قرارمان
ای غریب ترین بی نشان،آن روز با نام و نشان رفتی و امروز بی نام و نشان آوردندت.البته احساس میکنم هرچه بی نام و نشان تر باشی،آن دنیا جایگاهت با نام و نشان تر است،کلاس کارت بیشتر است.
آن روز با سربند یا حسین رفتی،به عشق حسین و برای حسین،امروز بدون سر آوردندت به نشانه رضایت حسین.
آن روز جانت را،تنت را کف دستت گرفته بودی و لبیک گفتی امر امامت را،امروز استخوان تنت را بر کف دست گرفته اند و می آورند تا پیش کش امامت کنند.
اصلا کار ات را تقلیل میدهم به کم …
آن روز آرامشت را دادی برای آرامش من،برای امنیت من،امروز آوردندت که نشات دهند،به من تا شرمنده ام کنند،رو سفیدیت را به رخم بکشند.رو سیاهیم را نشانم دهند.
امروز در برابر حق تو،گردنم شکسته است.
امروز شرمنده ام و هر روز که میگذرد شرمنده تر میشوم.حق تو را چگونه ادا کنم؟هر چه هم حرف بزنم،این ها آخرش حرف است،باید عمل کرد.
انشاالله میرسد موقع عمل،من باشم و تو باشی و حسابمان صاف شود.
راستی این را میخواستم بگویم،روز مادرمان است …
چه زیبا قرین شد،این نوشته با قرارمان و مادرمان و رهبرمان.
اینبار هم رو سیاه تر از گذشته ام;خودت سلامم را به مادرمان برسان،بگو هرچه هستم،هنوز سر قرارم هستم،تا آخر …
پ.ن:
خدا نکند،خدا نکند،خدا نکنــــــــــــــد در رختخواب “ذلت” بمیرم و امامم فریاد “هیهات” سر دهد.
اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلك
د.ن:
اگر کسی در برابر هستی من بایستد؛در برابر بود و نبودش میایستم.
صفحات: 1· 2