اعتماد به خدا یا اعتماد به نفس!
لذا در قرآن مجید اصلا اعتماد به نفس نداریم بلکه اعتماد به خداست:
«وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ»، «وَتَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ»،
«وَقُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَم یَکُن لَّهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَلَمْ یَکُن لَّهُ وَلِیٌّ مِّنَ الذُّلَّ وَکَبِّرْهُ تَکْبِیرًا»، «فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ».
ترجمه همه این آیات این است: ای پیغمبر! قلبت را به خدا بده، «وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا» از همه عالم ببُر و خودت را متصل به خدا کن و به سوی خدا منقطع شو و کارت را با خدا یکسره کن! این حرکت میدهد.
شخصا به چنین افرادی غبطه می خورم و اما چند رویداد در همین زمینه:
نمی دانم نام شیخ محمد تقی بافقی را شنیده اید؟! او رادمردی ست که در مقابل بی حجابی زمان رضاخان ایستاد و کتک خورد و تبعید شد… اما با خودم گفتم بهتر است ابتدا به قرآن تفال بزنم که این آیه آمد: الیس الله بکاف عبده (آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟!!!) این آیه گویی برایم دندان شکن ترین سخن بود! ایشان می گوید تا صبح از تاثیر این آیه گریه کردم و هرچه دیگر طلبه ها به پیشم آمدند و برای گرفتن اجازه دریافت خمس مرا ترغیب کردند قبول نکردم!جالب است بدانید ایشان وقتی به قم آمدند مسئول توزیع شهریه از جانب آقای حائری شدند! سمتی که برای آن تلاش نکردند ولی خدا با افتخار به ایشان داد!!! حتما نام شهید برونسی را شنیده اید!یکی از رفقایش می گوید در مکه مکرمه در هنگام انجام مراسم حج ایشان را دیدم!دیدم ایشان تعداد زیادی کفن خریده اند! گفتم : اینهمه کفن برای کی خریدی؟! گفت: مال مادرمه! مال بابامه! مال برادرمه! مال …. تعجب کردم با خنده و شوخی گفتم : برای همه کفن خریدی غیر ازخودت! نگاه معنا داری کرد و گفت: مگه من می خوام به مرگ طبیعی بمیرم که برای خودم کفن بخرم! لباس رزم من باید کفن من باشه! این نمونه خوبی از اعتماد کامل بنده مومن به خدای اش است ! او به آیات الهی که شهادت را به مجاهدان در راه خدا وعده می دهد اعتماد کامل دارد! جمله جالبی را می خواندم: کسی اعتماد کامل به خدا دارد که وقتی برای نماز باران می رود؛ چتر با خود ببرد!! نتیجه نوشت: اعتماد به نفس در زندگی دینی در طول اعتماد به خداوند است. ولی در زندگی غیر دینی فرد در غرور و تکبر و بی خبری است. اعتماد به نفس فرد ديندار ريشه در خودشناسي و عزت نفس دارد. يعني انسان با تأمل در خود به نكات قوت و ضعف خود آشنا شود. وقتي انسان واقع بين مي شود، يعني باخبر مي شود كه او توانايي محض نيست و نقاط ضعف هم دارد و در همه چیز محتاج خداوند است، ديگر مجالي براي غرور برايش باقي نمي نماند. از طرفي هم با توجه به ضعف خود كه از خودشناسي به دست آورد مأيوس و نااميد نمي شود. چرا كه بعد ديگر خود يعني به توانايي ها و استعدادهاي بالفعل و بالقوه خود آگاه است و مي داند كه انسان تا مرز خليفه الهي و برترشدن از ملائك جاي رشد دارد (اعتدال در توجه به نقاط ضعف و قوت). يكي از عوامل مهم تقويت به نفس خداباوري و توكل به خداست. كسي كه مي داند لحظه به لحظه از نيروي بيكران حق قدرت و زندگي مي گيرد هر لحظه خودش را نيازمند او مي داند، داشته هايش را از او مي داند و براي رشد بيشتر توسل و توكل بيشتر را توشه و زاد راه خود مي كند. اين امر براي او غرور نمي آورد برعكس اين خودشناسي كه اينجا حاصل مي كند زمينه ساز خداشناسي او مي گردد كه مَن عَرفَ نفسَه عَرَفَ ربَّه.
او نقل می کند که زمانیکه نجف بود تصمیم گرفت به ایران و به قم بیاید. پیش خودش گفت خوب است به ملاقات مراجع معروف نجف بروم و از آنها اجازه ای مکتوب برای دریافت خمس بگیرم!(با این هدف که هرچه خودم برای امرار معاش و تبلیغ دین نیاز داشتم بردارم و بقیه اش را به نجف بفرستم!)
یعنی ای بنده ام! در باره رزق وروزی ات به من که خدای تو هستم؛ اعتماد نداری؟!!
والسلام علی من اتبع الهـــــدی…
صفحات: 1· 2