"شیعه" یعنی شبکه حزبی امام صادق(ع)
امام صادق؛ مرد مبارزه و تشکیلات
امام صادق(ع) مرد مبارزه بود، مرد علم و دانش بود و مرد تشکیلات بود. مرد علم و دانش بودنش را همه شنیدهاید. محفل درس امام صادق(ع) و میدان آموزشی که آن بزرگوار به وجود آورد، هم قبل از او و هم بعد از او در تاریخ زندگی امامان شیعه بینظیر بود. همه حرفهای درست اسلام و مفاهیم اصیل قرآن که در طول یک قرن و اندی به وسیله مغرضان و مفسدان یا جاهلان تحریف شده بود، همه آنها را امام صادق(ع) به شکل درست بیان کرد.
امام صادق(ع)؛ مفاهیم تحریف شده اسلام را تصحیح کرد
اما مرد مبارزه بودنش را کمتر شنیدهاید. امام صادق(ع) مشغول یک مبارزه دامنهدار و پیگیر بود. مبارزه برای قبضه کردن حکومت و قدرت و به وجود آوردن حکومت اسلامی و علوی. یعنی امام صادق(ع) زمینه را آماده میکرد تا بنیامیه را از بین ببرد و به جای آنها حکومت علوی را که همان حکومت راستین اسلامی است بر سر کار بیاورد. اما آن بعد سوم را که اصلاً نشنیدهاید، مرد تشکیلات بودن امام صادق(ع) است که یک تشکیلات عظیمی از مؤمنان خود از طرفداران جریان حکومت علوی در سراسر عالم اسلام از اقصای خراسان و ماوراءالنهر تا شمال آفریقا به وجود آورده بود. تشکیلات یعنی چه؟ یعنی این که وقتی امام صادق(ع) اراده میکند آن چه را که او میخواهد بدانند، نمایندگان او در سراسر آفاق عالم اسلام به مردم میگویند تا بدانند. یعنی از همه جا وجوهات و بودجه برای ادارهی مبارزه سیاسی عظیم آل علی جمع کنند. یعنی وکلا و نمایندگان او در همهی شهرها باشند که پیروان امام صادق(ع) به آنها مراجعه کنند و تکلیف دینی و همچنین تکلیف سیاسی خود را از آن حضرت بپرسند.
تکلیف سیاسی هم مثل تکلیف دینی واجبالاجرا است. امام صادق(ع) یک چنین تشکیلات عظیمی را به وجود آورده بود و با این تشکیلات و به کمک مردمی که در این تشکیلات بودند با دستگاه بنیامیه مبارزه میکرد. در هنگامیکه پیروزی او بر بنیامیه حتمی بود، بنیعباس به عنوان یک جریان مزاحم و فرصتطلب آمدند، میدان را گرفتند و بعد از آن امام صادق(ع) هم با بنیامیه و هم با بنیعباس مبارزه کرد. (14/6/1359)
شیعه یعنی نهضت حزبی امام صادق(ع)
وقتى امام باقر(ع) از دنیا میرود بر اثر فعالیتهای بسیارى که در طول این مدت خود امام باقر(ع) و امام سجاد(ع) انجام داده بودند اوضاع و احوال به سود خاندان پیغمبر(ص) بسیار تغییر کرد؛ نقشه امام صادق(ع) این بود، که بعد از رحلت امام باقر(ع) کارها را جمع و جور کند، یک قیام علنى به راه بیندازد و حکومت بنیامیه را -که هر روزى یک دولتى عوض میشد و حاکى از نهایت ضعف دستگاه بنیامیه بود- واژگون کند و از خراسان و رى و اصفهان و عراق و حجاز و مصر و مراکش و همهى مناطق مسلماننشین که در همه این مناطق شبکه حزبى امام صادق(ع) -یعنى شیعه، شیعه یعنى شبکه حزبى امام صادق(ع)- شبکه امام صادق همه جا گسترده بود، از همه آنها نیرو بیاید مدینه و امام لشکرکشى کند به شام، حکومت شام را ساقط کند و خودش پرچم خلافت را بلند کند و بیاید مدینه و حکومت پیغمبر(ص) را به راه بیندازد؛ این نقشه امام صادق بود. لذا وقتى که در خدمت امام باقر(ع) در روزهاى آخر عمرش صحبت میشود و سؤال میشود که قائم آل محمد کیست، حضرت یک نگاهى میکنند به امام صادق(ع) میگویند که گویا میبینم که قائم آل محمد این است. البته میدانید که قائم آل محمد یک اسم عام است، اسم خاص نیست، اسم ولیعصر نیست. حضرت ولیعصر نهایى آل محمد است، اما همه کسانى که از آل محمد(ص) در طول زمان قیام کردند -چه پیروزى به دست آورده باشند چه نیاورده باشند- اینها قائم آل محمدند و این روایاتى که میگوید وقتى قائم ما قیام کند این کارها را میکند، این کارها را میکند، این رفاه را ایجاد میکند، این عدل را میگستراند، منظور حضرت ولیعصر(عج) نبود آن روز، منظور این بود که آن شخصى از آل محمد که بناست حکومت حق و عدل را به وجود بیاورد، او وقتى که قیام بکند این کارها را خواهد کرد و این درست هم بود.
