شبهه/ آیا نظم عالم فیزیکی است و دلیلی بر وجود خدا نیست؟
الف - اما مهم این است که هیچ کدام در گذشته و حال، دلیل و برهانی بر اثبات ادعای خود ارائه نکردهاند که بشود به دلایل آنها اشاره نمود، بلکه همگی و بدون استثنا فقط «نظریه» یا شعار خرافی دادهاند.
دقت شود که «نظریه» اگر به اثبات عقلی یا علمی برسد، دیگر «نظریه» نیست و به صورت یک اصل و قانون خدشهناپذیر در عرصه «علم» مطرح میگردد و همه مجبور به پذیرش آن میشوند، مگر آن که بخواهند بر جهالت خود تعصب بورزند. اما تا زمانی که به اثبات عقلی یا علمی (تجربی) نرسیده است، فقط «نظریه» است و نظریه نیز چیزی جز «گمان» نیست. و گمان نیز «دلیل و برهان» نیست. نمیتوان گفت: آن چه من میگویم باید مورد قبول واقع شود و دلیل من نیز «گمان من» است. چون چنین گمان کردم، همه قبول کنید که چنین است. هر روز نظریه جدید و مغایری از پیدایش، نظم و اول و آخر جهان میدهند، در حالی که حقیقت هستی واحد است و یک نظم معینی نیز بر آن حاکم میباشد.
متأسفانه جهان غرب به رغم آن که خودشان با دلایل صحیح ابطال نظریات را یکی پس از دیگری بیان میدارند، به جهان سوم و به ویژه جهان اسلام و … القا و تحمیل میکنند که آن چه از سوی غرب به عنوان «نظریه» بیان می گردد را همگان باید به عنوان یک اصل و قانون عقلی و علمی بپذیرند! و زمان کنار گذاشتن آن «نظریه» و گرویدن به نظریه جدید را نیز ما خودمان اعلام میکنیم!
اما خداوند حکیم و علیم در آموزههای قرآنی و اسلامی تأکید مینماید که مبادا پیرو نظریه شوید، چرا که نظریه فقط ظن و گمان است و به هیچ وجهی جای علم و حقیقت علمی را نمیگیرد:
«وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إَنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا إِنَّ اللّهَ عَلَيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ» (یونس، 36)
ترجمه: و بيشترشان جز از گمان پيروى نمىكنند [ولى] گمان به هيچ وجه [آدمى را] از حقيقت بىنياز نمىگرداند آرى خدا به آنچه مىكنند داناست.
«وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا» (النجم، 28)
ترجمه: و ايشان را به اين [كار] معرفتى نيست جز گمان [خود] را پيروى نمىكنند و در واقع گمان در [وصول به] حقيقت هيچ سودى نمىرساند.
دقت شود که «نظریه»، اگر فقط خرافه نبوده و بر پایه پیش فرضها و شواهد نزدیکی استوار باشد، فقط میتواند مقدمهی مناسبی برای تحقیق و کشف علم (بطلان یا اثبات) نظریه باشد، لذا قبل از اثبات هیچ ارزشی برای قبول و پیروی ندارد. و منکرین وجود خداوند واحد و سبحان نیز تا کنون هیچ دلیلی اقامه نکردهاند که منطبق با عقل و علم باشد. بلکه همه نظریه بوده است.
ب - اما در خصوص فیزیکی بودن نظم عالم. مگر قرار است اگر ناظم نظم خداوند متعال باشد [که هست]، دیگر قوانین علمی و قابل کشف بر عالم حکمفرما نباشد. خداوند متعال حکیم و علیم است و آن جه در عالم به چشم مادی میبینیم، یا به حواس درک می کنیم و یا با عقل میشناسیم، همه تجلی همان علم و قدرت الهی است و اساساً اگر خلقت و نظم عالم بر اساس قواعد علمی نباشد، قانونمند نبوده و قابل شناخت نیز نخواهد بود و آن وقت جای دارد که انسان در وجود خداوند حکیم و علیم تشکیک نماید. پس همان نظمی که در عرصه ارتباط و آثار عناصر مادی نامش را «فیزیک» گذاشتهایم، خود دلیل بر وجود ناظم است. نه این که ناظمی به نام «فیزیک» بوده و بعد او نظم را پدید آورده است!
دقت شود که متأسفانه دانشمندان مادهگرا (ماتریالیست)، گمان میکنند که هر کشف یا دستآورد علمی، لابد می تواند بهانهای برای رد خدا باشد، در حالی که همان کشف دلیل دیگری در اثبات «وجود» است.
یکی از فضانوردان امریکایی، وقتی از جو خارج شد، در اولین پیام رادیویی خود (بر اساس دیکتهی هدفداری که به او شده بود) گفت: «هر چه بالاتر میروم، خدایی نمیبینم». این پیام به صورت یک شعار تبلیغاتی به تمامی جهان مخابره شد و کسی هم به او نگفت که چقدر سخن جاهلانهای گفتی! چرا که اولاً آن خدایی که به چشم غیر مسلح یا مسلح تو (مثل رادار) دیده شود، حتماً ماده، پدیده و مخلوق است و دیگر خدا نیست، و ثانیاً اگر فقط قائل به «تجربه حسی» هستی، خوب کمی بالاتر برو، به راست و چپ برو، شاید خدایی باشد. چه شد که گمان کردی حتماً باید خدا در مسیر کوتاه و محدود تو و رادارت قرار گرفته باشد؟ چقدر از عالم هستی ماده را در این سفر کوتاه دیدی که چنین حکم کردی؟ مگر یک مادهگرا، بدون آن که همه عالم هستی را نظاره عینی و علمی کرده باشد، میتواند بگوید که ذرهای هست یا نیست؟ یا خدایی هست یا نیست؟!
د- ادعاهای منکرین وجود به صورت ریشهای همه در قرآن مجید بیان گردیده است و کسی تا کنون حرف جدیدی که در قرآن به ریشه آن اشاره شده باشد بیان ننموده است. و البته که ائمه (ع)، علما و فلاسفه اسلامی با آنها بحث نموده و یا نظریاتشان را مورد نقد و بررسی قرار داده و چون متکی به وحی و عقل (حق) بودند، همیشه موفق بودهاند.
به عنوان مثال می توانید به بحثهای امام صادق (ع) که در کتاب اصول کافی، ج 1، کتاب التوحید، مندرج است مراجعه کنید و یا از علمای جدید کتبی چون: اصول فلسفه و روش رئالیسم، از مرحوم علامه طباطبایی با پی نوشتهای شهید آیت الله مطهری، یا هم چنین کتاب «فلسفه ما» تألیف شهید آیت الله محمد باقر صدر و یا کتب و مباحث مرحوم علامه آیت الله جعفری با دانشمندان معاصر را مطالعه نمایید.
صفحات: 1· 2