• تماس  

معرفی کتاب کلبۀ احزان نوشتۀ شیخ عباس قمی + دانلود

06 فروردین 1394 توسط 313

ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قُتَیبه دینَوَری در کتاب «الامامة و السیاسة» چنین نوشته است:

پرهیز علی ـ کرّم الله وجهه ـ از بیعت با ابوبکر:

سپس علی را در حالی که می‌گفت: «من بندۀ خدا و برادر رسول خدایم» نزد ابوبکر آوردند. به او گفتند: با ابوبکر بیعت کن! گفت: «من به این امر (خلافت) شایسته‌ترم و با شما بیعت نمی‌کنم، که بیعت شما با من شایسته‌تر است. آن را به بهانۀ خویشاوندی با پیامبر، از انصار گرفتید و غاصبانه از ما اهل بیت هم می‌گیرید! مگر شما ـ با این دلیل که خویشاوند پیامبرید ـ خلافت را از انصار نربودید و آنان هم به شما واگذار نکردند؟ اکنون با همان دلیل و استدلال، من برایتان دلیل می‌آورم. ما [اهل بیت رسول خدا ص] در زمان زندگی و بعد از مرگ پیامبر خدا، به او نزدیک‌تر هستیم. اگر ایمان دارید، منصفانه با ما رفتار کنید وگرنه، با آگاهی و اطلاع کامل در ظلم و ستم فرو روید».

عمر گفت: تا بیعت نکنی رها نمی‌شوی! علی به او گفت: «از پستانی بدوش که بخشی از آن تو را است. امروز باری را برایش می‌بندی که فردا آن را به تو بازمی‌گرداند. ای عمر! به خدا سوگند، سخنت را نپذیرفته و با او بیعت نخواهم کرد.»

ابوبکر به علی گفت: اگر بیعت نمی‌کنی تو را مجبور نکنم. ابوعبیدۀ جرّاح گفت: پسر عمو! تو جوانی و اینان پیران قبیله‌اند. شناخت و تجربۀ تو به اندازۀ آنان نیست. من ابوبکر را برای خلافت از تو توانمندتر و آگاه‌تر می‌دانم. پس، آن را به ابوبگر واگذار! اگر تو زنده و عمرت پایدار ماند برای خلافت به خاطر شایستگی، دینداری، فهم و دانش و سابقه‌ات در اسلام و خویشاوندی و دامادی پیامبر سزاوار و شایسته‌ای.

علی ـ کرّم الله وجهه ـ گفت: «خدا را! خدا را! ای گروه مهاجرین! حاکمیت محمد(ص) در میان اعراب را از خانه و انتهای کاشانه‌اش به خانه‌ها و انتهای کاشانه‌های خود منتقل نکنید. بدین ترتیب آن را که شایسته است از مقام و حقّش می‌رانید. به خدا سوگند، ای گروه مهاجرین! ما سزاوارترین مردم به آن هستیم. چون ما اهل بیتیم و از همۀ شما به این امر (خلافت) شایسته‌تریم.»

ابن قتیبه ادامه می‌دهد:

سپس علی ـ کرّم الله وجهه ـ شبانگاهان فاطمه، دختر رسول خدا(ص) را سوار چهارپایی کرده به محل تجمع انصار می‌بُرد و فاطمه از آنان یاری می‌طلبید. آنان در پاسخ می‌گفتند: ای دخت رسول خدا! بیعت با این مرد انجام گرفت. اگر شوهر و پسرعمویت پیش از ابوبکر می‌آمد، دیگری را بر او ترجیح نمی‌دادیم.

پس علی ـ کرّم الله وجهه ـ می‌گفت: «آیا می‌بایست پیکر پیامبر(ص) را در خانه‌اش رها کرده و دفن نمی‌کردم و برای حاکمیت او از منزل بیرون آمده با مردم به ستیزه می‌پرداختم؟!»

