آرماگدون
غرب و آمادگی های پیش از ظهور
کلمه Armageddon ] » یا آنگونه که در اصل مقاله ای که خواهید خواند آمده است «هر مجدون » واژه ای است اصلا یونانی که بنا به تعریف واژه نامه های آمریکایی همچون فرهنگ «وبستر» به معنی نبرد نهایی حق و باطل در آخر الزمان است . همچنین این واژه نام شهری است در منطقه عمومی شام که بنا به آنچه در باب شانزدهم مکاشفات یوحنا، در عهد جدید آمده است، جنگی عظیم در آنجا رخ می دهد و مرحله حاضر از زندگی بشر در آن زمان پایان می یابد . به عبارتی نبرد مذکور مقدمه تحولی بزرگ است که سرنوشت نهایی آدمی بر روی کره زمین به آن بستگی دارد . دکتر عبدالکریم زبیدی نویسنده مقاله ای که ترجمه آن در پی خواهد آمد، در نوشته کوتاه خود به بررسی اعتقاد غربیان به این حادثه پرداخته و به طور خلاصه از رابطه این واقعه با حادثه عظیم ظهور مهدی آل محمد، صلوات الله علیهم اجمعین، پرده برداشته است . این مقاله گرچه در برخی موارد حاوی تحلیلی سطحی است، اما در عین حال نکات مهمی را در خود دارد که در شرایط سیاسی کنونی منطقه قابل اهمال نیست .
حادثه شریف ظهور، حادثه ای بزرگ است و قدرتهای بزرگ جهان، سیاست خارجی خود را بر مبنای حوادثی که پیش از آن رخ می دهد جهت داده و نقشه های نظامی خود را به شکلی سامان داده اند که آمادگیهای لازم برای این حادثه در آن ملحوظ باشند . این در حالی است که مؤسسات دینی و رسانه های این دولتها نیز، مردم خود را برای پیشباز این حادثه آماده می سازند .
این مؤسسات دینی به همراه رسانه های دیداری و شنیداری این دولتها، از سالهای دهه هشتاد میلادی مردم خود را به ایمان جمعی به وقوع حادثه ای بزرگ در سرزمین شام که به نبردی هسته ای خواهد انجامید توجه داده اند . این مؤسسات پیوسته مردم خود را به ایمان به این نکته فرا می خوانند که بزودی لشکری از دشمنان مسیح که بدنه اصلی آن از میلیونها نظامی تشکیل یافته، از عراق حرکت می کند و پس از گذشتن از رود فرات - که در آن زمان به خشکی گراییده است - به سوی قدس رهسپار می شود . اما نیروهای مؤمن به مسیح راه این لشگر را سد کرده و همگی در «آرماگدون » با یکدیگر برخورد خواهند کرد و در این مکان است که درگیری اتفاق خواهد افتاد . صخره ها ذوب می شوند … دیوارها بر زمین فرو می غلتند … پوست تن انسانها در حالیکه ایستاده اند ذوب شده و میلیونها نفر از بین می روند … و این نبردی نهایی و هسته ای است … سپس مسیح برای بار دوم از جایگاه بلند خود بر زمین فرود می آید … و پس از چندی زمام رهبری جهان را در دست گرفته و صلح جهانی را برقرار می کند … او دولت صلح را بر زمین نو و زیر آسمانی تازه بنا می کند … و این مهم را از مرکز فرماندهی خود در قدس عملی می سازد .
یک بررسی انجام گرفته از سوی مؤسسه «تلسن » که در اکتبر سال 1985 م . به نشر رسیده است; نشان می دهد که در حال حاضر 61 میلیون آمریکایی در انتظار واقعه آرماگدون گوش خوابانده اند و این در حالی است که ذکر مؤسسات دینی و ایستگاههای رادیو تلویزیونی که به این مهم پرداخته اند; در این مجال کوتاه میسر نیست .
مؤسسات دینی آمریکایی این نکته را روشن ساخته اند که سپاهی که از عراق به سوی قدس رهسپار خواهد شد، بنا به پیشگویی حرقیال (فصل 38 و 39) از نظامیانی از عراق، ایران، لیبی، سودان و قفقاز در جنوب روسیه تشکیل می شوند . دانستن این موضوع ما را در تحلیل سیاست خارجی دولتهای آمریکایی و اروپایی درباره مردم کشورهای یاد شده مدد می دهد . مدارس انجیلی در آمریکا بر پایه این تحلیل که واقعه آرماگدون تنها حادثه ای است که بازگشت دوباره مسیح را به زمین ممکن می سازد … و این واقعه ای بسیار نزدیک است به تبلیغ این دیدگاه پرداخته اند .
