ما مىخواهيم شما آقا باشيد نه نوكر!
انبيا- عليهم السلام- براى سعادت بشر مبعوث شدهاند؛ يعنى سعادت همه جانبه بشر: سعادت دنياى بشر، سعادت حيات ديگر بشر. آنها مىخواستند كه انسانها را به كمال لايق به انسانيت برسانند. بشر زير اين بار بسيارىشان نمىروند و نرفتند. ما هم به تبع نبى اكرم- صلى اللَّه عليه و آله و سلم- قيام كرديم براى اينكه اين ملت محروم را به كمال لايق خودش برسانيم. اين ملتى كه در طول رژيم سلطنتى- از اول- و در طول اين پنجاه سالى كه ما يادمان هست- در اين آخر- اينها از همه جهت محروم و گرفتار بودند؛ همه چيزشان به باد مىرفت و همه ثروتشان را داشتند مىبردند [و] دارند مىبرند و همه نيروهاى ما را به باد دارند مىدهند. ايران نهضت كرد و ما هم به تبع ايران، دنباله ايرانىها، ما هم يك چند كلمهاى، چند قدمى مىرويم براى اينكه اين ملت را نجات بدهيم. ما مىخواهيم دولتهايى [را] كه حكومت بر ايران مىكنند نجات بدهيم. ما مىخواهيم ارتش را از اين انگل بودن نجات بدهيم. ما از اول كه مستشارهاى امريكا آمدند و ارتش ما را در دست گرفتند، با اين مخالف بوديم. ما از مصونيت دادن به اتباع امريكا تنفر داشتيم و اظهار تنفر كرديم. ما مىخواهيم اين دولتها را مستقل كنيم، راضى نمىشوند! ما مىگوييم شما خودتان مستقلًا در مملكت خودتان، در مقدرات مملكت خودتان بايد دخالت داشته باشيد، آنها مىگويند ما مىخواهيم نوكر باشيم! لفظاً نمىگويند، عملًا اين طور است. ما مىخواهيم ارتش را از اين مستشارهاى امريكايى و آقا بالاسرها نجات بدهيم، اين گردن كلفتهاى ارتش راضى نمىشوند به اين امر، مىخواهند زير بار باشند. اين همان چيزى است كه پيغمبر اكرم فرمود كه با زنجير ما اينها را داريم مىكشيم طرف بهشت، طرف سعادت. ما بايد اين گردن كلفتها را با زنجير بكشيم طرف سعادت. ما مىخواهيم شما آقا باشيد، شما مىگوييد مىخواهيم نوكر باشيم! ما مىگوييم شما بايد خودتان كشور خودتان را اداره بكنيد، خودتان لشكر خودتان را اداره بكنيد، منافع مملكتْ مال خودتان باشد، ذخاير مملكت براى اين بيچارههايى باشد كه در زاغهها نشستهاند، شماها راضى نمىشويد. راضى نيستيد كه خودتان هم آدم بشويد! ما مىخواهيم شما را آدم كنيم، شما آدم نمىخواهيد بشويد.
رژيم شاه، رژيم ادعا!
… از اول ما مبتلاى به ادعاها بوديم. زمانى كه محمد رضا خان بود اينجا ادعاها پشت سر هم! راديو فرياد مىكرد و تلويزيون نمايش مىداد و مطبوعات دنبالش. و هر وقت آدم روزنامه را باز مىكرد، اولش اعليحضرت آريامهر چه فرمودند، والا حضرت چه فرمودند، ملكه چه فرمود، شهبانو چه فرموده؛ هر وقت راديو را باز مىكرديم همين حرف بود؛ هر كس صحبت مىخواست بكند بايد همين حرفها را بزند. خودشان هم دائماً از اين حرفها مىزدند كه مملكت را ما چه وضع كرديم، ما به «تمدن بزرگ» مىخواهيم برسانيم، ما چه مىخواهيم بكنيم، ما چه مىخواهيم بكنيم. وقتى فوتش كردند و رفت! فهميديم كه هيچ كارى نكرد؛ هيچ غلطى نكرده. شما دست روى هر يك از مظاهر تمدن بگذاريد، خراب است و اين [شاه] خرابش كرد. يادتان نرود محمد رضا را؛ همه بدبختيهاى شما مال اين خبيث بود. اين را يادتان نرود؛ ذكرش كنيد. اين طور نيست كه حالايى كه از ايران خارج شده، حالا شما ديگر بگوييد گذشت، ديگر حرفش را نزنيد؛ خير اين بايد ذكرش زنده بماند تا آن وقتى كه خودش و اربابش و ديگران رفتند، آن وقت كه مدفون شدند؛ ديگر بعد از دفنش ما كارى نداريم!