سپس فاطمه می‌گفت: «ابوالحسن کاری جز آنچه شایسته‌اش بود انجام نداد و آنان کاری کردند که خداوند حسابرس و بازخواست کنندۀ آن است.»

ابن‌قتیبه چنین می‌نویسد:

چگونگی بیعت علی بن ابیطالب کرّم الله وجهه:

ابوبکر آگاه شد گروهی که با او بیعت نکرده‌اند در خانۀ علی ـ کرّم الله وجهه ـ گرد آمده‌اند. عمر را به آنجا فرستاد. چون به درِ خانه رسید فریاد برآورد: بیرون آیید و بیعت کنید! ولی آنان خودداری کردند. عمر دستور داد هیزم بیاورند و فریاد زد: سوگند به کسی که جان عمر در دست اوست یا بیرون می‌آیید یا با هر کس که در آن است به آتش می‌سوزانم! به او گفتند: ای أبوحفص! در این خانه، فاطمه است. عمر گفت: گرچه باشد.

آنان که در خانه بودند ناگزیر بیرون آمدند و بیعت کردند، جز علی که ادعا می‌کرد من سوگند خورده‌ام از خانه بیرون نیایم و عبا بر دوش نیفکنم تا قرآن را جمع‌آوری کنم. پس فاطمه در آستانۀ خانه ایستاده، گفت:

«مردمی بدرفتارتر از شما نمی‌شناسم. پیکر رسول‌الله(ص) را در برابر ما رها کرده کارتان (خلافت) را بین خود بریدید. با ما مشورت نکردید و حقّی به ما باز نگردانیدید.»

عمر نزد ابوبکر رفت و فریاد زد: آیا از این مرد که سرپیچی کرده، بیعت نمی‌گیری؟ ابوبکر به غلامش گفت: برو و علی را نزد من فراخوان! قُنفُذ نزد علی رفت. علی از او پرسید: «چه می‌خواهی؟» گفت: جانشین رسول خدا تو را می‌خواند. علی گفت: «چه زود به رسول خدا دروغ بستید.»

عمر بار دیگر فریاد برآورد: نباید به کسی که از بیعت با تو سر تافته، مهلت دهی! ابوبکر به قنفذ گفت: به سویش بازگرد و بگو: امیرالمؤمنین برای بیعت کردن تو را می‌خواند. قنفذ نزد علی بازگشت و دستور را به انجام رساند. علی با صدای بلند گفت: «سبحان الله! مدّعیِ مقامی شده است که از آن او نیست.» قنفذ بازگشت و پیغام را رسانید. بار دیگر ابوبکر مدتی طولانی گریست.

سپس عمر برخاست. گروهی او را همراهی کرده به خانۀ فاطمه درآمدند. در زدند. فاطمه که هیاهوی آنان را شنید با صدای بلند گفت: «ای پدر! ای رسول خدا! نمی‌دانی که بعد از تو از فرزند خطّاب و پسر ابوقحافه چه‌ها کشیدیم!» مردم ـ که صدا و گریۀ فاطمه را شنیدند ـ با چشمانی گریان و دل‌هایی شکسته و جگرهایی از هم پاشیده، مراجعت کردند ولی عمر و گروهی (از همراهانش) ماندند و علی را از خانه بیرون کشیده، نزد ابوبکر بردند و گفتند: بیعت کن!

علی گفت: «اگر بیعت نکنم، چه؟» گفتند: در این صورت سوگند به خدایی که جز او نیست، گردنت را می‌زنیم. علی گفت: «پس بندۀ خدا و برادر پیامبرش را می‌کُشید؟!» عمر گفت: بندۀ خدا بودنت آری؛ اما برادر پیامبرش خیر، نیستی! ابوبکر تا این زمان ساکت بود و سخنی نمی‌گفت. عمر خطاب به او گفت: چرا از او بیعت نمی‌گیری؟ ابوبکر گفت: تا هنگامی که فاطمه در کنارش است به کاری وادارش نمی‌کنم. پس علی فریادزنان و گریه‌کنان خود را به قبر رسول خدا(ص) رساند و فریاد برآورد: یَا «ابْنَ أُمَّ إنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونىِ وَ كاَدُواْ يَقْتُلُونَنى‏» [اعراف/ 150]. [سخن هارون ع خطاب به برادرش موسی ع:] ای پسر مادرم! این مردم مرا ناتوان کردند و نزدیک بود مرا بکشند».

