فروغى از دانش امام هادى (ع)
«انما بسطت الكلام فىشرح تلك الزياره قليلا و ان لم استوف حقهاحذرا من الاطاله لانها اصحالزيارات سندا و اعمها موردا و افصحهالفظا و ابلغها معنى و اعلاها شانا» اينكه درباره زيارت جامعهسخن اندكى به درازا كشيد اگرچه حق آن را نيز ادا نكردمبدين خاطر است كه اين زيارت صحيحترين آنهااز جهتسند وفراگيرترين آنها نسبتبه ائمهعليهم السلام است و در مقايسه باديگر زيارتها از فصاحت و بلاغت و منزلتبيشترى برخوردار است.
اين زيارت را مرحوم صدوق در كتاب «من لايحضره الفقيه» و شيخطوسى دركتاب تهذيب الاحكام از موسى بن عبدالله نخعى چنين نقلمىكند: از امام علىالنقى(ع) خواستم مرا زيارتى با بلاغت و كاملتعليم دهد كه به وسيله آن بتوانم هريك از ائمه را زيارت كنم.
حضرت فرمود: چون به درگاه رسيدى در حالى كه غسل كردهاى بايستو شهادتين را بگو و چون داخل شدى و قبر را ديدى توقف كن وسىمرتبه الله اكبر بگو. سپس اندكى راه برو با گامهاى كوتاه وبا آرامش و وقار؛ دوباره بايست و سى مرتبه الله اكبر بگو. پسبه قبرمطهر نزديك شود و چهل مرتبه تكبيربگو. اهميت اين زيارترا هنگامى مىتوان دريافت كه بدانيم در آن زمان عدهاى از«غلات» معصومانعليهم السلام را تا حد خدايى بالابرده، گروهى راتحت پرچم ضلالتخويش گرد آورده بودند. امام(ع) با سخنان خودمرز افراط و تفريط را مشخص كرد و دوستداران واقعى خويش را ازانحراف و تمايل به سوى افكار و آراى باطل دور داشت. نام چندتناز غلوكنندگان چنين است:
1- على بن حسكه قمى
2- قاسم يقطينى
3- حسن بن محمدبن باباى قمى
4- محمدبن نصير
از نامه بعضى از اصحاب امام(ع) به وى و جواب حضرت، مىتوان بهعقايد اين گروه دستيافت. در آن نامه آمده است:
«ان على ابن حسكه يدعى انه من اوليائك و انك انت الاول القديمو انه بابك و نبيك امرته ان يدعو الى ذالك …» على بن حسكه معتقد است تو خدايى و او پيامبرى است كه از جانب شما ماموريتيافته مردم را به آن دعوت كند. او بسيارى را به سوى خود جذبكرده است. اگر منت نهى و جوابى را در اين باره مرقوم دارىآنان را از هلاكت نجات دادهاى.
امام در پاسخ نوشت: ابن حسكه دروغ گفته است. لعنتخدا براوباد من او را در شمار دوستان خود نمىدانم….
سوگند به خدا، خداوند محمد(ص) و پيامبران پيش از او را جز بهآيين يكتاپرستى و نماز و زكات و حج و ولايت نفرستاده است.