سقوط شاه و پابرجايى ايران
تا حالا صحبت از شاهنشاهى و مردم ايران [بود كه] ملت ايران شاهدوستند! از اول اصلًا شاهدوستند! بدون شاه اصلًا زندگى نمىتوانند بكنند! حالا ما بدون شاهيم؛ چرا زندگى [مىكنيم؟] ما همه نشستيم ايرانىها همه دارند زندگى مىكنند. همين آقا [بختیار] گفت كه اگر شاه نباشد كمونيست مىشود. خوب حالا شاه نيست، كمونيست شد؟ الآن شاه هست؟ شاه كه نيست. رژيم شاهنشاهى كمونيستى را از بين برده است؟ رژيمى هم در كار نيست! نه «رژيم شاهنشاهى» الآن در كار است، نه «شاهنشاه» ى در كار است، نه «شاه» ى در كار است. شما مىگفتيد كه اگر من نباشم- محمد رضا خان اين جور مىگفت- كه اگر من نباشم تجزيه مىشود مملكت! يك تكهاش را انگليسىها مىبرند، يك تكهاش را روسها مىبرند، يك تكهاش را امريكايىها مىبرند! ما آن وقت هم مىگفتيم كه آقا تو كه هستى اين طورى است! تو برو اين حرفها نمىشود. الآن هم رفته؛ الآن مملكت ما تجزيه شده است؟ يكى از اين طرف، يكى از آن طرف؟! خوب رفت او، تمام شد.
شاهنشاهى و ملى گرايى دو روى يك سكه
تا حالا ما گرفتار لافها و گزافهاى محمد رضا خان بوديم؛ به صورت شاهنشاهى و اعليحضرتى آريامهرى! حالا ما گرفتار «مليت» و «آزادى» و اين حرفها هستيم. سر قبر دكتر مصدق برويم و- عرض كنم- از اين حرفها! ما نه آنها را باور كرديم، نه اينها را باور مىكنيم. ما خوش باور نيستيم، چه كنيم! ما مىبينيم همان بساطى كه در زمان محمد رضا خان- شاه سابق- بود حالا هم همانها دارد اجرا مىشود. همانهاست. آن وقت آدم مىكشتند حالا هم آدم مىكشند، آن وقت غارت مىكردند حالا هم غارت مىكنند، آن وقت از اجتماعات جلوگيرى مىكردند حالا هم جلوگيرى مىكنند. زورشان نمىرسد و الّا دو نفر آدم را نمىگذاشتند با هم جمع بشوند. شما هم كه مىگوييد بيش از دو نفر نبايد باشد، دو نفر هم شايد نمىگذاشتيد. زورتان نمىرسد حالا! ديگر مردم اعتنا به آنها نمىكنند. همان برنامه است، همان بساط است؛ تغيير اسم مىدهند. يك [روز] اسمش شاهنشاهى مىشود، يك روز مليت و جمهورى دموكراتيك و اين حرفها. اينها با اسلام بد هستند، با جمهورىاش خوبند! آن تكه دومش كه جمهورى اسلامى است با اين بد هستند. آنها دشمن اسلامند. اگر نيستند، چرا وقتى برنامهتان را مىدهيد مىگوييد جمهورى دموكراتيك؟ اسلام چه گناهى كرده؟ اسلام به شما چه كرده؟ شما خوب نيستيد با اسلام براى اينكه اسلام است كه جلوى منافع شخصى را مىگيرد، اسلام است كه نمىگذارد اين گردن كلفتها زندگى اشرافى بكنند، يا زندگى آن طورى كه دلشان مىخواهد بكنند. اسلام تعديل مىكند. اسلام است كه نمىگذارد اجانب بر مسلمين حكومت بكنند، اسلام است كه جلوى ظلم را مىگيرد، جلوى ديكتاتورى را مىگيرد. اين اسلامى كه جلوى ديكتاتورى را مىگيرد، حالا اينها مىگويند كه ما از ديكتاتورى محمد رضا خان فارغ شديم به ديكتاتورى آخوندى رسيديم! آخر كدام ديكتاتورى آخوندها دارند؟ چه كردند اينها؟ ما مىگوييم ديكتاتورى نكنيد، ما مىگوييم ديكتاتورى بكنيد؟ ما مىگوييم ديكتاتورى نكنيد. ما جز از فساد، جلوگيرى از هيچ چيز نمىكنيم. آزادند مردم؛ شماها نمىگذاريد آزاد باشند.
