مراقب مخفی
12 مرداد 1392 توسط 313
مسافران اتوبوس خانم جذاب و جوانی که با عصای سفید و با احتیاط از پلکان بالا می رفت را با دلسوزی نگاه می کردند. او کرایه را به راننده پرداخت کرد و سپس با کمک دستش صندلی ها را یافت، از راهروی اتوبوس عبور کرد و صندلی خالی را که راننده به او گفته بود پیدا کرد. سپس روی صندلی نشست، کیفش را روی پایش گذاشت و عصایش را به پایش تکیه داد.
یک سال از نابینا شدن سوزان،34 ساله،می گذشت. او به دلیل یک تشخیص پزشکی اشتباه، بینایی خود را از دست داده و ناگهان به جهان تاریکی،خشم،ناامیدی و ترحم به خود سقوط کرده بود. زمانی او یک زن کاملا مستقل بود اماحال به دلیل چرخش ناگهانی که در سرنوشت او ایجاد شده بود خود را باری بر دوش اطرافیان می دانست و به ناچار خود را سرزنش می کرد. او با قلبی آکنده از خشم،عاجزانه با خود می گفت:«چرا این مسئله باید برای من اتفاق بیفتد؟
صفحات: 1· 2