های احساسم،با حضور هر چه تمام ارادتم
آمده ام تا فانوس های روشن اشک هایم را،بر مزار بی چراغت بیاویزم
آمده ام،کبوترانه آمده ام-تا از دستان مهربانت ،آب ودانه دهی!
آمده ام با دسته دسته یا کریم های اخلاص ومحبت،تا شاید لحظه ای در گنبد نگاه مهربانت،پناه گیرم
ای کریم اهل بیت این دل کوچک من و این عنایت بزرگ تو
به هم چون منی راه می دهی امام مهربانی ها!!!…