ژنرال چهار ستاره نیروی هوایی آمریکا، بالاترین درجه نیروی هوایی آمریکا، در جریان انقلاب اسلامی ایران و در روزهای بحبوحه وقوع انقلاب و لغزش کامل سلطنت محمدرضا شاه پهلوی، با مأموریت ویژه از سوی جیمی کارتر، رییس جمهور وقت آمریکا، در دی ماه ۱۳۵۷ وارد تهران شد. مأموریت هایزر، حفظ انسجام ارتش پس از رفتن شاه، حمایت از دولت شاپور بختیار و در صورت ناتوانی و سقوط بختیار، انجام کودتا و بدست گرفتن قدرت و توسط ارتش بود.
هایزر هدف از نوشتن کتاب حاضر را باز کردن ماجرا معرفی میکند که با گفتن ما وقع به دنبال آن است که شبهه ها و مطالب نادرستی را که در مورد وی گفته شده را بر طرف سازد.
هایزر در مدت اقامت سی و چند روزه خود در ایران تنها یکبار با شاه ملاقات کرد و در این جلسه، روز و ساعت خروج محمدرضا پهلوی از ایران تعیین شد. هرچند سفر هایزر به ایران به صورت محرمانه صورت گرفت ولی خبر ورود وی دو روز بعد یعنی شانزدهم دیماه فاش شد.
او در صفحه ۳۰۷ بیان داشته است: سولیوان « سفیر آمریکادر ایران» تا روز ۳ ژانویه (۱۳ دی قبل از ورود هایزر) در جریان مذاکرات خود با رهبران اپوزسیون فهرستی از بیش از یکصد افسر ارشد ایرانی تهیه کرده بود که همزمان با شاه کشور را ترک نمایند. یکی از دلائلی که نشان میدهد چرا سولیوان از شنیدن اینکه من به ایران آمدهام و وظیفهام نگهداشتن این افسران در کشور بعد از رفتن شاه است پرچم مخالفت بلند میکند همین است.
بطورکلی، کتاب مأموریت در تهران در چهاربخش تقسیم بندی شده است:
بخش اول مربوط به اوضاع سیاسی ـ نظامی ایران از زمان ورود هایزر به تهران تا زمان خروج شاه میباشد ـ از ۱۴ دیماه تا ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ ـ که تحت عنوان «آخرین روزهای شاه» آمده است.
بخش دوم مربوط به دوران بعد از رفتن شاه تا زمان ورود امام خمینی (ره) ـ از ۲۷ دی ماه تا ۱۲ بهمن ماه ـ تحت عنوان «در انتظار خمینی» میباشد.
بخش سوم مربوط به دوران ۱۲ بهمن تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ ، یعنی زمان پیروزی نهایی انقلاب اسلامی، تحت عنوان «بازگشت آیتالله» میباشد.
در بخش چهارم و پایانی کتاب، متن نامه کارتر به عنوان تشکر از زحمات هایزر در مدت زمان اقامت در تهران آمده است. در پایان نیز هایزر تحلیلی از اوضاع سیاسی ـ نظامی ایران ارائه کرده است و به این موضوعات پرداخته که اوضاع ایران بعد از انقلاب به چه شکل خواهد بود و روابط آن با غرب، آمریکا، از چه مشخصههایی برخوردار خواهد شد.
«خاطرات دو سفير»
مترجم: محمود طلوعی / ناشر: علم
خاطرات «ويليام سوليوان» سفير آمريكا و «آنتوني پارسونز» سفير انگلستان در تهران در زمان شكلگيري انقلاب اسلامي ايران در این کتاب گردآوری شده است. اين كتاب قبلاً به صورت دو كتاب مجزا تحت عناوین «مأموريت در ايران» به قلم سوليوان و «غرور و سقوط» به قلم آنتوني پارسونز، ترجمه و منتشر شده بود اما پس از گذشت سالها، مترجم تصميم به انتشار اين دو كتاب در يك مجموعه به همراه بخشهايي از خاطرات «جيمي كارتر»، «سايروس ونس» و «زبيگنيو برژينسكي»، رئيسجمهور، وزير امور خارجه و مشاور امنيت ملي رئيسجمهوري گرفته كه حاصل آن در قالب كتاب حاضر به بازار كتاب عرضه شده است.