رويارويى اسلام با ستمگران و خونخواران
هر روزى در يك اسمى همانهايى كه از محمد رضا خان تقويت مىكردند، حالا از اينها دارند تقويت مىكنند. اسمْ تغيير كرده. محمد رضا يك اسمى ديگر پيدا كرده و الّا مطلب همان است. ايرانىها بايد ملتفت باشند، توجه داشته باشند، خيال نكنند كه ما غلبه كرديم تمام شد. محمد رضا را بيرونش كرديم، بسيار خوب؛ اين صحنه عوض شد، حالا صحنه دوم پيش آمده. يكوقتى با اسلحه زور و قلدرى، ديكتاتورى [و] يكوقتى با اسلحه آشتى و- به قول خودشان- ملايمت؛ يكوقتى، هم آشتى و هم قلدرى! حالا دموكراتيك … اسلامى و دموكراتيك، از آن طرف «دين مبين اسلام»! [مىگفتند] همانها، اين همان نقشههايى كه خود آن مردك [شاه] داشت؛ «دين مبين اسلام»! آنكه اصلًا دين مبين اسلام را نمىداند چه چيز هست، مىگويد دين مبين اسلام! از آن طرف دين مبين اسلام، از آن طرف اساسش را دارد از بين مىبرد! اسلام مىگويد كه تو برو كنار! اسلام حكومت جائر را قبول ندارد؛ شماها جائريد. اسلام با ظلم مخالف است. پيغمبر اسلام 23 سال جنگيده با ظلم. يكوقت با موعظه و خطابه و اينها در مكه، يكوقت با شمشير در مدينه. شما داريد ظلم را ترويج مىكنيد؛ شما پريروز جوانهاى ما را كشتيد؛ شما خونريزيد، شما خونخواريد. ما مىخواهيم شما را از زير بار استعمار بيرون كنيم، شما مىگوييد كه ما مىخواهيم زير بار استعمار باشيم! عقلتان نمىرسد، ما بايد تو [ى] سرتان بزنيم تا بيرون برويد. ما زنجيرتان بايد بكنيم تا از زير اين بار بيرونتان بكشيم، دستتان را بگيريم با زور بيرونتان بكشيم؛ شما عقلتان نمىرسد. ارتشيهاى ما بدانند ما مىخواهيم اينها را مستقلشان كنيم، اين دو- سه نفرى كه در رأس واقع شدند نمىگذارند. جلوى اين دو- سه نفر را بگيرند، اينها را بيرونشان كنند. دولتيهاى ما بدانند ما مىخواهيم دولت مستقل ايجاد كنيم، اين نوكرها نمىگذارند. بيرونشان كنيد، الزامشان كنيد كه كنار بروند.
در راه تشكيل حكومت اسلامى
من در اولْ فرصتى كه پيدا كنم به خواست خدا مىروم ايران و اولْ قدمى كه برمىدارم تأسيس مىكنم يك دولت اسلامى مبتنى بر احكام اسلام، مبتنى بر رأى مردم. پيشنهاد مىكنيم به مردم و رأى از آنها مىگيريم و يك حكومت اسلامى تأسيس مىكنيم. همه ايران مُسْلمند و من گمان ندارم جز چند نفرى كه خيال مىكنند كه اسلام مخالف با ظلم آنها هست و تشخيص اين را دادهاند، مردم ايران مخالف باشند. ما مىبينيم كه مردم ايران- ديروز در تهران چه اجتماعى بوده است، امروز هم بوده است- اينها اسلام را مىخواهند؛ اينها نمىخواهند كه زير بار حكومتهاى جائر باشند. اينها مىخواهند يك حكومت عادل داشته باشند. اين هم خيال نكنند كه جمهورى اسلامى يك چيزى است كه ما نمىفهميم. اينها خودشان را به نفهمى مىزنند! چرا نمىفهميد؟ جمهورىاش را كه همه مىدانيد، يعنى رأى عمومى بايد بگيريد. اسلامىاش هم يعنى قواعد اسلام. با اسلام مخالفيد؟ با احكام اسلام مخالفيد؟ اسلام احكام دارد؛ در سياسات احكام دارد، در اجتماعيات احكام دارد- در همه چيز احكام دارد. قانون اساسى نه، قانون اسلام. با جمهورىاش مخالف نيستيد، با اسلامش مخالفيد؟ اگر اين طور است باطن ذاتتان ايمان ندارد، اسلام ندارد، مُسْلم نيستيد.
