شرح حال ما و آقا
یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمیگذارد، مرتب کنیم!
اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده …
تند و تند مرتب میکرد همهجا را … میدانست آقاش دارد توی کاغذ مینویسد … هی نگاه میکرد سمت پرده و میخندید.
دلش هم تنگ نمیشد. میدانست که آقاش همین جاست … توی دلش هم گاهی میگفت: اگر یک دقیقه دیرتر بیاید، باز من کارهای بهتري میکنم …
آن بچه شرور همه جا را هی میریخت به هم، هی میدید این خوشحال است، ناراحت نمیشود! وقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت آقا آمد …
ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد …
او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد …
زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش …
شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش … نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن … خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید …
غايبنوشت: و من چه كردهام كه حتي از پشت پرده هم ردت را احساس نميكنم … ميبينيام و نميبينمت … تو حاضري و من …
کلام الله: و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه انّ الله بالغ امره قد جعل الله لکل شیءٍ قدرا (طلاق، ۲و ۳)
منبع: سخنان آقای دولابی
صفحات: 1· 2