محمد(ص) تنها به خداى يكتاى بىشريك دعوت كرده است و ماجانشينان او نيز بندگان خداييم و به او شرك نمىورزيم؛ در صورتاطاعت از خدا مورد رحمت او قرار گرفته، چنانچه از فرمانشسرپيچى كنيم عقوبت و عذاب خواهيم شد. ما حجتى برخداوند نداريمو خدا برما و تمامى مخلوقاتش حجت دارد. من از كسى كه اينسخنان را به زبان آورد بيزارى جسته، به خدا پناه مىبرم. شمانيز از آنان دورى كنيد. و آنان را در تنگنا قرار دهيد. چنانچهبه يكى از اين افراد دسترسى پيدا كرديد، سرش را با سنگبشكنيد. بدين جهت امام(ع) در آداب خواندن زيارت مزبور فرمود:
صدمرتبه تكبير بگويد. مرحوم مجلسى در حكمت آن مىگويد: ايندستور شايد بدين جهت است كه از غلو و زياده روى در بارهائمهعليهم السلام جلوگيرى كند. در متن خود زيارت نيز آمده است:
«اشهد ان لااله الاالله، وحده لاشريك له، كما شهدالله لنفسه…
و اشهدان محمدا عبده المنتجب و رسوله المرتضى.» در فرازىديگر مىفرمايد:
«السلام على الدعاه الىالله و الادلاء على مرضاهاللهوالمستقرين فى امرالله و التامين فى محبه الله و المخلصين فىتوحيدالله.» سلام بر ائمه كه دعوت كنندگان به سوى خدا وراهنمايان برخشنودى خدايند. همانها كه ثاتب قدمان در اجراىفرمان الهى و كامل در عشق ومحبتخدا و صاحبان مقام اخلاص درتوحيد خداوندند. در اين زيارت اوج معنوى و جامعيت ائمهعليهمالسلام در ابعاد مختلف، با بلاغت اعجاب انگيز كه هر سخن شناس وآشناى با ادبيات عرب آن را در مىيابد، اين امر خود مىتواندبيانگر صدور اين جملات از سوى امام معصوم(ع) باشد بيان شدهاست. در اين زيارت در باره فضايل و خصوصيات اخلاقى و اجتماعىامامان معصومعليهم السلام مىخوانيم:
«كلامكم نور و امركم رشد و وصيتكم التقوى، و فعلكم الخير،وعادتكم الاحسان، و سجيتكم الكرم، و شانكم الحق و الصدق والرفقو قولكم حكم و حتم، و راءيكم علم و حلم و حزم.» سخن شما نوربخش دلها و فرمان شما هدايت است. سفارش شما تقوا و كار شماخير و نيكى است. عادت شما نيكى و فطرت شما كرم و بخشش است.
حالت و منزلتشما حق و راستى و مدارا و محبت است و سخن شمادستور لازم الاجراست؛ و انديشه شما دانش و بردبارى و عاقبتانديشى است.
اين زيارت امامت را رمز و راز فلسفه سياسى اسلام مىداند؛ دولتحق و پاينده اهلبيتعليهم السلام را فرا روى انسانها قرار مىدهدو به همه مومنان ياد آورى مىكند كه حق مسلم و حكومت عدل الهىاز آن اهلبيت عصمت و طهارت است. «ودعائم الاخيار و ساسهالعباد و اركان البلاد؛» ائمهعليهم السلام آقاى نيكان وتكيهگاه آنها و خلفاى الهى و تدبيركنندگان امور بندگان وستونهاى محكم شهرهايند. مرحوم مجلسى مىفرمايد:
«وساسهالعباد» جمع «السائس اى ملوك العباد و خلفاء اللهعليهم» ساسه جمع «سائس» به معناى پادشاه بندگان و خلفاىالهى برآنان است.
اين زيارت به شيعيان مىآموزد كه آمادگى خويش را حفظ كنيد تاآن زمان كه دولت اهلبيتعليهم السلام بر قرار شود: «و نصرتىلكم معده حتى يحيى الله تعالى دينه بكم و يردكم فىايامه ويظهركم لعدله و يمكنكم فى ارضه» سرانجام حديثبرائت و ولايترا به عنوان شعارى جاويد، مطرح مىكند تا شيعيان آن را درامتداد حركت تاريخى خويش همراه داشته باشند و بتوانند اصالتمكتبى و دينى خويش را در طرد التقاط، نامردمىها و باطلگرايانحفظ كنند:
«فمعكم معكم لامع غيركم»؛ همگام با شما بوده و خواهم بود. نهبا دشمنان شما. زيباييهاى اين زيارت بسيار است و ساحلش دوردستمىنمايد. بضاعت و مجال اندك ما را از پيشروى فزونتر در اينعرصه باز مىدارد. پس ناگزيربه همين مقدار بسنده مىكنيم.