فراخوانى به بازگشت و پيوستن به ملت
ما مىخواهيم كه اين ارتش ما يك ارتش مستقلى باشد كه يك سرهنگى از امريكا نيايد اينجا ارتشبد را بكوبد. ارتشبد! ما مىخواهيم تو را نجاتت بدهيم، تو مىگويى نمىخواهم؟! عقلت نمىرسد، به زور بايد نجاتت بدهيم! جوانهاى ما در نظام، فطرتشان باقى مانده؛ مثل بعضى از اين بزرگهايشان نيست كه فطرت را از دست دادند از بس آدم كشتند؛ از بس ظلم كردند ديگر به صورت سَبُع در آمدند. جوانهايمان اين جور نيستند. جوانها! به داد مملكتتان برسيد، به داد ارتشتان برسيد؛ نگذاريد اين چهار تا پيرمردى كه پولهاى ما را جمع كردند و فرستادند به خارج، اينها باز بگذارند آن وضع باقى باشد، اين وضع را بزنيد به هم.
من گفتم كه اگر دولت بيايد اينجا يعنى رئيس دولت بيايد- به قول خودشان- بيايد اينجا، تا استعفايش را قبلًا ننويسد و اعلام نكند با من ملاقات نمىتواند بكند. اين هم كه من مىگويم استعفا، نه اينكه اين معناى واقعى استعفا دارد؛ اين نيست. اين نخست وزير نيست نه اينكه نخست وزير است و استعفا كند؛ لكن براى حفظ ظاهرى كه حالا كلمه استعفا را ما هم ذكر مىكنيم و الّا استعفا يعنى چه! تو نخست وزير اصلًا نيستى! اعلام بكند من نخست وزير نيستم. اگر اين را [اعلام] كرد، چون مثل بعضى از آنها كه بودند كه خيلى جناياتشان فوق العاده بود و نمىتوانستم من حتى با استعفا يا با [توبه] هم قبولشان بكنم، اين به آن اندازه [هنوز] نرسيده؛ اگر عاقل باشد استعفا مىكند و مىآيد اينجا توبه مىكند، مىشود مثل ساير مردم. اگر فطرتش را اين هم از دست داده است، آن ديگر با خودش است. ما اگر بيايد و توبه كند ما مىپذيريم از او؛ و اگر سرسختى بكند همان است كه بود. و پشيمان خواهد شد. من به او الآن مىگويم كه پشيمان مىشوى. ديدى چطور اربابت پشيمان شد آمد التماس كرد و مردم نپذيرفتند. نرسان به آنجا كه التماس كنى و نپذيرند! شرافت ايلى را- ايل خودت را- از دست نده، خراب نكن خودت را؛ در ايلت هم تو خراب خواهى شد.
اندرز و اتمام حجت
ما صلاح جامعه را مىخواهيم؛ ما تَبَع پيغمبرهايى هستيم كه آمدهاند براى اصلاح جامعه، آمدهاند براى اينكه جامعه را به سعادت برسانند. آنهايى كه كورند و نمىفهمند، آنها را با زور مىخواهد به سلامت و به سعادت برساند؛ آنها كه بينا هستند مىروند دنبالش. ما به تَبَع آنها مىخواهيم اين جامعه خودمان را سعادتمند كنيم. ما از اين گرفتاريهايى كه ايران دارد و جامعه ما دارد متأثريم، متأسفيم. جامعه روحانيت مىخواهد نجات بدهد شما را. شما را با موعظه مىگوييم كه تبعيت كنيد از اسلام و قواعد اسلام؛ اگر پذيرفتيد، آنهايى كه جناياتشان زياد نيست از ما هستند، توبه اگر كردند؛ و اگر نپذيرفتيد، با زور به شما تحميل مىكنيم كه بپذيريد يعنى حق را بپذيريد، يعنى از جنايت دست برداريد. به زور، به فشار ملت، به فشار فرياد ملت- همان طورى كه فرياد ملت آن انگل را بيرونش كرد، فرياد ملت، شما ريشه [انگلى را] كه ديگر چيزى هم نيستيد بيرونتان مىكند. آدم بشويد، زودتر توبه كنيد، مصلحتتان اين است؛ من مصلحت شما را مىخواهم. بر ملت ايران است، بر ملت ايران در اين زمان كه حساس است لازم است كه پافشارى كنند و دست از نهضتشان برندارند كه پيروزى آنها ان شاء اللَّه نزديك است.
من از خداى تبارك و تعالى سلامت همه شما را خواستارم. خداوند همه شما را حفظ كند؛ موفق باشيد. ايّدكم اللَّه- ان شاء اللَّه
صفحات: 1· 2