شد آخر ماه و سفره را برچيدند...
بر همین اساس، اشعاری پیرامون روزهای پایانی ماه مبارک رمضان و نزدیک شدن به عید سعید فطر، جمع آوری شده و به شرح ذیل در اختیار مخاطبین قرار میگیرد.
کم کم غروب ماه خدا دیده می شود
صد حیف ازین بساط که برچیده می شود
در این بهار رحمت و غفران و مغفرت
خوشبخت آنکسی ست که بخشیده می شود
***
خداحافظ ای ماه غفران و رحمت
خداحافظ ای ماه عشق و عبادت
خداحافظ ای ماه نزدیکی بر آرزوها
خداحافظ ای ماه مهمانی حق تعالی
خداحافظ ای دوریت سخت و جانکاه
خداحافظ ای بهترین ماه الله
***
سي شب به تو التماس کردم
اين لحظه جواب طالب ام من
خواهي بنواز و خواه رد کن
احسان و عتاب طالب ام من
از کوي تو بوي عطر آمد
برخيز که عيد فطر آمد
***
شد آخر ماه و سفره را بر چيدند
اين نامه ي فيض را به هم پيچيدند
در گلشن اهل بيت انشاء ا…
ما را به گل روي علي بخشيدند
***
وداع اى ماه عشق و جوشش و شور
وداع ای ماه حق و تابش نور
وداع اى شافع مقبول درگاه
وداع اى استان عصمت الله
چه دلهاى فسرده شاد كردى
چه جانهاى گران ازاد كردى
چه دولتها به ارزانى كه دادى
چه درهايى به رحمت برگشادى
چه افرادى ز تو سامان گرفتند
برات از آتش و شيطان گرفتند
شياطين را همه در بند كردى
ولى الله را خرسند كردى
لقاى حق كه بس ميبود دشوار
رهش را يمن تو گرديد هموار
تو خود نور خداى مهربانى
جمال حضرت ان دلستانى
در اين مدت كه مهمان تو بوديم
به دامان امان بخشت غنوديم
تقلايى اگر كرديم گه گاه
رضايت را به جان جستيم اى ماه
***
آمدیم از سفر دور و دراز رمضان
پی نبردیم به زیبایی راز رمضان
هر چه جان بود سپردیم به آواز خدا
هر چه دل بود شکستیم به ساز رمضان
سر به آیینه ی الغوث زدم در شب قدر
آب شد زمزمه ی راز و نیاز رمضان
دیدم این قدر همان آینه ی “خلّصنا"ست
دیدم آیینه ام از سوز و گداز رمضان
بیش از این ناز نخواهیم کشید از دنیا
بعد از این دست من و دامن ناز رمضان
نکند چشم ببندم به سحرهای سلوک
نکند بسته شود دیده ی باز رمضان
صبح با باده ی شعبان و رجب آمده بود
آن که دیروز مرا داد جواز رمضان
شام آخر شد و با گریه نشستم به وداع
خواب دیدم نرسیدم به نماز رمضان
***
رمضان ماه خدا باشد وماه تقدير
رمضان رو به غروب است غروبي دلگير
رمضان فرصت خوبي است گنه كاران را
مردم خسته دل ومنزجر از عصيان را
رمضان ماه عدول ازهمه اعمال خطاست
ماه تصميميم ورها يافتن از بند هواست
رمضان لحظه به لحظه همه انوار جليست
رمضان ماه حسن ماه خدا ماه عليست
با توأم اي كه چو من رفته فرودرگرداب
ما بقي ماندة اين ماه خدارا درياب
با توسل به علي روي به عالي آور
رو به درگاه خداي متعالي آور
چنگ بر دامن مولا بزن ومحكم باش
با علي باش و فارق زهموم وغم باش
با علي باش كه اين راه نجات بشر
بي علي هرچه كه خيراست همه شوروشر است
تا به حال آنچه كه از راه علي دور شديم
ظلماني شده ودور زهر نور شديم
اينهمه فاصله با راه هدايت بس نيست
دوري ازحيدرو از خط ولايت بس نيست
ما كه در هر نفسي نام علي بر لب ماست
بردن نام علي عزت ما منصب ماست
ما كه با بردن اين نام مسلمان هستيم
تا چه حد پيرو اين راه چو سلمان هستيم
اين مسلماني ما هست كه دل آزار است
اين چه وضعي است كه امروز در اين بازار است
رحم وانصاف كجا رفت چه دل سنگينيم
باز تسبيح به كف داعيه دار دينيم
مرتضا همنفس وحامي محرومان بود
مرتضا دادرس وياور مظلومان بود
ما چرا ياور اين مردم محروم نئيم
از چه امداد گر اينهمه مظلوم نئيم
ما كه هر سفره افطاري ما رنگين است
راستي راست بگو را ه علي هم اين است
سفره ات رنگ به رنگ است و يكي بي نان است
تو مپندار كه پاسخ دهي اش آسان است
اثر سجده اگر بر دل پيشاني ماست
هان مپندار كه تأئيد مسلماني ماست
اين اثر هست همان داغ گناهان نهان
ظاهرش بهر خدا باطن آن بر شيطان
كمي انديشه نمائيم كه پاسخ سخت است
راه بر گشت همين است مگو بيوقت است
شك مكن پيش رويت روز حسابي هم هست
بخششي هست اگرخشم وعقابي هم هست
وقت تنگ است مكن سستي وغفلت اي دوست
توبه از ما وپذيرفتن توبه با اوست
او به بخشيدن هر جرم وگنه آماده است
مكن انديشه كه سخت است بسي هم ساده است
سختي اش عزم واراده است نداري تو مگر
تا كه خودرا برهانيم زهر فتنه وشر