امام هادى(ع) و آثار فقهى
هرگاه فقه شيعه در مجامع علمى و جهانى مجال طرح يافته،جلوههايى به ياد ماندنى و زيبا پديد آورده است. اين برخاستهاز همان منطق مستحكم و استدلالهاى عميق مبتنى بر وحى است كه ازرسول گرامى اسلام به اهلبيت عصمت و طهارتعليهم السلام رسيد. درزمان معاصر نيز ديديم كه مفتى مصر «شيخ شلتوت» پس از مقايسهفقه مذاهب چهارگانه با فقه جعفرى چنين گفت: «وانى لا انسىحينماكنت اشتغل بتدريس فقه المذاهب الاسلاميه و حينما كنت تجولالاراء فى ذهنى كانت آراء علماء الشيعه فقط تجلب نظرى و ربماكنت ارجح نظرهم لما فيه من قوه الاستدلال و المنطق الصحيح.»
فراموش نمىكنم هنگامىكه به تدريس فقه مذاهب اسلامى اشتغالداشتم، در اين ميان فقط آراى علماى شيعه نظرم را جلب مىكرد وچه بسا نظر آنان را به خاطر اينكه از استدلال قوى و منطق صحيحبرخوردار بود، ترجيح مىدادم.
اين منطق در گفتار فقهى حضرت هادى(ع) بسيار به چشم مىخورد؛براى مثال زمانى فردى مسيحى با زنى مسلمان زنا كرد و حريم عفت اسلامى را خدشه دار ساخت. او را نزد متوكل آوردند. يحيى ابن اكثم گفت: اسلام آوردن او، كفر و عملش را از ميان برده، در نتيجه حدى بر او جارى نمىشود. برخى از فقها گفتند: مىبايست سه بار بر او حد جارى شود. دسته اى ديگر از فقها بگونه اى ديگر فتوا دادند. متوكل ناچار با امام هادى(ع) مساله را در ميان نهاد.
امام پاسخ داد: بايد آنقدر شلاق بخورد تا بميرد.
يحيى ابن اكثم و ديگر فقها اعتراض كردند و خواستار ارائه مدرك شدند. متوكل از امام(ع) مدرك طلبيد. حضرت در جواب آيه 84 و 85سوره غافر را يادآور شد: «چون شدت قدرت و قهر ما را ديدند،گفتند: ما به خداى يكتا ايمان آورديم و به همه بتهايى كه شريك خدا گرفتيم كافر شديم؛ اما ايمانشان، پس از ديدن مرگ و مشاهده عذاب ما، بر آنها سودى نبخشيد. سنت خدا در ميان بندگان چنين حكمفرما بوده است: و آنجا كافران زيانكار شدهاند.
امام با اين آيه يادآورى كرد: چنان كه ايمان مشركان پس ازنزول عذاب سودمند نيست، اسلام اين مسيحى نيز حد الهى را از اوساقط نمىكند. متوكل پاسخ امام(ع) را پسنديد و دستور داد آن رااجرا كنند.
درود و سلام و صلوات خدا بر امام هادى(ع) آن هنگام كه در سال212 هجرى خورشيد وجودش تجلى كرد و آن زمان كه با عزمى آهنين ورنج غربت و تبعيد را برگزيد و آن روز كه پس از 33 سال دورانشكوهنمد امامت در سال 254 هجرى به شهادت رسيد.
ماهنامه كوثر شماره 30
تعلیم و تربيت شاگردان
شناسايى و جذب افراد مستعد و آماده و ترتبيت آنان بر اساس تربيتهاى اسلامى و مجهز ساخن آنان به انواع علوم مورد نياز جامعه از رسالتهاى مهم امامان عليهم السلام بود و محدوديتهاى اعمال شده از سوى حكومتهاى وقت هر چند انجام اين رسالت را در حد مطلوب با مشكلاتى مواجه ساخت و بسيارى از افراد را از دستيابى به اين سرچشمههاى زلال دانش و معرفت و بهرهگيرى از آن محروم كرد، ولى موجب تعطيل شدن آن نگشت.
تشنگان حقيقت و شيفتگان امامت تحت پوششهاى مختلف به محضر امامان عليه السلام مىرسيدند و در حد ظرفيت و ميوان معرفتخود از درياى بىكران دانش الهى آن بزرگواران سيراب مىشدند.