آرماگدونی که این عده از آن سخن می گویند همان حادثه عظیمی است که پیش از ظهور مهدی، عجل الله تعالی فرجه، رخ خواهد داد، همان حادثه بزرگی که ائمه ما، علیهم السلام، نام «قرقیسیا» را بر آن اطلاق کرده اند . ائمه ما، علیهم السلام، از این نکته خبر داده اند که میلیونها نظامی از آمریکا، اروپا، روسیه، ترکیه (1) ، مصر و دول مغرب عربی به اضافه سربازانی از سرزمین شام شامل کشورهای سوریه، اردن، لبنان، فلسطین و اسراییل همگی در ناحیه ای در این محدوده تحت عنوان «قرقیسیا» با یکدیگر برخورد کرده و پس از حصول درگیری، این سفیانی است که در پس آنکه همگی را چونان کشتزاری درو شده در هم می کوبد از صحنه نبرد پیروز بیرون می آید . در صحیحه میسر از امام باقر، علیه السلام، نقل است که فرمود:
«ای میسر! از اینجا تا قرقیسیا چقدر راه است؟» عرض کردم: «همین نزدیکیها در ساحل فرات قرار دارد .» پس فرمودند: «اما در این ناحیه واقعه ای اتفاق خواهدافتاد که از زمانی که خداوند متعال آسمانها و زمین را آفریده بی سابقه بوده، چنانکه تا وقتی آسمانها و زمین برپا هستند هم، واقعه ای همچون آن اتفاق نخواهد افتاد … سفره ای است که درندگان زمین و پرندگان آسمان از آن سیر می شوند .» (2)
امثال این روایات از امام صادق، علیه السلام (3) ، و سایر ائمه نقل شده است .
حادثه «قرقیسیا» همان حادثه بزرگی است که پیش از ظهور حضرت حجة بن الحسن العسکری، علیهماالسلام، رخ می دهد و از آنجا که این حادثه به سفیانی ارتباط دارد و سفیانی از علایم حتمی ظهور امام زمان، علیه السلام، است وقوع این حادثه حتمی است، چه، امام مهدی پس از حادثه قرقیسیا با سفیانی در حال حاضر 61 میلیون آمریکایی در انتظار واقعه آرماگدون گوش خوابانده اند و این در حالی است که ذکر مؤسسات دینی و ایستگاههای رادیو تلویزیونی که به این مهم پرداخته اند; در این مجال کوتاه میسر نیست .
آرماگدونی که این عده از آن سخن می گویند همان حادثه عظیمی است که پیش از ظهور مهدی، عجل الله تعالی فرجه، رخ خواهد داد، همان حادثه بزرگی که ائمه ما، علیهم السلام، نام «قرقیسیا» را بر آن اطلاق کرده اند .
در این مکان است که درگیری اتفاق خواهد افتاد . صخره ها ذوب می شوند … دیوارها بر زمین فرو می غلتند …
برخورد خواهد کرد (و پس از شکستهای سفیانی فرو رفتن سپاه او ما بین مکه و مدینه) برای دیدار با مسیح، علیه السلام، رهسپار قدس خواهد شد .
(به هر تقدیر) زمان بسرعت می گذرد و حوادث سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به همراه نشانه های طبیعی همگی به نزدیک بودن این حادثه عظیم اشعار دارند و این در حالی است که ما نه خود و نه فرزندانمان را برای آن آماده نکرده ایم . آماده ساختن نسل آینده از جوانان و مردان در سطوح مختلف روانی، عقلی و بدنی به منظور پیشباز از حادثه شریف ظهور قائم آل محمد، علیهم السلام، امری بی نهایت مهم است .
