گفت کار از این حرفها گذشته، مرا منفجر میکنند!
اردی بهشت 1333، در خانه بزرگ و زیبا و قدیمی خیابان ایران به دنیا آمد. با اینکه اسمش عبدالحمید بود توی خانه و بعدها دوستانش وحید صدایش می کردند. پدرش سرهنگ- دکتر دیالمه، پزشک متدین ارتش و مادرش نوه ی آیت الله افجه ای، یکی از انقلابیون مشروطه. دکتر عبدالحمید دیالمه یکی از 72 یار عاشورایی امام راحل است که در 7 تیر 1360 همراه با مراد خود شهید مظلوم آیت الله بهشتی در دفتر حزب جمهوری جام شهادت را نوشیدند و کربلایی شدند.
• تقاطع ولی عصر(عج) و شهید بهشتی، کنار بیمارستان ارتش مسجدی به نام شفاست. پدر، با دستور آیت الله خوانساری آن جا را ساخت. او نذر کرده بود بعد از تمام شده مسجد، ده روز با لباس سرهنگی ارتش، توی مناره اذان بگوید. ایادی، پزشک شاه این خبر را که شنید، توبیخش کرد و خیلی زود بازنشسته اش کردند.
• مادر از بازار خیارهای قلمی و نوبرانه خریده بود. دانه ای 5 ریال. مادر خیارها را شست و آورد. یک دفعه وحید گفت: این درست نیست که ما خیار دانه ای 5 زار بخوریم و مردم دیگر نداشته باشند. یک خیار برداشت و چهار قسمت کرد و به هر کس تکه ای داد و گفت: این طوری بخورید.
صفحات: 1· 2