بر اساس نوشته شيخ طوسى، تعداد دست پروردگان پيشواى دهم(ع) و كسانى كه از آن حضرت در زمينههاى مختلف علوم اسلامى روايت نقل كردهاند بالغ بر 185 نفر مىشود (1) كه در ميان آنان چهرههاى برجتسه علمى و فقهى فراوانى كه داراى تاليفات گوناگونى بودند ديده مىشود.
بجاست در اينجا از بعضى شاگردان آن حضرت - هر چند به طور اختصار - ياد شود تا ضمن تجليل از اين عزيزان، بعد علمى و تلاش فرهنگى پيشواى دهم شناختهتر گردد.
1 - ايوب بن نوحوى
مردى امين و مورد وثوق بود و در عبادت و تقوا رتبه والايى داشت، چندانكه دانشمندان رجال او را در زمره بندگان صالح خدا شمردهاند. او، وكيل امام هادى و امام عسكرى عليهما السلام بود و روايات زيادى از پيشواى دهم(ع) نقل كرده است.
«ايوب» به هنگام در گذشت تنها يكصد و پنجاه دينار از خود بجاى گذاشت، در حالى كه مردم گمان مىكردند او پول زيادى دارد. (2)
«در «صريا» امام هادى(ع) بودم كه «ايوب بن نوح» داخل شد و پيش روى آن حضرت ايستاد. امام(ع) دستورى به او داد، سپس بازگشت.
امام(ع) رو به من كرد و فرمود: «اى عمرو! اگر دوست دارى به مردى از اهل بهشتبنگرى به اين مرد (ايوب بن نوح) بنگر. » (3)
2 - حسن بن راشد
معروف به «ابوعلى»وى از اصحاب امام جواد و امام هادى(ع) شمرده شده و نزد آن دو بزگوار از منزلت و مقام والايى برخوردار بوده است.
شيخ مفيد او را از زمره فقهيان برجسته و شخصيتهاى طراز اول دانسته كه حلال و حرام از آنها گرفته مىشد و راهى براى مذمت و طعن بر آنان وجو نداشت. (4)
شيخ طوسى نيز به هنگام بحث از سفرا و وكلاى ممدوح امامان(ع) از «حسن بن راشد» به عنوان وكيل امام هادى(ع) نام برده نامههاى آن حضرت را به او يادآور شده است. » (5)
«محمد بن فرج» مىگويد:
«در نامهاى به امام هادى(ع) از ابو على و. . . پرسيدم. امام(ع) در پاسخ نوشت: «نام «ابن راشد» را بردى، خدا او را رحمت كند. او سعادتمندانه زندگى كرد و شهيد در گذشت. . . » (6)
3 - حسن بن على ناصر شيخ طوسى او را از اصحاب امام هادى(ع) شمرده است. وى پدر جد سيد مرتضى از سوى مادر است. سيد مرتضى در وصف او مىگويد:
«مقام و برترى او در دانش و پارسايى و فقه روشنتر از خورشيد درخشان است. او بود كه اسلام را در «ديلم» نشر داد، به گونهاى كه مردم آن سامان به وسيله او از گمراهى به هدايت راه يافته و با دعاى او به حق بازگشتند. صفات پسنديده و اخلاق نيكوى او بيش از آن است كه شمرده نشود و روشنتر از آن است كه پنهان بماند. » (7)
4 - عبد العظيم حسنى
وى كه نسب شريفش با چهار واسطه به امام حسن مجتبى عليه السلام مىرسد بر اساس نوشته شيخ طوسى ازياران امام هادى و امام عسكرى عليهما السلام است»، (8) ولى در برخى نوشتهها از اصحاب امام جواد و امام هادى(ع) قلمداد شده است. (9)
«عبد العظيم» مردى پارسا، وارسته و دانشمند، فقيه و مورد اعتماد و وثوق پيشواى دهم(ع) بود. «ابو حماد رازى» مىگويد:
«در سامرا بر امام هادى(ع) وارد شدم و درباره مسائلى از حلال و حرام از آن حضرت پرسيدم و او پاسخ گفت. زمانى كه خواستم خدا حافظى كنم فرمود: «اى حماد! هرگاه در ناحيهاى كه زندگى مىكنى مشكلى در امر دينتبرايت پيش آمد از عبد العظيم حسنى بپرس و سلام مرا به او برسان. » (10)