بی گمان ایمان یک نفر به یک قضیه و پافشاری و ایمان او به لزوم به کرسی نشاندن آن، عهده دار به کرسی نشستن آن قضیه خواهد بود و این نکته ای است که همه روانشناسان به آن قائل هستند . اینک اگر یک نفر می تواند آنچه را بر آن پا فشرده به کرسی تحقق بنشاند، در صورتی که مجموعه ای از افراد گرد هم جمع شوند و توان فکری خود را در زمینه ای خاص به کار گیرند و به لزوم تحقق قضیه ای معین ایمان داشته باشند، چه خواهد شد؟! روانشناسان در پاسخ می گویند: اگر چنین مجموعه ای از افراد تشکیل شود; بی تردید قادر خواهند بود در طبیعت و در آنچه پیرامون آنهاست اثر گذاشته و بستری مناسب برای تحقق آن قضیه فراهم آورند .
مؤسسات دینی انجیلی آمریکا و اروپا آنچه را روانشناسان گفته اند در قضیه بازگشت دوباره مسیح به زمین پس از حادثه آرماگدون به کار بسته به این گفته قائل اند که بی گمان امکان تحقق هر نوع پیشگویی در وهله نخست به ایمان مردم به آن و به پافشاری شان بر ضرورت به کرسی نشستن آن و همچین به شمار نفرات آنهاو شمار نفرات کسانی بستگی دارد که رهبری کاروان تبلیغاتی به راه افتاده برای تحقق بخشیدن به آن پیشگویی را بر عهده دارند .
(گذشته از مسیحیان) ما مسلمین هم با مساله بزرگی مواجه هستیم که پیامبر ما محمد، صلی الله علیه و آله، و اهل بیت آن حضرت، علیهم السلام، از آن به ما خبر داده اند . این مساله پیشگویی صادقانه ای است که پاک شدن زمین از انواع ستمها و گرفتاریها و بر پایی اسلام در ربع مسکون آن بدان بستگی دارد . پس سزاوار است که ما و فرزندانمان به خود آییم و ایمانمان را به ظهور قائم آل محمد عمق بیشتری بخشیده و پافشاری مان را بر لزوم تعجیل ظهور آن حضرت و نزدیک شدن وقوع آن ژرفا دهیم و چنانکه سزاوار است شمار کسانی را که به این مساله ایمان دارند و برای پیشباز این ظهور شریف و حوادث پیش از آن آمادگی دارند فزونی ببخشیم . نکات زیر پیشنهادهایی است برای وصول به این اهداف:
1 . اینکه تنها یکبار در سال و آن هم در جشن میلاد به حضرت حجت توجه می شود; کافی نیست .
2 . تلاش در جهت فراهم آوردن برنامه های هفتگی یا دو هفته یکبار شامل نشستها و مصاحبه ها درباره قضیه امام مهدی، علیه السلام، ظهور شریف آن حضرت و آنچه پیش از آن رخ خواهد داد .
3 . دعوت از دانشمندان و صاحبان اندیشه برای نگارش مقالاتی پیرامون این قضیه در روزنامه ها، مجلات و نشریات داخلی .
4 . استفاده از یک کانال فعال ماهواره ای برای برگزاری نشستها و مصاحبه ها روزانه و هفتگی به منظور ژرفا بخشیدن به ایمان نسل حاضر به ظهور قائم آل محمد و آماده ساختن آنهابرای پیشباز حادثه ظهور .
5 . بستن بیعتهای دسته جمعی در دسته های مختلف که طی آن مردم با امام و رهبر خود حجت بن الحسن، علیه السلام، بر سر کمک به آن حضرت و پیوستن به اردوگاه ایشان، پس از آگاهی از ظهورشان بیعت می کنند . این بیعتها در مناسبتهای مختلف بسته می شود، همچون مناسبات ادای عمره و حج، ماه محرم، پانزدهم شعبان و سایر مناسبتهای مربوط به معصومین، علیهم السلام .
6 . بستن بیعت عمومی با حضرت حجت در همه مناطق شیعه نشین و تعیین یک روز بخصوص برای آن در سال، بطوری که این بیعت با محتوایی یکسان و در ساعتی واحد ادا شود .
7 . تلاش به منظور فزونی بخشیدن به شمار مبلغان که نزدیک بودن ظهور حضرت حجت را تبلیغ کند و همچنین فزونی بخشیدن به شمار کسانی که به این مساله ایمان دارند همراه با جهت دادن توان فکری آنها در این راستا .