سولیوان در بخشی از کتابش می نویسد: روش شاه و تظاهر او به اینکه هنوز خود را پادشاه قانونی ایران میداند در روابط آمریکا و حکومت اسلامی جدید ایران هم مسائل تازهای بوجود می آورد. مادامیکه شاه از ادعای تاج و تحت دست برنداشته و میخواست چنین وانمود کند که روزی به ایران بازخواهد گشت موضع ما در برابر رژیم جدید ایرا قابل دفاع نبود. اگر شاه پس از آنهمه تاخیر و تعلل میخواست برنامه قبلی خود را اجرا کرده و به آمریکا برود موقعیت ما از این هم دشوارتر میشد، زیرا در ایران این تصور قوت میگرفت که ما شاه را در پناه خود گرفته و میخواهیم او را در اجرای نقشههای تازهاش برای بازگشت به ایران یاری دهیم. البته اگر شاه همزمان با مسافرت آمریکا رسما از مقام سلطنت استعفا میداد وضع فرق میکرد، ولی اگر در حفظ عنوان و مقام خود پافشاری مینمود و چنین وانمود میکرد که قصد جمعآوری قوا برای بازگشت به ایران را دارد ما در وضع دشواری قرار میگرفتیم.
«شکنجه گران می گویند»
نوشته: قاسم حسن پور / ناشر: موزه عبرت
خاطرات و اعترافات بهمن نادری پور (تهرانی) و فریدون توانگری (آرش) دو تن از مشهورترین شکنجه گران ساواک شاه در دوران پایانی آن، بخش عمده ی آن را تشکیل می دهد.
این کتاب پس از تبیین نقش دستگاه اطلاعاتی در رژیم پهلوی و جایگاه آن در فصل نخست، زمینههای پیدایش کمتیه مشترک ضدخرابکاری را در فصل دوم بررسی میکند. کمیته مشترک ضد خرابکاری به علت ناهماهنگی بین شهربانی و ساواک تشکیل و کمیته سوم ساواک و بخشی از شهربانی با یکدیگر ادغام شده و کمیته مشترک به وجود میآید. این کمیته، بازداشتگاهی داشته که تهرانی، شکنجهگر معروف در آن از مبارزان اعتراف میگرفته است. بازداشتگاه موقت کمیته مشترک، گاه به زندان تبدیل میشده و حتی مواردی بوده که تا سه سال فردی را آنجا نگه میداشتند.
در فصل سوم، نخست به این موضوع پرداخته شده که آیا شاه از این شکنجهها خبر داشته یا نه؟ تهرانی اعتراف میکند که همه موارد در بولتنهایی به اطلاع دربار نیز میرسیده است. پس از آن، انواع شکنجههای آن دوران با آوردن خاطرات افراد بیان شده است.
مولف در فصل چهارم، فضای باز سیاسی پس از سال ۵۵ را بررسی کرده است. در این سال، دمکراتها در آمریکا به ریاست جمهوری میرسند و بر رژیم فشار وارد میکنند که فضای بسته و استبدادی کشور را تلطیف کند. به همین علت، فضای باز سیاسی در دستور کار قرار میگیرد و در همین راستا، به حقوق بشر توجه میشود. این فضای باز سیاسی، تنها به دلیل وجهه بینالمللی آن بوده و بنا بر اعترافات تهرانی و دیگران، در باطن دستور آمده بوده که به هر ترتیبی شده، مبارزان انقلابی سرکوب شوند. تهرانی میگوید: «از سال ۵۶ که مسئله حقوق بشر و فضای باز سیاسی در ایران اعلام شد، ساواک روش جدیدی را در پیش گرفت. به این ترتیب که کادرهای مخفی را اگر دستگیر میشدند، پس از شکنجه با سیانور و وسایلی که احتمالا مجهز به صداخفهکن باشد از بین میبردند». در پایان فصل، اواخر عمر کمیته مشترک و سپس در فصل پنجم با عنوان «فروپاشی دژ»، تصرف و تسخیر کمیته مشترک و دستگیری شکنجه گران بازگو شده است.
فصل ششم اعترافات تهرانی، آرش و بقیه در هشت جلسه اعترافات دادگاه است. پایان بخش این فصل، اعترافات دیگر بازجویان و شکنجهگران ساواک بوده و پس از آن، فهارس آمده و سپس از صفحه ٣٣۵ تا پایان کتاب اسناد و عکسها آمده است.