کار پنهانی و تشکیلاتی بهطور معمول در صورتیکه با اصول درست پنهانکاری همراه باشد، باید همواره پنهان بماند. آن روز مخفی بوده، بعد از آن نیز مخفی میماند و رازداری و کتمان صاحبانش نمیگذارد پای نامحرمی بدانجا برسد. هرگاه آن کار به ثمر برسد و گردانندگان و عاملانش بتوانند قدرت را در دست گیرند، خود، دقایق کار پنهان خود را برملا خواهند کرد. به همین جهت است که اکنون بسیاری از ریزهکاریها و حتی فرمانهای خصوصی و تماسهای محرمانه سران بنیعباس با پیروان افراد تشکیلاتشان در دوران دعوت عباسی در تاریخ ثبت است و همه از آن آگاهند.
بیگمان اگر نهضت علوی نیز به ثمر میرسید و قدرت و حکومت در اختیار امامان شیعه یا عناصر برگزیده آنان در میآمد، ما امروز از همه رازهای سربهمهر دعوت علوی و تشکیلات همهجاگسترده و بسیار محرمانه آن مطلع میبودیم.
تنها راهی که میتواند ما را با خط کلی زندگی امام آشنا سازد، آن است که نمودارهای مهم زندگی آن حضرت را در لابهلای این ابهامها یافته، به کمک آنچه از اصول کلی تفکر و اخلاق آن حضرت میشناسیم، خطوط اصلی زندگینامه امام را ترسیم کنیم و آنگاه برای تعیین خصوصیات و دقایق، در انتظار قرائن و دلایل پراکندهی تاریخی و نیز قرائنی بهجز تاریخ بمانیم. نمودارهای مهم و برجسته در زندگی امام صادق(ع) بدین شرح است:
1. تبیین و تبلیغ مسأله امامت.
2. تبلیغ و بیان احکام دین به شیوه فقه شیعی و نیز تفسیر قرآن به روال بینش شیعی.
3. وجود تشکیلات پنهانی ایدئولوژیک–سیاسی.
امام صادق(ع) نیز مانند دیگر امامان شیعه، محور برجستهی دعوتش را موضوع «امامت» تشکیل میداده است. برای اثبات این واقعیت تاریخی، قاطعترین مدرک، روایات فراوانی است که ادعای امامت را از زبان امام صادق(ع) به روشنی و با صراحت تمام نقل میکند. امام در هنگام اشاعه و تبلیغ این مطلب، خود را در مرحلهای از مبارزه میدیده است که میبایست به طور مستقیم و صریح، حکام زمان را نفی کند و خویشتن را به عنوان صاحب حق واقعی ولایت و امامت به مردم معرفی نماید؛ و قاعدتاً این عمل فقط هنگامی صورت میگیرد که همه مراحل قبلی مبارزه با موفقیت انجام گرفته، آگاهیهای سیاسی و اجتماعی در قشر وسیعی پدید آمده، آمادگیهای بالقوه در همهجا احساس شده، زمینههای ایدئولوژیک در جمع قابل توجهی ایجاد شده، لزوم حکومت حق و عدل برای جمعی کثیر به ثبوت رسیده و بالاخره رهبر تصمیم راسخ خود را برای مبارزهای نهایی گرفته است. بدون این همه، مطرح کردن نام یک شخص معین به عنوان امام و زمامدار محق جامعه، کاری عجولانه و بیفایده خواهد بود.
نکته دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد، این است که امام در مواردی به این بسنده نمیکند که امامت را برای خویش اثبات کند؛ بلکه همراه نام خود، نام امامان بحق و اسلاف پیشین خود را نیز یاد میکند و در حقیقت سلسله امامت اهل بیت را متصل و جداییناپذیر مطرح میسازد. این عمل با توجه به اینکه تفکر شیعی، همه زمامداران نابحق گذشته را محکوم کرده و آنان را «طاغوت» به شمار میآورده، میتواند اشاره به پیوستگی جهاد شیعیان این زمان به زمانهای گذشته نیز باشد. در واقع امام صادق(ع) با این بیان، امامت خود را یک نتیجهی قهری که بر امامت گذشتگان مترتب است، میشمارد و آن را از حالت بیسابقه و بیریشه و پایه بودن؛ بیرون میآورد و سلسلهی خود را از کانالی مطمئن و تردیدناپذیر به پیامبر بزرگوار(ص) متصل میکند.