دیگران مجدانه به منظور ظهورمسیح تلاش می کنند و من از این می ترسم که زمان از ما پیشی بگیرد و ناگهان با آن حادثه عظیم روبرو شویم و نتوانیم کاری انجام دهیم و از کسانی باشیم که این فرموده خداوند متعال بر آنان منطبق است .
و لو تری اذا فزعوا فلا فوت، و اخذوا من مکان قریب × و قالوا امنا به انی لهم التناوش من مکان بعید . (4)
اگر بینی، آنگاه که سخت بترسند و رهاییشان نباشد و از مکانی نزدیک گرفتارشان سازد . گویند: اینک به رسول ایمان آوردیم . اما از آن جای دور چسان به آن دست یابند .
پی نوشتها:
× . این مقاله از منبع زیر برگرفته شده است:
الفکر الجدید، مجلة فصیلة تغنی بالفکر و قضایا المسلم المعاصر، تصدر عن دار الاسلام للاراسات و النشر بر لندن، الحد المزدوج 15 - 16، السنه الخامسه، شوال 1417ه، شباط 1997 م .
1 . شایان ذکر است که در روایات از کشورهای درگیر در واقعه «قرقیسا» با عنوان «ترک » و «روم » تعبیر شده است که ظاهرا نویسنده با تطبیق روم بر کشورهای غربی، از آن با عنوان «امریکا» و «اروپا» یاد کرده است . م .
2 . ر . ک: الکلینی، محمد بن یعقوب الکافی، ج 8، ص 295، ح 451; النعمانی، محمدبن ابراهیم، کتاب الغیبة، باب 14، ص 267، ح 36 . م .
3 . ر . ک: النعمانی، محمدبن ابراهیم، همان، ص 278، ح 63 . م .
4 . سوره سباء (34)، آیه 51 - 52 .
نزدیک تر از ....
منم زیبا
که زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه میجویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیزا من خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی .یا خدایی میهمانم کن
که من چشمان اشک الوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را.بجو مارا تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که
وصل عاشق و معشوق هم،اهسته میگویم، خدایی عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم.تویی والاترین مهمان دنیایم.
که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت
وقتی تو را من افریدم بر خودم احسنت میگفتم
مگر ایا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی.ببینم من تورا از درگهم راندم؟
که میترساندت از من؟رها کن ان خدای دور
آن نامهربان معبود.آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت.خالقت.اینک صدایم کن مرا.با قطره اشکی
به پیش اور دو دست خالی خودرا. با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام.آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو جز من کس دیگر نمیفهمد.به نجوایی صدایم کن.بدان اغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات اوردم
قسم بر عصر روشن ، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک اغوشم,شروع کن,یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان.رهایت من نخواهم کرد
بود کیش من مهر دلدارها
اولین بار دکتر دینانی را توی همایش شیخ اشراق دیدم، داشتند برای چند نفر از علامه طباطبایی صحبت میکردند و هیچ حواسشان نبود که دارند توی دل دخترکی که آن روزها تست شیمی و فیزیک راضیاش نمیکرد طوفان به پا میکنند… چند ماه بعد که میخواستم برگهی انتخاب رشتهی دانشگاه را پر کنم فلسفه اسلامی انتخاب اولم شد. بعدها از زبان ایشان درباره علامه بسیار شنیدم، حالا حاشیهی کتابهای اشارات و اسفارم پر است از خاطرههای استاد… اگرچه هیچ وقت شاگرد خوبی نبودهام ولی خوشحالم که دل بستهی این راه شدم….
+
میگفتند همین که درست فلسفه و تفسیر را برداشته برای درس دادن، یعنی که آدمی است غیر از همه… آن روزها تدریس فلسفه عیب بود و مکروه. درس دادن تفسیر هم علامت کم سوادی. میگفتند چون نمیتوانسته آن علوم سنگینتر را…
+
ابتدا قرار بود فلسفه را تنها برای چند تا طلبه بگوید. اما خبر دهان به دهان گشت و آنهایی که آمده بودند صد نفری میشدند. تا چند روز همه چیز امن و امان بود، اما کم کم خبرهای بد رسید، آیت الله بروجردی دستور داده بود شهریه طلبههایی را که به درس «اسفار» میآیند قطع کنند!
+
مانده بود چه کار کند؟ درس فلسفه را بگذارد کنار؟ خوب این طلبهها چه گناهی کردهاند؟ اینها باید بدانند این چیزها را… چیزی زیر لب خواند و تفألی به حافظ زد… من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم… محتسب داند که من این کارها کمتر کنم… من که عیب توبهکاران کرده باشم بارها… توبه از می وقت گل دیوانه باشم گر کنم…
+
نامهای به آیت الله بروجردی نوشت: «من که از تبریز به قم آمدم، فقط و فقط برای تصحیح عقاید طلاب بر اساس حق و مبارزه با عقاید مادیین و غیرهم میباشد. در آن زمان که حضرت آیت الله با چند نفر، خفیه، به درس جهانگیر خان میرفتند، طلاب و قاطبهی مردم بحمدالله مؤمن و دارای عقاید پاک بودند و نیازی به تشکیل حوزههای علنی اسفار نبود، ولی امروزه هر طلبه که وارد دروازه قم میشود با چند چمدان پر از اشکالات و شبهات وارد میشود… ما تدریس درس اسفار را ترک نمیکنیم. در عین حال من آیت الله را حاکم شرع میدانم. اگر حکم کنند به ترک اسفار، مسأله صورت دیگری به خود خواهد گرفت.» اما حاکم شرع چنین حکمی نداد و شهریه طلبهها هم سر جایش بود.
+
با قلم نی مینوشت. میگفت: «قلم آهنی از تأثیر مطلب کم میکند. چون بنای آهن بر جنگ و خونریزی است. و انزلنا الحدید فیه بأس شدید.» کارهای ریز را مقید بود که انجام دهد. دستهایش را قبل از کار و بعد از غذا بشوید. قبل از غذا کمی نمک بخورد، بعدش هم همین طور. وقتی سرش را شانه میکند بنشیند و چیزی پهن کند. ایستاده چیز نخورد. توی در ننشیند. سبزه و گیاه –اگر شده کم- دور و برش باشد و… معتقد بود کسی که مقید باشد به چیزهای کوچک، کم کم آماده چیزهای بزرگ هم میشود. اینها خودش آدم را میکشد به سمت حقیقت.
+
اولین بار پاییز سال 37 بود که هانری کربن را دید. بعد از آن با هم دیدارهای منظم داشتند. کربن هر سال اوایل شهریور به ایران میآمد و تا زمستان میماند. قرار، هر دو هفته یک بار شبهای جمعه بود… توی یکی از همین شبها کربن بحث هبوط آدم را پیش کشید. میخواست بداند در عرفان اسلامی هم اعتقاد به گناه اول وجود دارد. بعد هم از یک نویسنده فرانسوی نقل کرد که در این چند هزار سالی که از گناه اول میگذرد، کارمان به جایی رسیده که دیگر از گناه بدمان نمیآید. علامه در جواب گفت: «هبوط آدم عیب یا نقص نیست. پس آنقدرها گناه هم نیست. اگر میوه ممنوع نبود، امکانات بیکران وجود هرگز به ظهور نمیرسید.»
+
وقتی قرار شد چشمش را عمل کند، پزشک معالجش مثل هر جراحی در هر جای دنیا میخواست او را بیهوش کند ولی اجازه نداد و کسی نمیدانست چرا. میگفت «من خودم هر چند دقیقه که لازم باشد چشمم را باز نگه میدارم، بدون پلک زدن.» موضوع را به دکتر گفتند او راضی نمیشد. بعد سعی کردند برایش توضیح دهند این پیرمرد با آدمهای دیگر فرق دارد. گفتند او حکیم است. این را که شنید، لبخند زد. گفت: « اگر فیلسوف است، بیهوشی لازم نیست.»
+
اواخر عمرش تمام شعرهایش و جزوهای را که در شرح غزلهای حافظ نوشته بود آورد وسط حیاط و سوزاند. کسی جرأت نکرد بپرسد چرا. آنهایی که نسخهای دستنویسی از اینها را پیش خودشان داشتند سفت نگهداشتند و چیزی نگفتند. دلشان نمیآمد این چیزها بسوزد.
+
یک روز دوستی قدیمی که آمده بود دیدنش، پرسید که آیا از اشعار حافظ چیزی به یاد دارد. برایش خواند: «صلاح کار کجا و من ِ خراب کجا؟» بعد سرش را توی بالش فشار داد و چشمهایش را بست.
