پنجشنبه های دلتنگی
دوباره پنج شنبه روی تلخش رو نشونم داد…. همون دلتنگی منظورمه … همون بغض سنگینی که گاه وبیگاه روی سینه ام سنگینی میکنه… این دلتنگی پایانی نداره…..
زندگی درجریان نیست وقتی صبح بیدار میشم و صداتو نمیشنوم!… درجریان نیست وقتی دلم میگیره از زخم دیگران… پدر هروقت بهت نگاه میکنم،ناگهان فکری به ذهنم میرسه ،گاهی اوقات،تازمانی که آسمان صاف است منتظرت می مونم ، فقط به خاطراینکه در آن روز مراترک کردی، حتما دوباره برمیگردی ودر کنارم میمونی ، پدر تویی که در قلب منی آیاواقعا میتونی دوباره منو نبینی؟ من واقعا چه احمقی هستم،چون توتنها کسی هستی که درقلب منی…..
این متن نامه محمد سدید پناه است که باهم می خوانیم…
به نام خدا
سلامی از عالم خاک به عالم ملکوت.از فرش به عرش و از ورای دنیای خاکی و مادی به دنیای انسانیت و نور.سلامی از دل غبارآلود و غمگین فرزند به قلب نورانی و در خون غلطیده پدر.
پدرجان!با بال های خونین از میانمان پرگشودی و ما را تنها گذاشتی و این رفتنت خود پیامی بزرگ است و نبودن جسمت در میان ما شعله ای از عطش دیدار را برافروخته است.
پدرم!هرشب به دیدارم بیا و مرا از درس های بزرگت بی بهره مکن.بیا و درس زندگی کردن را به ما بیاموز.بیا و عطش عشق دیدار پدر و فرزند را شعله ورتر کن.بیا که آمدنت داروی دردمان شده است و جمال نورانی ات طبیب دلها.
پدر شهیدم! هرچند پرگشودنت از میان مان را به سختی باور کرده ام،اما هر پنجشنبه در بهشت زهرا،پر گشودنت از آسمان به زمین خاکی و جمع ما زمینی ها پیوستن را به راحتی پذیرفته ام.هر هفته غروب که می شود در بهشت زهرا به دیدارت می آیم.نه….بلکه این تو هستی که به دیدار ما بیماردلان می آیی تا شفاعت دنیوی را نصیبمان گردانی.بیا که امروز سخت محتاج توام.آمدنت شمیم عطر بهشتی را با خود دارد و چهره ات روشنایی خورشید را.
پدر عزیزم!تو آمدی ا تکه استخوانی.آمدی تا بگویی که چگونه در رکاب سربازان حقیقی امام عصر(عج)جنگیدی.آمدی تا بگویی ما جان و هستی مان را در راه خدا بخشیدیم؟آمدی تا با سوال های پر مفهومت ما را به خود آوری و این حالت خواب گونه غفلت را از ما بزدایی.به هنگام بازگشت پیام آزادی و سرافرازی را به ارمغان آوری و درس ایثار و شهادت را که از مکتب سالار شهیدان فرا گرفته بودی به ما آموختی.
پدر!با آمدنت عطر شهادت را در کوچه پس کوچه های شهرهای ایران عزیزمان پراکنده کردی .گل سرخ شهادت! ای نیلوفر آشنایی من! قطره ای از خون سرخت را در غروب روزهای پنجشنبه به آسمان ببخش تا سرخی آن،زمین را در برگیرد.برای ما از خداوند شفاعت بخواه.
چرا که می خواهیم همواره شعارمان ایمان،قلم،شجاعت باشد.
محمد سدید پناه- فرزند شهید مراد سدید پناه از شهرستان رودان