عمر به ابوبکر گفت: نزد فاطمه برویم که ما او را به خشم آوردیم. همگی حرکت کردند و اجازۀ ورود خواستند. فاطمه اجازه نداد. نزد علی آمدند و با او گفت‌وگو کردند. او آنان را نزد فاطمه برد. هنگامی که آن دو نشستند، فاطمه روی به دیوار برگردانید و سلام آن دو را پاسخ نداد. ابوبکر سخن آغاز کرد و گفت: ای حبیبۀ رسول خدا! به خدا سوگند که خویشاوندان پیامبر را از خویشان خود بیشتر دوست دارم و تو نزد من از دخترم عایشه محبوب‌تری. دوست داشتم روزی که پدرت مُرد، من می‌مردم و پس از او زنده نمی‌ماندم. گمان می‌کنی با شناختی که از تو و فضائل و شرافتت دارم تو را از حق و میراثت از رسول خدا بازدارم؟ جز اینکه از پدرت رسول خدا(ص) شنیدم که می‌گفت: «لاَ نُوَرِّثُ ما تَرَکنا فَهُو صدقةٌ، از ما کسی ارث نمی‌برد، آنچه به جا می‌گذاریم صدقه است».

فاطمه گفت: «اگر سخنی از رسول خدا(ص) بیان کنم آیا به یاد می‌آورید و به آن عمل می‌کنید؟» هر دو گفتند: آری. فاطمه گفت: «شما را به خدا سوگند می‌دهم، آیا نشنیدید که رسول خدا(ص) می‌گفت: «خشنودی فاطمه، خشنودی من و خشم او از خشم من است؟ هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد مرا دوست داشته و کسی که فاطمه را خشنود کند مرا خشنود کرده و کسی که فاطمه را خشمگین کند مرا خشمگین کرده است؟»»

عمر و ابوبکر گفتند: آری! این سخن را از رسول خدا(ص) شنیده‌ایم. فاطمه گفت: «پس خدا و فرشتگان را گواه می‌گیرم که شما دو تن مرا خشمگین کردید و خشنود نکردید. هر گاه پیامبر را ملاقات کنم، از شما دو نفر به او شکایت می‌کنم.» ابوبکر گفت: من از خشم خدا و خشم تو ـ ای فاطمه ـ به خدا پناه می‌برم. سپس ابوبکر شروع به گریه کرد آنچنانکه گویی جان از تنش بیرون می‌رود. در همین حال فاطمه می‌گفت: «به خدا سوگند در هر نمازی که بخوانم تو را نفرین می‌کنم.»

ابوبکر گریان از خانۀ فاطمه بیرون رفت و سپس به مردمی که گرد او جمع شدند گفت: هر مردی از شما شب را در کنار همسرش و شادمان با خانواده‌اش به سر می‌برد. اما مرا به این گونه رها کرده‌اید. نیازی به بیعت شما ندارم بیعت مرا بگسلید.

مردم گفتند: ای جانشین رسول خدا! امر خلافت استوار نشود و تو به این کار آشناتری. اگر خلافت را رها کنی، دین خدا پایدار نمی‌ماند! ابوبکر گفت: به خدا سوگند اگر جز این بود و بیم سست شدن این گره را نداشتم پس از آنچه از فاطمه شنیدم حتی یک شب را با بیعت یک مسلمان به صبح نمی‌رسانیدم.

سپس ابن‌قتیبه گوید:

علی تا وفات فاطمه بیعت نکرد و فاطمه رضی الله عنها پس از پدر جز هفتاد و پنج شب زندگی نکرد.

 

در کوچه بنی هاشم چه گذشت؟

لینک دانلود


ترجمه‌های دیگر از بیت الاحزان

 

1. خانۀ غم/ ترجمۀ سید محمدرضا احمدی

انتشارات دارالحکمه، قم

چاپ اول، 1376


 

2. غم‌سرای حضرت زهراس/ مترجمان: لطیف و سعید راشدی

انتشارات اجود، قم

چاپ اول، 1387


 

3. بر حضرت زهراس چه گذشت؟/ ترجمۀ جواد قیومی اصفهانی

از سری «مجموعه آثار» محدث قمی

انتشارات دارالثقلین، تهران

چاپ اول، 1389

 

 

4. شرح زندگاني حضرت زهرا (س) از ولادت تا شهادت/ ترجمۀ مجتبی خورشیدی

انتشارات طوبای محبت، قم

چاپ اول، 1390

در کوچه بنی هاشم چه گذشت؟


 

 

فهرست کتاب بر اساس ترجمۀ آقایان راشدی

از آنجا که متن شیخ عباس قمی به طور پیوسته نوشته شده (یعنی حاوی تیتر و میان تیتر نیست)، لذا درج تیتر‌های میانی عمدتاً بر عهدۀ مترجمان بوده است. به این ترتیب فهرست این کتاب به اشکال گوناگون درآمده است. ذیلاً فهرست این کتاب را بر اساس ترجمۀ لطیف و سعید راشدی می‌آوریم.


باب اول/ ولادت، اسامي و كنيه‌هاي حضرت زهرا عليها ‌السلام

نام‌ها حضرت فاطمه عليها ‌السلام

گوشه‌اي از فضائل حضرت زهرا عليها ‌السلام

خواب ابن عنين شاعر قرن هفتم

 

 

باب دوم/ فضايل حضرت فاطمه عليها ‌السلام

مقام حضرت زهرا عليها ‌السلام در بهشت

حضرت فاطمه عليها ‌السلام مايه آرامش پدر

گرسنگي حضرت فاطمه عليها ‌السلام و دعاي پيامبر صلي الله عليه و آله

شرمندگي حضرت فاطمه عليها ‌السلام

ملائكه و حضرت زهرا عليها ‌السلام

كمك پيامبر صلي الله عليه و آله به دلبندش

عبادت ام ابيها عليها ‌السلام

تقاضاي كنيز

نگاهي به دانش و كمال فضه، خادم حضرت فاطمه عليها ‌السلام

مقامات بهشتي حضرت زهرا عليها ‌السلام

زهد حضرت فاطمه عليها ‌السلام

احترام حضرت فاطمه عليها ‌السلام به توصيه‌هاي پيامبر صلي الله عليه و آله


 

باب سوم/ ازدواج حضرت زهرا عليها ‌السلام

ماجرای ازدواج


 

باب چهارم/ زندگي حضرت فاطمه عليها ‌السلام

بعد از رحلت پدر

دفن پيامبر صلي الله عليه و آله در غربت

خروش فاطمه عليها ‌السلام و تصميم به نفرين

جمع‌ آوري و تنظيم قرآن

ياد‌آوري وصيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سخن عمر

تصميم حضرت فاطمه عليها ‌السلام بر نفرين

چگونگي بيعت گرفتن از امام علي عليه ‌السلام از زبان ابن ابي الحديد

حضرت فاطمه عليها ‌السلام در بين در و ديوار

سپاسگذاري از قنفذ

حضرت فاطمه عليها ‌السلام بر مزار پدر

گنج اميرالمؤمنين عليه ‌السلام

سخن ابن ابي‌الحديد

 

 

باب پنجم/ اندوه ائمه عليهم ‌السلام از مصيبت فاطمه زهرا عليها ‌السلام

جريان بيعت از ديد‌گاه مسعودي

 

 