در بخشی از کتاب، فردوست درباره همکاری ساواک با موساد میگوید: «هنگامی که از انگلستان و آمریکا درخواست استاد ضد براندازی کردم، صلاحشان نبود که بفرستند و میخواستند که ساواک وابسته و متکی به اسرائیل باشد! از نیمرودی که خواسته شد، برجستهترین متخصص ضد براندازی اسرائیل را به تهران اعزام کرد؛ او همان فردی بود که بعدها معاون سازمان امنیتی سرائیل شد. او کلاس سه ماههای را تشکیل داد و سی نفر در کلاس او آموزش دیدند. وی کتابی نیز به همراه داشت که ترجمه شده و در اختیار پرسنل ذینفع و اداره کل آموزش قرار گرفت. … در آغاز، دو یا سه تیم و هر تیم مرکب از حدود ده نفر از ادارات کل عملیاتی (دوم، سوم، هشتم) برای آموزش به اسرائیل فرستاده شدند.»
«خاطرات مرضیه حدیدچی دباغ»
نگارش: محسن کاظمی / ناشر: سوره مهر
خانم مرضيه حديدچي معروف به دباغ از جمله زنان پيشرو در مبارزه است. وي به سال 1318 در همدان متولد شد، در خانوادهاي مذهبي و فرهنگي رشد و نمو كرد و در سال 1333 با محمدحسن دباغ ازدواج كرد و ازدواج، سرآغاز تحولات زندگي وي بود. او پا به ميدان مبارزه گذاشت و همزمان به ادامة تحصيلات علوم ديني پرداخت. مبارزات او زماني اوج گرفت كه مادر هشت فرزند بود.
حديدچي كه از شاگردان شهيد آيتالله سعيدي است. پس از شهادت ايشان در سال 1349 به مبارزه و تبليغ خود عليه رژيم شاه شدت ميبخشد و سرانجام در سال 1352 توسط ساواك دستگير ميشود. در كميتة مشترك به همراه دخترش «رضوانه» شديدترين شكنجهها را تحمل كرده و به سختي بيمار ميشود و زماني كه اميدي به زندهماندنش نيست، از زندان آزاد ميشود. استقامت وي در مقابل شديدترين شكنجههاي ساواك، يكي از بخشهاي خواندني كتاب است.
دباغ در سال 1353 براي ادامة مبارزاتش به خارج از كشور ميرود و تا پيروزي انقلاب اسلامي در هجرت به سر ميبرد. وي در پايگاههاي نظامي واقع در مرز لبنان و سوريه آموزشهاي رزمي و چريكي را طي كرد و در بسياري از فعاليتهاي مبارزان درخارج از كشور شركت فعال داشت.
خانم دباغ پس از هجرت امام به پاريس، در سال 1357 به خيل ياران ايشان پيوست و وظايف اندروني بيت امام را برعهده گرفت. او در خارج از كشور، با عناوين خواهر دباغ، خواهر زينت احمدي نيلي و خواهر طاهره شناخته ميشد.
وي پس از انقلاب يكي از مؤسسين سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بود و به عنوان اولين فرمانده سپاه منطقة غرب كشور مسئوليت سپاه همدان را برعهده گرفت. يكي ديگر از قسمتهاي خواندني كتاب، خاطرات ايشان از زمان تشكيل سپاه غرب است.
فصلي ديگر از اين خاطرات، مربوط است به سفر ايشان به مسكو. در اين سفر تاريخي، آيتالله جوادي آملي، خانم دباغ و محمدجواد اردشير لاريجاني به عنوان نمايندگان امام، نامة ايشان را به گورباچف ابلاغ كردند. دباغ آن روزها را سختترين روزهاي عمر خود ميداند و خاطرة خود را از هنگام خداحافظي با امپراتور بلوك شرق، اينگونه نقل ميكند: «شرايطي نبود كه از حاجآقا بپرسم چكار كنم. ديدم اگر توي ذوق گورباچف بزنم، خيلي بد است. از اين رو وقتي او دستش را دراز كرد، من چادر را روي دستم انداختم و به او دست دادم. اين برخورد و اين نوع دستدادنم براي گورباچف كه رهبري امپراتوري شرق را بهعهده داشت، خيلي سخت و گران آمد. سعي كرد به روي خود نياورد و گفت: «من دستم را براي دستدادن دراز نكردم، بلكه دستم را به سوي اين مادر انقلاب دراز كردم كه بگويم ما همسايههاي خوبي هستيم…» گورباچف كه هنگام استقبال ما نيامده بود، هنگام خداحافظي تا پايين پلهها به بدرقه آمد.»
