• تماس  

سوپ مخصوص برای شهید چمران

31 خرداد 1392 توسط 313

ناصر رفت و زودپز را گذاشت. آن روز افسر ها از پادگان آمده بودند و آن جا جلسه داشتند. من در طبقه بالا نماز می خواندم یکدفعه صدای انفجاری شنیدم که از داخل خود ستاد بود. فکر کردیم توپ به ستاده خورده.

افسرها از اتاق بیرون می دویدند و همه فکر می کردند اینها ترکش خورده اند. بعد فهمیدیم که زودپز سوت نکشیده و وسط جلسه منفجر شده. اتقاق خنده دار و در عین حال ناراحت کننده ای بود. همه می گفتند: جریان چی بوده؟ زودپز خانم دکتر منفجر شده و …

نمی دانستم به مصطفی چطور بگویم. برگشتم بالا و همان طور می خندیدم.گفتم: مصطفی یک چیز به شما می گویم ناراحت نمی شوید؟ گفت: نه! گفتم: قول بدهید ناراحت نشوید.

بعد همه چیز را تعریف کردم. به من گفت: چه کردید جلوی افسرها؟ چرا اصرار داشتید به من سوپ بدهید؟ ببنید خدا چه کرد؟

صفحات: 1· 2

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: چفیه خاکی لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

درباره وبلاگ

همه عمر بر ندارم سراز این خمار مستی؛ که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی؛ تو نه مثل آفتابی، که حضور و غیبت افتد؛ دگران روند و آیند و تو.... همچنان که هستی؛ دل دردمند ما را، که اسیر توست یارا؛ .به وصال مرهمی نه، چو به انتظار خستی اللهم عجل لولیک الفرج

موضوعات

  • همه
  • سین یعنی سلامتی
  • حرفهای خودمونی
  • اخلاق
  • سیاسی
  • علمی
  • اجتماعی
    • زندگی
      • آشپزخونه من
      • نکات خانه داری
  • روانشناسی
    • مشاوره
  • احکام
  • پژوهشی
  • خبر خبر
  • پاتوق کتاب
  • چفیه خاکی
  • جام ولا
  • 30نما
  • شبهه
  • تاریخ نگاری
    • مناسبت روز
  • تصویر روز
  • معرفی نرم افزار
  • معرفی نرم فزار
  • خاطره نویسی

امکانات وب

كد تقويم

قالب وبلاگ


حرم فلش - ساعت فلش برای وبلاگ و سایت

آمارگیر

آمارگیر

قالب وبلاگ

آهنگ وبلاگ

نماز حاجت
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس