نوزاد بی جانی که روح شهادت طلبی در او دمیده شد
16 تیر 1392 توسط 313
ما شش خواهر بودیم.
من دختر شلوغی بودم اما طاهره خیلی کم حرف میزد. طوری که مادرم گاهی متوجه نمیشد او توی خانه هست.
دائماً میگفت: طاهره کجاست؟ وقتی میدیدش، بهش میگفت پس چرا حرف نمیزنی؟
میگفت: چی بگم؟ حرفی ندارم.
در عین آرام بودن خوشرو و خوش خلق هم بود. حتی بعضی از بچههای بیتفاوت هم جذب این اخلاقش میشدند.
صفحات: 1· 2