مادر شهید هنگام دیدن جنازه پسرش چه دعایی کرد؟
پدر شهیدان رضیعی را بارها دیده بودم همواره با رویی گشوده بوده و چیز دیگری از ایشان در ذهن ندارم در دیدار امروز هم همچون همیشه با چهره ای بشاش به استقبال آمد اما این بار با توجه به ماه رمضان نورانیت بیشتری را در چهره اش میتوانستم ببینم ، حس غریبی داشتم وقتی وارد خانه شدم خانه پر بود از عکس حجت و ابوالفضل شهیدش، با شور و ذوق فراوانی از دو فرزند شهیدش می گفت؛ آنچنان خوشحال بود که عکس را یکی یکی نشانم می داد و می گفت: اینجا حجت کشتی گرفته و حریفش را به زمین زده بود، اینجا حجت برای مدال گرفتن روی سکو رفته، این عکس رو که می بینی ابوالفضل و دخترش است این من هستم با دختر ابوالفضل…
با تمام این حرف ها و اشتیاق به گفتن از شهدایش من بغض نهفته ای را در دلم نگه داشتم تا این پدر با همان حال و هوای خود و بدون تصرف اشک های من از فرزندانش بگوید.
امروز حجت و ابوالفضل در بازی با دشمن و در میدان جنگ هم پشت دشمن را به خاک مالیده اند و ما باید افتخار کنیم که در شهری و مکانی نفس می کشیم که صدها شهید با گذشتن از خود، خانواده و امیالشان آزادی را برای ما به ارمغان آورند.
از پدرشهیدان رضی می خواهم که مادر شهیدان هم باشد و حاج خانم می آید؛ خانمی با چادری گلدار و لبخندی بر لب.
صفحات: 1· 2