باب ششم/ غصب فدك

توطئه‌اي براي قتل امام علي عليه ‌السلام

نامۀ اميرالمؤمنين عليه ‌السلام به ابوبكر


 

باب هفتم/ خطبه حضرت زهرا عليها ‌السلام

سخنراني ابوبكر

اشعار حضرت زهرا عليها ‌السلام

بازگشت به خانه

روايت ابن ابي الحديد در مورد اتفاقات فدك

دفاع ام سلمه از فاطمه عليها ‌السلام

احتجاج حضرت زهرا عليها ‌السلام با ابوبكر

اقامه گواهي جهت احقاق حق

باز پس گرفتن فدك

بخشيدن فديه


 

باب هشتم/ ناراحتي حضرت زهرا عليها ‌السلام از هجران پدرش

درخواست بزرگان مدينه از امام علي عليه ‌السلام

اشعار فاطمه عليها ‌السلام در كنار قبر پدرش

حضرت زهرا عليها ‌السلام و پيراهن پدرش

اذان گفتن بلال حبشي و نالۀ زهرا عليها السلام

حضرت فاطمه عليها ‌السلام در كنار قبور شهداي احد


 

باب نهم/ آخرين روزهاي عمر حضرت زهرا عليها ‌السلام

وصيّت حضرت زهرا عليها ‌السلام به حضرت علي عليه ‌السلام

درخواست عيادت آن دو نفر از فاطمه عليها ‌السلام زماني كه فاطمه عليها ‌السلام در بستر شهادت قرار گرفت

دستور ساختن تابوت

عيادت بانوان مهاجر و انصار از حضرت زهرا عليها ‌السلام و خطبۀ ايشان

وصيت حضرت زهرا عليها ‌السلام به امام علي عليه ‌السلام

پيشنهاد عموي پيامبر صلي الله عليه و آله


 

باب دهم/ شهادت حضرت زهرا عليها ‌السلام

سلام بر جبرئيل و پيامبر صلي الله عليه و آله

اسماء و شهادت حضرت زهرا عليها ‌السلام

اشعار امام علي عليه ‌السلام در فراق همسرش

غسل و كفن شبانه

آخرين ديدار با مادر

كفن حضرت زهرا عليها ‌السلام

تشيع و تدفين حضرت زهرا عليها ‌السلام

سلام بر امام علي عليه ‌السلام بر پيامبر صلي الله عليه و آله پس از دفن فاطمه عليها ‌السلام

امام علي عليه ‌السلام در كنار قبر حضرت زهرا عليها ‌السلام

 

مناقشه عمر و علي عليه ‌السلام

صفحات: 1· 2

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: پاتوق کتاب لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

درباره وبلاگ

همه عمر بر ندارم سراز این خمار مستی؛ که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی؛ تو نه مثل آفتابی، که حضور و غیبت افتد؛ دگران روند و آیند و تو.... همچنان که هستی؛ دل دردمند ما را، که اسیر توست یارا؛ .به وصال مرهمی نه، چو به انتظار خستی اللهم عجل لولیک الفرج

موضوعات

  • همه
  • سین یعنی سلامتی
  • حرفهای خودمونی
  • اخلاق
  • سیاسی
  • علمی
  • اجتماعی
    • زندگی
      • آشپزخونه من
      • نکات خانه داری
  • روانشناسی
    • مشاوره
  • احکام
  • پژوهشی
  • خبر خبر
  • پاتوق کتاب
  • چفیه خاکی
  • جام ولا
  • 30نما
  • شبهه
  • تاریخ نگاری
    • مناسبت روز
  • تصویر روز
  • معرفی نرم افزار
  • معرفی نرم فزار
  • خاطره نویسی

امکانات وب

كد تقويم

قالب وبلاگ


حرم فلش - ساعت فلش برای وبلاگ و سایت

آمارگیر

آمارگیر

قالب وبلاگ

آهنگ وبلاگ

نماز حاجت
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس