گفتار و کردارفاطمی/زیبا ترین مناظره عالم بین چه کسانی بود؟
فرمود: همانا من خداوند و ملائكه را گواه و شاهد مى گيرم كه شما مرا به خشم درآورده و مرا از خود خشنود نساخته ايد و هرگاه رسول خدا را ملاقات كنم از شما به آن حضرت شكايت خواهم كرد. [ ابن قتيبه، الامامه و السياسه /۱۴ ط مصر.]
علم حضرت به آنچه كه بوده و آنچه كه خواهد بود(ما کان و ما یکون و ما هو کائن)
حارث بن قدامه از سلمان فارسى، از عمار ياسر روايت كند كه گفت: آيا خبر شگفت آورى را به تو بگويم؟ گفتم: اى عمار، حديث بگو براى من، گفت: بسيار خوب، ديدم على بن ابيطالب را كه وارد شد بر حضرت فاطمه (س)، همينكه چشم حضرت زهراء به على (ع) افتاد صدا زد نزديك بشو تا تو را از آنچه بوده و آنچه كه هست و آنچه كه تاكنون نبوده تا روز قيامت به تو خبر دهم، عمار گويد: ديدم كه على (ع) عقب عقب قدم برداشته و برمى گردد من نيز با رجوع حضرت برگشتم تا اينكه بر حضرت رسول(ص) وارد شد، حضرت فرمود: اى ابوالحسن جلو بيا، على (ع) جلو رفت بعد از آنكه مجلس از اغيار خالى شد، فرمود: آيا تو قضيه را به من مى گويى يا من به تو بگويم؟ گفت: اى رسول خدا شنيدن از شما بهتر است، فرمود گويا تو را مى بينم كه بر فاطمه وارد شدى و اين چنين و چنان به تو گفت و تو برگشتى على (ع) گفت: يا رسول الله آيا نور فاطمه نيز از نور ما است؟ حضرت فرمود: آيا نمى دانى كه اين چنين است؟ على به خاطر سپاس از خداوند سجده شكر بجا آورد.
عمار گويد: على (ع) از حضور رسول خدا (ص) مرخص شده و نزد حضرت زهراء (س) وارد شد من هم با آن حضرت وارد شدم، فاطمه (ع) فرمود: گويا تو نزد پدرم رفته و آن چه را كه من به تو گفته بودم به حضرت گفتى؟ پاسخ داد: آرى، اين چنين بود اى فاطمه، فرمود: ابوالحسن، بدان كه خداوند متعال نور مرا آفريد و آن نور، خداى متعال را تسبيح و ستايش مى كرد بعد آن را در يكى از درختان بهشتى به وديعت گذارد و آن درخت نورانى شد، هنگامى كه پدرم به بهشت رفت خداوند به آن حضرت الهام كرد كه قدرى از ميوه آن درخت بچيند و آن را در دهان خود بچرخاند، حضرت آن كار را انجام داد، از آن طريق خداوند مرا در صلب پدرم قرار داد بعد به رحم خديجه دختر خويلد منتقل شده و به زمين پاى گذاردم و من از آن نورم، آن چه كه بوده و مى باشد و هنوز اتفاق نيافتاده مى دانم، اى ابوالحسن، مومن به نور خداوند مى نگرد و نگاه مى كند. [ عوالم المعارف، ۱۱/ ۶-،.]
قسمتی از مناظره حضرت زهرا(س) وامیرالمومنین(ع) درحضور پیامبر(ص)
روايت شده كه روزى على (ع) و همسرش حضرت زهراء (س) به صحرا رفته و به هنگام خوردن خرما با گفتن كلماتى با يكديگر مزاح كردند، على (ع) فرمود: آى فاطمه، رسول خدا مرا بيشتر از تو دوست مى دارد. حضرت زهرا (س) گفت: از تو عجيب است، آيا مى شود رسول خدا (ص) تو را بيش از من دوست داشته باشد در حالى كه من ميوه دل او و عضوى از پيكرش و شاخه اى از شاخسارش مى باشم و غير از من فرزندى ندارد؟!على (ع) فرمود: اى فاطمه اگر سخن مرا قبول ندارى بيا تا نزد پدرت حضرت رسول (ص) برويم.
سپس آندو با هم نزد پيامبر رفتند. حضرت فاطمه پيش دستى كرده و گفت: اى رسول خدا كدام يك از ما دو نفر نزد تو محبوبتريم، من يا على؟!
