دنیا؟؟؟؟
قال امیرالمومنین:
«الدنیا دار منی لهاالفناء»
دنیاخانه ی آرزوهاییست که زود نابود میشود.
شخص فقیری پس از سال ها تلاش توانست کوزه ای پر از عسل را برای خودش جمع آوری کند. روزی در خانه نشسته بود غرق خیال خویش با خود میگفت:
بگذار این عسل هارو بفروشم….زمینی میگیرم وکشاورزی میکنم.آنقدر محصول جمع میکنم ومیفروشم تا ی روز بلآخره بتونم از بازرگانان بزرگ شهر شوم.بعد میرم خاستگاری دختر حاکم.بعد از چند سال بچه دار میشم.بچه ها که بزرگ شدن میفرستمشون شهر تحصیل کنند.تربیتشون هم خودم دست میگیرم.هیچ وقت نمیذارم به مادرشون بی احترامی کنن.وای به حالشون اگر به من یا مادرشون اهانت کنند.
فقیر عصایش را برداشت ودر هوا چرخاندو ادامه داد:
اگر بی حرمتی کردند باهمین عصا جوری میزنمشون که دیگه هیچ وقت ازاین کارها نکنن.
فقیر عصارا در هوا میچرخاندو با خود فکر میکرد که ناگهان لبه ی عصا محکم به کوزه ی پر از عسل برخورد کرد وکوزه شکست وعسل ها…!!!!!!!!!!!!