وى، با آنكه معتقد به امامت امامان عليهم السلام بود اما براى اطمينان بيشتر به محضر امام هادى(ع) شرفياب شد و به طور تفصيل عقايد خود را بر آن حضرت عرضه كرد و از او خواست تا نسبتبه آنها اظهار نظر نمايد. امام(ع) پس از شنيدن عقايد او فرمود: «اى ابو القاسم! سوگند به خدا، آنچه گفتى همان دين خداست كه بر بندگانش پسنديده است. بر همين عقيده استوار باش، خداوند در دنيا و آخرت تو را بر حق پايدار بدارد. » (11)
وى كه از ستم دستگاه خلافت عباسى نسبتبه علويان به ستوه آمده بود براى رهايى از شر آنان به «رى» شبها را به شب زندهدارى و روزها را به روزه سپرسى مىكرد و زندگى مخفيانهاى داشت. گاهى پنهانى به زيارت قبر يكى از فرزندان موسى بن جعفر عليهما السلام كه در «رى» مدفون بود مىرفت. شيعيان به تدريج از ورود او به «رى» خبردار شدند و پنهانى به محضرش رسيده از او استفاده مىكردند. (12)
حضرت عبد العظيم هرچند در طول مدت اقامتش در رى از آزار و شكنجه عباسيان در امان بود، ولى زندگى پنهانى و بدور از خانواده و نيز گزارشاتى كه از گرفتارىها و مصايب علويان در نقاط مختلف كشور اسلامى به او مىرسيد پيوسته خاطرش را آزرده و متاثر مىساخت و سرانجام در پى بيمارى شديدى - كه شايد معلول همين رنجهاى روحى بود - در «رى» در گذشت و در همانجا به خاك سپرده شد.
5 - عثمان بن سعيد
وى، در سن جوانى و در حالى كه يازه سال از عمرش مىگذشت افتخار شاگردى امام دهم(ع) را پيدا كرد (13) و در اندك زمانى از آنچنان رشد و تعالىاى برخوردار شد كه امام هادى(ع) از او به عنوان «ثقه» و «امين» خود ياد كرد. «احمد بن اسحاق قمى» مىگويد:
«به محضر امام هادى(ع) رسيدم و عرض كردم: سرورم، كار من طورى است كه گاهى (در منزل) هستم و گاهى نيستم، زمانى هم كه هستم دسترسى به شما براى ميسر نيست. (در چنين مواقعى) گفتار چه كسى را بپذيريم و دستور چه كسى را فرمان بريم؟
امام(ع) فرمود: «ابوعمر، ثقه و امين من است، هر چه به شما بگويد از سوى من گفته و هرچه به شما القا كند از ناحيه من القا كرده است. » (14)
6 - على بن جعفر همانى
وى، مردى ثقه و دانشمند بود و وكالت امام هادى و امام عسكرى(ع) را بر عهده داشت و كردارش مورد پسند آن دو بزگوار بود. «ابو جعفر عمرى» مىگويد:
«ابوطاهر بن بلال (15) در سفر حج ديد على بن جعفر پولهاى زيادى انفاق مىكند. پس از بازگشت در نامهاى موضوع را به امام عسكرى(ع) گزارش كرد.
امام(ع) در پاسخ نوشت: «ما خودمان دستور پرداخت دويست هزار دينار را به او داديم. ولى او تنها نيمى از آن را پذيرفت. مردم حق ندارند به كارها و امورى كه ما اجازه اظهار نظر و دخالت در آنها را به آنان ندادهايم دخالت كنند.
راوى مىگويد: «على بن جعفر بر امام هادى(ع) وارد شد و آن حضرت دستور رداختسىهزار دينار طلا را به او داد. (16)
نكاتى كه از اين روايت استفاده مىشود«على بن جعفر» به نمايندگى از سوى امام هادى و امام عسكرى عليهما السلام پولهايى به افراد مىداد تا به مصارف مورد نظر آن دو بزرگوار برسانند.