وقت از دست مده موقع استغفار است
به خدائي خدا رحم خدا بسيار است
يا علي گوي وتوسل به علي جوي وبگو
نيست معبود وخداوند كريمي جز او
متصل شو به خدائي كه غفور است ورحيم
اعظمي هست كه بخشد زتو هر جرم عظيم
«محسني »وقت كم وراه دراز است به پيش
سعي كن بار براين راحله كن توشه خويش
***
نمانده است بجزچند روزي از رمضان
هزار حيف كه اين ماه ميرسد پايان
نصيب وبهرة ما چيست اندر اين مه عام
چه كرده ايم در اين ماه رحمت وغفران
از اين زمان كه زكف داده ايم راست بگوي
چه برده ايم به درگاه حضرت ديّان
گرفته ايم اگر روزه لب فرو بستيم
به طول روز زاكل وزشربِ آب ونان
نموده ايم بسنده به قطع آب وغذا
مگر كه روزه به اين سيره گشته است بيان
خداي خواست كه با روزه روزه دار شويم
از آنچه را كه بود در نهايتش عصيان
زاكل وشرب در اين ماه كرده ايم امساك
كشيده ايم رياضت اگر در اين ميدان
به رنج جسم اگر جدّ وجهد بنموديم
نبود حكمت اين كار جز تعالي جان
براي روح وروان كار كرده ايم آيا؟
كنار سفرة پر نور رحمت و احسان
اگر كه روزه گرفتيم وگفته ايم دروغ
ويا زديم به افراد تهمت وبهتان
كجا به منطق دين خدا موافق بود
چگونه منطبق است اين به منطق قرآن
چه سود روزه گرفتن !چه سود اين امساك
اگر نگشت دلت نرم همچو آب روان
اگر به فلسفة روزه پي نبُرد كسي
اگر نداشت خدارا دلائل وبرهان
نبُرد سود از اين روزه داريش بي شك
در اين معامله گرددنصيب او خسران
نخوردن است نشاني زبذل وبخشيدن
به مستمند وفقيران ويا مدد جويان
چه روزه ايست به افطار وسفرة رنگين
كه خالي است زنان سفره هاي آن دگران
كجاست غافل از ارحام خويشتن صائم
چگونه قهر كند روزه دار از آنان
كسي كه روزه بگيرد بمعني روزه
گذشت وبخشش واحسان شود بر اوآسان
كه روزه دار در اين ماه مي كند تمرين
به دوري زگناهان دست وچشم وزبان
بيا كه سعي نمائيم تا بقيّة ماه
كنيم آنچه كه از دست رفته را جبران
اساس روزه رياضت بود رياضت محض
فقط براي رضاي يگانة منّان
هر آنكه غير رضاي خدا كند كاري
به ظاهر ارچه برد سود باطن است زيان
تو«محسني» زعلي راه بندگي آموز
بمان هماره براين پيروي واين پيمان
***
بارالهــــــا رمضان ماه تو بود
ای خدا این رمضان رفت چه زود
رمضـــان رفت ومن آدم نشدم
فــــارغ از محنت عالـم نشدم
رمضـــــان رفت ونکردم کاری
بهـــــــر ارضای خدای بـاری
رمضان رفت ونکـــــردم تغییر
چون هــــوا وهوسم کرده اسیر
رمضـــان رفت وزمن کینه نرفت
کینـه وحقد از این سینه نــرفت
رمضان رفت و نرفت است حسد
راه را کــــرده به روی مـن سد
رمضـــــان رفت ومنیت دارم
این صفت کـــرد چنین بیمـارم
رمضــــان رفت ندانم که چرا
نشدم از غـــم وآلام رهـــــا
بسکه بار گــــنهم سنگین است
جای من با گــــنهم سجّین است
چه کــــنم با گنــــه بسیارم؟
چه کسی غــــیر خـــدا رادارم
ای خداوند غـــــــفور ورحمان
ای خدای همـــه ماه ورمضــان
گــــر مرا بار گـنه سنگین است
کـــرم وعفو تو بیش از این است
که تو ستـــــار وعفوری وکریم
من گــــنه کارم وعاصی ولئیم
من گــــنه کارم وبخشنده توئی
منجی عاصی شرمنده تـــــوئی
توئــــــی از حال دل من آگاه
پس ببخشای زمن جـــرم وگناه
ای خدا بخشش تو بسیـــار است
به تو سوگند دلم بیمــــار است
هرکه بیمــــــار بود لیس حرج
هست در دست تو امـداد وفرج
پس به داد دل بیمــــــار برس
کن رهـــایم تو از این بند وقفس
تا زمانی که دلم بیمــــــار است
شک ندارم که گــنه در کار است
بهر پالایشم از جــــــرم وگناه
وز رهـــائی یاز این حال تبــاه
ای خدائـــــی که نداری تو نظیر
دست این عاصی درمانده بگـــیر
ای که هستی تو به هـــر درد دوا
دل بیمــــــار مر ابخش شفــا
بارالهـــــا بـــه رسول ثقلیـن
به علـــی پادشه بـــدر وحنین
ای خـــداوند به زهـــرای بتول
عذر هایـــم زکــــرم دار قبول
ای خدا حـــرمت زهــرا سوگند
حــــرمت او ابیـــها سوگــند
بارالهـــــــا به امامان عظــام
به ابا صـــــالح محبوب وگـرام
گــوید این عبد سرا پا تقصیـــر
رمضــــان را تو از این بنده مگیر
پس ببخشای مـــرا ای منّـــان
در همین ساعت ودر این رمضـان
محسنــــی بنده شرمندۀ توست
گــر گـــنه کار بود بندة توست
صفحات: 1· 2