شواهدی است که از شبکه گسترده تبلیغاتی امام در سراسر کشور اسلامی یاد میکند و بودن چنین شبکهای را مسلم میسازد. این شواهد، چندان فراوان و مدلل است که اگر حتی یک حدیث صریح هم وجود نمیداشت، خدشهای بر حتمیت موضوع وارد نمیآمد. مطالعهگر زندگینامه مدون ائمه(ع) از خود میپرسد: آیا امامان شیعه در اواخر دوران بنیامیه، داعیان و مبلغانی در اطراف و اکناف کشور اسلامی نداشتند که امامت آنان را تبلیغ کنند و از مردم قول اطاعت و حمایت برای آنان بگیرند؟ پس در این صورت، نشانههای این پیوستگی تشکیلاتی که در ارتباطات مالی و فکری میان ائمه و شیعه به وضوح دیده میشود، چگونه قابل توجیه است؟ این حمل وجوه و اموال از اطراف عالم به مدینه؟ این همه پرسش از مسائل دینی؟ این دعوت همهجاگستر به تشیع؟ و آنگاه این وجهه و محبوبیت بینظیر آلعلی(ع) در بخشهای مهمی از کشور اسلامی؟ و این خیل انبوه محدثان و راویان خراسانی و سیستانی و کوفی و بصری و یمانی و مصری در گرد امام؟ کدام دست مقتدر، این همه را به وجود آورده بود؟ آیا میتوان تصادف یا پیشامدهای خودبهخودی را عامل این پدیدههای متناسب و مرتبط به هم دانست؟
با این همه تبلیغات مخالف که از طرف بلندگوهای رژیم خلافت اموی بیاستثناء در همهجا انجام میگرفت و حتی نام علیبنابیطالب(ع) به عنوان محکومترین چهره اسلام، در منابر و خطابهها یاد میشد، آیا بدون وجود یک شبکه تبلیغاتی قوی ممکن است آلعلی(ع) در نقاطی چنان دوردست و ناآشنا، چنین محبوب و پرجاذبه باشند که کسانی محض دیدار و استفاده از آنان و نیز عرضه کردن دوستی و پیوند خود با آنان، راههای دراز را بپیمایند و به حجاز و مدینه روی آورند؛ دانش دین را که بنا بر عقیده شیعه، همچون سیاست و حکومت است، از آنان فراگیرند و در موارد متعددی بیصبرانه اقدام به جنبش نظامی -و به زبان روایات، قیام و خروج- را ازآنان بخواهند؟ اگر تسلیحات شیعه فقط در جهت اثبات علم و زهد ائمه علیهمالسلام بود، درخواست قیام نظامی چه معنایی میتوانست داشته باشد؟ ممکن است سؤال شود اگر بهراستی چنین شبکه تبلیغاتی وسیع و کارآمدی وجود داشته، چرا نامی از آن در تاریخ نیست و صراحتاً ماجرایی ازآن نقل نشده است؟ پاسخ بهطور خلاصه آن است که دلیل این بینشانی را نخست در پایبندی وسواسآمیز یاران امام به اصل معتبر و مترقی «تقیه» باید جست که هر بیگانهای را از نفوذ در تشکیلات امام مانع میشد، و سپس در ناکام ماندن جهاد شیعه در آن مرحله و به قدرت نرسیدن آنان، که این معلول عواملی چند است. اگر بنیعباس نیز به قدرت نمیرسیدند، بیگمان تلاش و فعالیت پنهانی آنان و خاطرات تلخ و شیرینی که از فعالیتهای تبلیغاتی داشتند، در سینهها میماند و کسی از آن خبر نمییافت و در تاریخ نیز ثبت نمیشد.
امام صادق دارای وسیعترین حوزه علمی و فقهی زمان
این نیز یک خط روشن در زندگی امام صادق(ع) است. به شکلی متمایزتر و صریحتر و صحیحتر از آنچه در زندگی دیگر امامان میتوان دید؛ تا آنجا که فقه شیعه «فقه جعفری» نام گرفته است و تا آنجا که همه کسانی که فعالیت سیاسی امام را نادیده گرفتهاند، بر این سخن همداستان هستند که امام صادق(ع) وسیعترین- یا یکی از وسیعترین- حوزههای علمی و فقهی زمان خود را دارا بوده است.