«مجموعه: به روایت اول شخص مفرد»
نویسنده: بهزاد دانشگر / ناشر: آرما
این کتاب مشتمل بر چهار جلد است. نویسنده کوشیده تا در این کتاب، با انتخاب فرم روایی جدید، رویدادها و افراد موثر در شکلگیری انقلاب اسلامی را به گونه ای کاملا مستند و البته جذاب بیان کند. آنچه بیش از همه این کتاب را از کتب مربوط به انقلاب مجزا میکند شیوه خلاقه در روایت آن است؛ شیوهای که انتظار میرود ارتباط خوبی با خواننده برقرار کند و در ضمن اطلاعات مناسبی را درباره چگونگی انقلاب، در اختیار او قرار دهد. از این رو سعی میکنیم با بررسی این کتاب، دری به سوی روایتهای جذاب، کارآمد و خلاقانه، از تاریخ انقلاب بگشاییم. چیزی که نیاز دهه چهارم انقلاب اسلامی است.
نویسنده در مقدمه این مجموعه کتاب آورده است:
حقیقتش را بخواهید نگارنده در ابتدا بنا نداشت چنین کتابی درباره انقلاب بنویسد.این کتاب در واقع فیشهایی است برای پاسخ به چند سوال. چند سوال که همه این سالهای جوانی نگارنده با او همراه بوده است و این سالهای اخیر از مهمترین دغدغههای ذهنیاش بودهاند.مثلا اینکه مردم برای کدام هدف انقلاب کردهاند؟ ارزان شدن کالاهای اساسی؟… آزادی؟… دین؟… مگر دین نداشتند؟ مگر آن گونه که گفته میشود در رفاه و آسایش نبودهاند؟ اساسا رهبر انقلاب چه دورنمایی از حکومت آینده برای مردمش تصویر کرده بوده است؟ حرفهایش درباره حکومت پهلوی چه بوده است؟ یا اینکه انقلاب سال 57 از کجا شروع شد، چه روند و حوادثی را طی میکرد تا به 22 بهمن رسید؟طی این سالها کتابها و خاطرات زیادی خواندم تا جوابهایی برای این سوال پیدا کنم. علاقهای به خواندن و دانستن تحلیلهای دیگران درباره حوادث و چرایی انقلاب نداشتم؛ پس سعی کردم مستقیما به خاطرات شخصیتهای حوادث مراجعه کنم و حوادث را از دید راویانی که به متن حادثه نزدیکتر بودند، بشنوم. سعی کردم با این ترفند از تحلیل و توضیحهای مستقیم دوری کرده و فقط حوادث را ببینم.بخشهای جذاب و جالب این خاطرات که نکته جدید و تازهای داشت را برای خودم جدا کرده بودم و بعضا تکههایی از این نکتهها و خاطرات را اینجا و آنجا برای دوستان و علاقهمندان تعریف میکردم. بنا به تشویق و توصیه برخی از این دوستان بنا شد این خاطرات با تنظیمی مجدد منتشر شده و در دسترس عموم قرار گیرد."نو?سنده ادامه داده است:"بنابراین همه کلمات و سطرهای کتاب به خاطرات و نشریات آن روزها تعلق داشته و نگارنده چیزی از خود در این کتاب ندارد. در این جستجو تا جایی که در توانم بود، سعی کردم خاطرات افراد از یک سمت و سو و جهتگیری مشخص نبوده و خاطرات افراد متفاوت با دیدگاههای متفاوت را جمعآوری کنم.
«مجموعه مصاحبههای پروژه تاریخ شفاهی هاروارد»
این مجموعه را آقای محسن کاظمی نویسنده کتابهای «عزت شاهی» و «احمد احمد» و… پیشنهاد دادند. پروژهٔ تاریخ شفاهی ایران نام برنامهای برای مصاحبه با عدهای از ایرانیانی است که در تاریخ معاصر نقشی داشتهاند. این برنامه به ابتکار حبیب لاجوردی در دانشگاه هاروارد انجام گرفت. مصاحبهها عمدتا توسط لاجوردی و دیگر همکاران او انجام شدهاست. در مجموع با 134 نفر مصاحبه شدهاست و تاکنون 14 اثر آن چاپ شده است. در این بین با بختیار، ارتشبد طوفانیان، سپهبد حاج علی کیا، شریف امامی، یگانه و امینی به عنوان مسئولان رژیم محمدرضا پهلوی نیز مصاحبه شده است