رسول خدا (ص) فرمود: تو به من محبوبترى و على از تو براى من عزيزتر است، به دنبال فرمايشات حضرت رسول، على(ع) گفت: آيا من به تو نگفتم كه فرزند فاطمه با تقوايم، زهراء (س) فرمود: من نيز دختر خديجه كبرايم، على گفت: من فرزند صفايم، فاطمه گفت: من دختر سدره المنتهى مى باشم، على گفت: من فخر كائناتم، فاطمه گفت: من دختر كسى هستم كه بخدا نزديك، و نزد آن آنچنان گرامى شد كه گوئى به فاصله دو تير كمان و يا نزديكتر نسبت به پروردگارش قرار گرفت، على گفت: من پسر زنان پاكدامنم، فاطمه گفت: من دختر زنان شايسته و با ايمانم، على گفت: خدمتگزارم جبرئيل است، فاطمه گفت: خطبه خواننده ام در آسمان را حيل، و خدمتگزارم گروه هاى فرشتگان يكى بعد از ديگرى است، على گفت: من در جايگاه دور دست و بلند زاده شدم. فاطمه گفت: من هم در مقام والا و بلند مرتبه به ازدواج و همسرى در آمدم…
على گفت: شيعيان من از علم من مى نگارند، فاطمه گفت: ظرف دانش شيعيان من نيز از درياى علمم لبريز مى شود، على گفت: من كسى هستم كه خداوند اسم مرا از اسم خود مشتق ساخته، او عالى است و من عليم، فاطمه گفت: من نيز اين چنينم، او فاطر است و من فاطمه، على گفت: من حيات عارفينم، فاطمه گفت: من راه رهائى را راهنمايم، على گفت: من بعد از رسول خدا بهترين آفريدگانم، فاطمه گفت: من نيز نيكوكار و پاكيزه ام… [ فضائل ابن شاذان / ۸۰- ۸۲.]
آفریدند آفرینش را برایِ پنج تن پس همه هستند خلق ماجرایِ پنج تن
مثل جبرائیل تا عرش بالا می روم آن زمان هایی که می افتم به پایِ پنج تن
نذرِ اهل بیت، اهل بیت باید ذبح کرد بچه های ما فدای بچه هایِ پنج تن
استجابت در قسم دادن به نام فاطمه ست پس بدون او نمی گیرد دعایِ پنج تن
فاطمه در عین وحدت گاه کِثرَت می شود می رسد از جانب یک تن صدایِ پنج تن
یک بدن که طاقت روح وسیعش را نداشت لاجرم تکثیر شد در جای جایِ پنج تن
هم رضای پنج تن یعنی رضای فاطمه هم رضای فاطمه یعنی رضایِ پنج تن
ما در این دنیا و آن دنیا یکی از این دوایم: یا غلام پنج تن یا که گدایِ پنج تن
شاعر-علی اکبر لطیفیان
حديثى از صحيفه و دفتر مخصوص حضرت زهراء(س)
از ابن مسعود نقل شده كه: مردى نزد حضرت فاطمه (س) آمده و گفت: اى دختر رسول خدا، آيا رسول خدا، نزد چيزى گذاشته كه براى من تازگى داشته باشد؟ حضرت روى به كنيز خود فرمود و دستور داد كه آن دستمال ابريشمى را بياورد، او به دنبال دستمال هر چه گشت نتوانست آن را پيدا كند، حضرت فرمود: واى به حال تو، حتما آن را پيدا كن زيرا آن براى من به اندازه حسن و حسين ارزش دارد، كنيز آن را بعد از جستجوى فراوان پيدا كرد در حاليكه پر از گرد و غبار بود، در آن صحيفه از قول حضرت رسول (ص) چنين آمده بود:كسى كه همسايه اش از شر او در امان نباشد از مومنين نخواهد بود، بنابراين هر كس به خداوند و روز قيامت معتقد است و به آن ايمان دارد همسايه اش را آزار ندهد كسى كه به خداوند و روز رستاخيز ايمان دارد يا سخن نيكو بگويد و يا اصلا صحبت نكند، همانا خداوند انسان نيكوكار بردبار پاكدامن را دوست دارد و نسبت به زشتكارى بخيل، گداى سمج و پر رو كينه داشته و او را دشمن مى دارد همانا حيا از ايمان است و ايمان در بهشت است، فحش و ناسزاگوئى از پرروئى و بى حيائى است و آدم پررو و بى حيا در آتش خواهد بود. [ دلائل الامامه / ۱.]
منبع: فرهنگ نیوز
صفحات: 1· 2