کتاب
مادرم با اینکه خانم جوانی بود ولی از اعتقادات محکمی برخوردار بود حتی با قرار گرفتن درمحیط های مختلف از حجاب و چادر خود دست نمی کشید و همچنان مشوق ما نیز بود. آنقدر با همسایگان مهربان بود که دراندک زمانی دوستان زیادی پیدا کرده بود ایشان چادر را حیاء یک خانم می دانست و اگر کسی از ایشان درخواست میکرد تا چادر یا مقنعه ای بدوزد با کمال میل قبول میکرد و حق الزحمه ای هم دریافت نمی کرد. می گقت: « حیاء قیمت ندارد هروقت او چادر سر کند و ثوابی برایش نوشته شود شامل من هم می شود و این کافیست.» این ایمان و اعتقاد مادرم به این خاطر بود که ایشان شدیدا اهل مسجد و منبر بودند.
با شروع جنگ تحمیلی، گروهک های ضد انقلاب و منافقان نیز شکل گرفته و استان کردستان از مناطق نا امن کشور شده بود. ما مجبور بودیم با احتیاط زندگی کنیم.
در آن روزهای سخت پدر و مادر همیشه چیزهایی برای پنهان کردن داشتند و ما نیز همیشه کنجکاو بودیم تا آن چیزهای پنهان را ببینیم. بالاخره آن روز فرا رسید. پدر تعدادی کتاب آورد و ما را صدا کرد و گفت :« بچه ها این همان چیزهایی است که پنهان کرده و فعلا خواهیم کرد. این کتابها شامل رساله امام خمینی(ره) و کتابهای شهید مطهری(ره) هستند. رساله آقا، چون مقلد ایشان هستیم و کتابهای شهید مطهری که خیلی مفید هستند همان مطهری که بدست منافقان شهید شد. از این به بعد می توانید آنها را مطالعه کنید ولی همچنان محتاط، چون اینجا امن نیست و ما فعلا قصد رفتن نداریم».
اولین کتابی که از معلم شهید مرتضی مطهری(ره) مطالعه کردم مساله حجاب استاد بود. آن موقع من معنای واقعی کلمات را نمی فهمیدم ولی احساس غرور می کردم. چون پدر از معلم و استاد شهید با غرورصحبت می کرد و می گفت: امام فرمودند: « مطهری پاره تن من بود».
س. سعادتی
ادامه دارد…