«ماه» این بار نه پشت ابر ، که پشت «در» قرار گرفت...
چه مصیبت هایی !
مصائب و ظلم های روا شده بر پدران و مادرم را چگونه تحمل کنم؟!چگونه شاکی نشوم؟! مگر می شود؟!
به خودم می گویم تو چه پسری هستی ؟! غیرتی شو ! مادرت است ، پدرت است…
غیرتی میشوم ، به هم میریزم ، شاکی میشوم ! از این ظلم ها ، از این نامردی ها ، از این نامرد ها…
اما بعدش چه ؟! وقتی بهم ریختم ، وقتی شاکی شدم از این ظلم های عظیم ، از این همه نامردی در حق مردان خدا ، چه کنم ؟! چه بگویم ؟! چه بخواهم؟! نمیشود که دست روی دست گذاشت و فقط گریه کرد.گریه آرامم می کند اما قانعم نه ! ساکتم می کند اما ساکنم نه ، راضی ام نمیکند.
پس چه بخواهم؟! خدایا کمکم کن.راهی نشانم بده…
خدا میگوید مگر نگفتم به تان که چه کنید ؟! چه بخواهید؟! مگر زیارت نمیخوانید عاشورایی؟! مگر در زیارت عاشورا نگفتم که چه کنید؟!
راست می گوید.خدا را میگویم.یادمان داده که چه کنیم.چه بخواهیم.آنجا که از مصیبت می گوید.از زبان ما می گوید.می گوید که اینطور بگویید. اینطور بخواهید.
دلسوخته ی غم ها و مصیبت ها اینطور میگوید : ” یا اَباعَبْدِاللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصیبَةُ بِکَ عَلَیْنا وَ عَلى جَمیعِ اَهْل ِالاِْسْلامِ…” چه مصیبت بزرگی…
بعد از آن می گوید “فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ و َاَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتى رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فیها…” خدا لعنت کند باعث و بانی اش را…
حالا موضع گیری میکند دربرابرشان ، در برابر ظالمان ” بَرِئْتُ اِلَى اللَّهِ وَ اِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ وَ اَوْلِیاَّئِهِم یا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ…”
بعد از ذکر عظمت مصیبت و لعن و اعلام بیزاری از بانیان این ظلم عظیم ، باز فضای غم و اندوه خود را نشان می دهد و سختی و سنگینی بار این غم عظیم را بار دیگر یادآور می شود “بِاَبى اَنْتَ وَ اُمّى لَقَدْ عَظُمَ مُصابى بِکَ” پدر و مادرم به فدایت ، مصیبتت کمرم را شکست…
اما حالا…
اینجا شاه بیت این غزل الهی است.اینجا که از غم و مصیبت و درد و سوز و ناله گفته ، اینجا که بهم ریخته و شاکی شده ، حالا میخواهد واکنش نشان بدهد ، میخواهد بگوید ، بخواهد ، از خدا… “فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذى اَکْرَمَ مَقامَکَ وَ اَکْرَمَنى بِکَ اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِکَ مَعَ اِمامٍ مَنْصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و َآلِهِ” خدایا روزی ام کن که بهمراه امام منصور ، امام منتقم ، امام زمان ، من هم باشم و برویم و انتقام بگیریم ، خونخواهی کنیم برای حسین ، برای پدرانمان برای مادرمان.اللهم الرزقنا…
آری جواب این است.واکنش این است."انتقام گیری"…
اصلاً هرجا ظلم ها را شمردی ، نامردی ها را شنیدی باید در آخر به “انتقام” برسی.به امام منتقم برسی.هرجا از حسن و حسین و مظلومیت هایشان گفتی ، باید منتقم بخواهی.مگر نه اینکه در ندبه ی جمعه ها میخوانیم “اَینَ الحسن و الحسین،اَینَ اَبناءَالحسین…” تا میرسیم به “اَینَ الطالبُ بِدَمِ المقتولِ بِکربلا…” …
آری.«انتقام»…
البته نه آن انتقامی که در ذهن و تعبیر ماست.نه آن انتقامی که ما معنی میکنیم.که عبارت است از خالی کردن حرص و کینه ی خود و انجام ظلم متقابل در برابر ظلم…
نه.العیاذ بالله ، امام معصوم ، انسان کامل که مثل مانیست که بخواهد از روی حرص کینه ی شخصی و جهت التیام نفس عمل کند.
نه.منظور آن انتقامی است که خدا در کتابش از آن حرف زده.آنجا که در چهارمین آیه از سوره ی آل عمران می گوید “من قبلُ هُدَیً للناس و انزل الفرقان،اِنَّ الذین کفروا بآیاتِ الله ، لَهُم عذابٌ شدید،والله عزیزٌ ذوانتقام” یعنی کیفر کافران بعد از آنکه با آمدن فرقان ، حق و باطل مشخص و همه چیز بر همه کس روشن شد.که این انتقام چیزی جز عدالت نیست…
امام منتقم ، انتقام گیرنده و مجازات کننده ی جبهه ی باطل است.جبهه ی بدی ها ، جبهه ی نامردی ها…
آری این چنین است…
خوب راهکاری نشانم داد خدا … اینکه بعد از شنیدن روضه و اشک و آه ، انتقام گیری بخواهم…
حالا می فهمم که آن نوجوان بسیجی که شب عملیات زیارت عاشورا میخواند و سربند یامهدی می بست ، پشت لباس خاکی اش مینوشت ” می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم ” و دل را به دریا میزد و عاشقانه پا به میدان میگذاشت ، چه فهمیده بود از زیارت عاشورا…
فهمیده بود که باید انتقام بخواهیم.بخواهیم تا بیاید و …
اما هنوز نیامده و هنوز محقق نشده آن انتقام.و ما همچنان منتظریم…
همچنان منتظریم…
هنوز منتظر منتقمِ پشت ابرِ آن ماه بانویی هستیم
که نه پشت ابر که در پشت «در» ناله ی مظلومیت سر داد…
ما منتظر منتقم فاطمه هستیم.
برگرفته شده از mahdiyar85.blog.ir
صفحات: 1· 2