پولهاى پرداختى صرفا براى تامين نيازهاى فردى افراد نبود بلكه به منظرهاى ديگرى كه به اهداف امامت مربوط مىشد پرداخت مىگرديد. شگفتى «ابوطاهر» از فزونى انفاقها و گزارش آن به امام(ع) و نسبت دادن امام(ع) كار او را به خود و بيان اينكه اين گونه كارها از امورى است كه مردم عادى حق اظهار نظر و دخالت در آن را ندارند همه مؤيد اين حقيقت است.
- ايام حج كه مسلمانان براى انجام فريضه حجبه مكه مىآيند بهترين رصتبراى انجا اين گونه كارهاست، زيرا از يكسو دسترسى به افراد و توجيه آنان نسبتبه رسالتها و ماموريتهاشان و نيز تداركشان در چنين ايامى آسانتر است، و از سوى ديگر، دستگاه خلافت نسبتبه آنان حساسيتى نشان نخواهد داد.
على بن جعفر نزد پيشواى دهم(ع) از منزلت والايى برخوردار بود. بين او و «فارس بن حاتم» بر سر مسالهاى مشاجره در گرفت. «ابراهيم بن محمد» موضوع را به امام(ع) گزارش كرد و از آن حضرت خواست معين كند كه وى از كداميك از آن دو پيروى كند. امام(ع) در پاسخ نوشت:
سزاوار نيست از مثل چنين مسالهاى پرسيده شود و نه در مثل چنين موضوعى شك شود. خداوند به «على بن جعفر» مرتبتى والا بخشيده و ما را بازداشته از اينكه او با فردى مثل «فارس بن حاتم» مقايسه شود، بنابراين به گاه نياز، به على بن جعفر رجوع كن و از «فارس» بيم كنيد و او را در هيچ يك از امور خود داخل مكنيد. . . » (17)
وى، - همانگونه كه پيش از اين ياد آور شديم - به جرم جانبدارى از اهل بيت عليهم السلام به دست متوكل گرفتار و روانه زندان گشت، ولى پس از مدتى به بركت دعاى امام عليه السلام از زندان آزاد شد.
پىنوشتها:
(1) ر. ك. رجال الطوسى، ص 409 - 427 براى آگاهى از تفصيل بيشتر شرح زندگانى آنان به حياة الامام على الهادى، ص 170 - 230 رجوع كنيد.
(2) ر. ك. معجم رجال الحديث، ج 3، ص 260 - 262.
(3) الغيبة، شيخ طوسى، ص 212.
(4) معجم رجال الحديث، ج 4، ص 324.
(5) الغيبة، ص 212 - 213. در مباحث پيش به برخى از اين نامهها اشاره شد.
(6) رجال كشى، ج 6، ص 603، رديف 1122.
(7) معجم رجال الحديث، ج 5، ص 28.
(8) رجال الطوسى، ص 417، رديف 1 و ص 433، رديف 20.
(9) معجم رجال الحديث، ج 10، ص 47.
(10) همان مدرك، ص 48 - 49.
(11) وسائل الشيعة، ج 1، ص 12 - 13 و امالى صدوق، ص 278، حديث 24.
(12) ر. ك. رجال النجاشى، ص 247 - 248 و تنقيح المقال، ج 2، ص 157.
(13) رجال الطوسى، ص 420، رديف 36.
(14) الغيبة، شيخ طوسى، ص 215.
(15) ابوطاهر، از عناصر نامطلوب دوران امام عسكرى و امام زمان عليهما السلام بود و به دروغ، ادعاى وكالت از سوى امام عسكرى(ع) را داشت. اموالى از امام(ع) نزد وى بود كه از تحويل آنها به «محمد بن عثمان» نايب خاص امام زمان(ع) خوددارى كرد، از اين رو، شيعيان از وى بيزارى جسته و او را مورد لعن قرار دادند. «ر. ك. الغيبة، شيخ طوسى، ص 245».
(16) ر. ك. معجم رجال الحديث، ج 11، ص 293، و الغيبة، شيخ طوسى، ص 212.
(17) رجال كشى، جزء 6، ص 523، رديف 1005.
كتاب: تحليلى از تاريخ دوران دهمين خورشيد امامت، ص 140.
صفحات: 1· 2