از تمایز زندگی امام فقه شیعه؛ فقه جعفری نام گرفته است
دستگاه خلافت در اسلام، از این جهت با همهی دستگاههای دیگر حکومت متفاوت است که این فقط یک تشکیلات سیاسی نیست؛ بلکه یک رهبری سیاسی- مذهبی است. نام و لقب «خلیفه» برای حاکم اسلامی، نشاندهنده همین حقیقت است که وی بیش از یک رهبر سیاسی است؛ جانشین پیامبر(ص) است و پیامبر(ص)، آورنده یک دین و آموزنده اخلاق و البته در عین حال حاکم و رهبر سیاسی است. پس خلیفه در اسلام، بهجز سیاست، متکفل امور دینی مردم و پیشوای مذهبی آنان نیز هست.
با این آگاهی، بهوضوح میتوان دانست که فقه جعفری در برابر فقه فقیهان رسمی روزگار امام صادق(ع) فقط یک اختلاف عقیدهی دینی ساده نبود؛ بلکه در عین حال دو مضمون متعرضانه را نیز با خود حمل میکرد: نخست و مهمتر، اثبات بینصیبی دستگاه حکومت از آگاهی دینی و ناتوانی آن از ادارهی امور فکری مردم و دیگر، مشخص ساختن موارد تحریف در فقه رسمی که ناشی از مصلحتاندیشی فقها در بیان احکام فقهی و ملاحظهکاری آنان در برابر تحکم و خواست قدرتهای حاکم است.
امام صادق(ع) با گستردن بساط علمی و بیان فقه و معارف اسلامی و تفسیر قرآن به شیوهای غیر شیوهی عالمان وابسته به حکومت، عملاً به معارضه با آن دستگاه برخاسته بود. آن حضرت بدین وسیله تمام تشکیلات مذهبی و فقاهت رسمی را که یک ضلع مهم حکومت خلفا به شمار میآمد، تخطئه میکرد و دستگاه حکومت را از بعد مذهبیاش تهیدست میساخت.
نخستین حکمرانان بنیعباس که خود در روزگار پیش از قدرت، سالها در محیط مبارزاتی علوی و در کنار پیروان و یاران آلعلی(ع) گذرانیده و به بسیاری از اسرار و چم وخمهای کنار آنان بصیرت داشتند، نقش متعرضانهی این درس و بحث و حدیث و تفسیر را پیش از اسلاف اموی خود درک میکردند. گویا به همین خاطر بود که منصور عباسی در خلال درگیریهای رذالتآمیزش با امام صادق(ع) مدتها آن حضرت را از نشستن با مردم و آموزش دین به آنان، و نیز مردم را از رفتوآمد و سؤال از آن حضرت منع کرد؛ تا آنجا که به نقل از «مفضلبنعمر» - چهرهی درخشان و معروف شیعی - هرگاه مسألهای در باب زناشویی و طلاق و امثال اینها برای کسی پیش میآمد، به آسانی نمیتوانست به پاسخ آن حضرت دست یابد.
امام صادق(ع) در اواخر دوران بنیامیه، شبکه تبلیغاتی وسیعی را که کار آن، اشاعهی امامت آلعلی(ع) و تبیین درست مسأله امامت بود، رهبری میکرد؛ شبکهای که در بسیاری از نقاط دوردست کشور مسلمان، به ویژه در نواحی عراق و خراسان، فعالیتهای چشمگیر و ثمربخشی دربارهی مسألهی امامت عهدهدار بود، ولی این تنها یک روی مسأله و بخش ناچیزی از آن است. موضوع تشکیلات پنهان در صحنهی زندگی سیاسی امام صادق(ع) و نیز دیگر ائمه(ع)، از جمله مهمترین و شورانگیزترین و در عین حال مجهولترین و ابهامآمیزترین فصول این زندگینامه پرماجراست.
برای اثبات وجود چنین سازمانی نمیتوان و نمیباید در انتظار مدارک صریح بود. نباید توقع داشت که یکی از امامان یا یکی از یاران نزدیکش صراحتاً به وجود تشکیلات سیاسی - فکری شیعی اعتراف کرده باشد؛ این چیزی نیست که بتوان به آن اعتراف کرد. انتظار معقول آن است که اگر روزی هم دشمن به وجود تشکل پنهانی امام پی برد و از خود آن حضرت یا یکی از یارانش چیزی پرسید، او بهکلی وجود چنین چیزی را انکار کند و گمان آن را یک سوءظن یا تهمت بخواند. این، خاصیت همیشگی کار مخفی است. باید در پی قرائن و شواهد و بطون حوادث ظاهراً سادهای بود که اگرچه نظر بیننده عادی را جلب نمیکند، ولی با دقت و تأمل، خبر از جریانهای پنهانی بسیاری میدهد. اگر با چنین نگرشی به سراسر دوران دو قرن و نیمی زندگی ائمه(ع) نظر شود، وجود یک تشکیلات پنهان در خدمت و تحت فرمان ائمه(ع) تقریباً مسلم میشود.
21/3/58
صفحات: 1· 2