.
اللهم اخرجنا من ظلمات الوهم و اکرمنا بالنور الفهم وافتح علینا من ابواب رحمتک یا ارحم اراحمین.
حرف دل: این روزها انگار که کسی توی گوشم مدام میگوید؛ دوباره بیآغاز!
ساعت به وقت شرعی حضرت زهرا(س)
یک جمله هم نساخته ام با دوازده
با چند نمره باشد اگر رد نمی شوی
یک ، دو ، سه ، … ، هفت ، هشت، نَه آقا دوازده
بی تو تمامِ اهل قیامت رفوزه اند
ای نمرۀ قبولی ِ دنیا، دوازده
ثانیه های کـُند توسل می آورند
یا “صاحب الزمان خدا” یا “دوازده“
حالا که ساعت تو و چشم خدا یکی است
آقا چقدر مانده زمان تا دوازده
امروز اگر نشد ولی یکروز می شود
ساعت به وقت شرعی زهرا (س) دوازده
بیاییدکاری کنیم …
اگر كه، من و تو، همان كاري را بكنيم كه همه ميكنند؛ قطعاً، به همان نتيجهييخواهيم رسيد، كه همه ميرسند.
از راهِ كارهايِ تكراري و هميشگي، هرگز، نميتوان به دستاوردهايِ نو و غيرتكراري رسيد:
به هرزه، بي «مي» و «معشوق»، عُمر ميگذرد
بَطالتم بَس؛ از امروز، كار خواهم كرد
به يادِ «چشمِ» تو، خود را، خراب خواهم ساخت
بنايِ «عهد قديم»، استوار خواهم كرد …
بیاییدبرای خشنودیش حداقل یک گناه کوچک راترک نماییم..
تقدیم به مادران
تو دیده ای که مادران چگونه فرزندانشان را در دی های همیشه سرد - هنگام بدرقه- چگونه می پوشانند؟
تو دیده ای که با آن کلاه های پشمی و شال هایی که همه تابستان با لبخند برایشان بافته اند سر و صورت دلبندشان را می پوشانند
موقع بسته شدن در که می شود با همه وجودشان برایش دعا می کنند
بغض می خورند و با لبخند گرما بخششان خدا را برای نگه داری فرزندشان به یاری می خوانند!
بعدکه در بسته می شود همه حجم اتاق در نظرشان قوطی کبریتی می شود و دلتنگیچون بار پنبه ای می شود که خیس شده!! و زانوانشان را سست می کنند
بعد از پنجره می روند و در میان بخار شیشه و حائل اشک چشمشان عزیزشان را بدرقه می کنند..
بعد هی به ساعت زل می زنند
که چرا نیامد
که چقدر آرام می گذرند!!
وسواس که داشته باشند! کار بدتر هم می شود….
تندتند یک پارچه بر می دارند و شروع می کنند ساعت را تمییز کردن!!!! بهگمانشان شاید ساعت ترحمی کند یا گرد و غباری لای چرخ دنده ها گیر کرده کهانقدر آسوده و بیخیال و آرام می گذرند!!
یک سر هم به اتاق فرزندشان می زنند..
همه چیز خاطره است و خنده ها تماما تلخ است و زجر آور..
اما چه کسی می تواند ادعا کند که انسان است و آنگاه نمی داند که شیرینی مادر شدن دروغ است! که این دلشوره ها از نیاز است! از ….
اصلا تو دیده ای آن دم که در باز می شود و همه غم ها جایشان را به آغوشی می دهند که از صبح به صد شکل تمرینشان کردند!!
تو دیده ای که مادر با چه فخری به آن قوطی کبریت و آن ساعت ناجوانمردش!! نگاه می کند وقتی در آغوش فرزندش گم می شود و آرام…
نباید گذاشت شان مادر بودن را با این دلشوره ها و بغض ها لگدمال کرد!
نباید گذاشت شان این عشق را با سرزنش های عاقلان گل آلودش کرد…
پیدانوشت: این روزها بیش از همه چیز شماتت می کنم خودم را اگر ثانیه دلتنگی امرا فراموش کنم!! از خودم سخت تر می رنجم اگر لحظه ای - حتی در خواب - برایساختن فردا طرح و برنامه ای را مرور نکنم!