اعتکاف قلم
در حال خوندن متن تو ذهنم بود از چفیه شروع کنم به نوشتن، خیلی توصیف زیبایی از چفیه بود، ولی راستش دلم همراه نبود! آخه اعتکاف و …
یه لحظه تو ذهنم اومد که مگه تو اعتکاف چفیه های جور واجور رو نمی بینی؟
مرتضی یه پیام داد که در آخر جوابش چند تا از حروف رو اینجوری چیدم و خودش شد عامل شروع:
“اعتکاف یعنی تنهایی در میان انبوه جمعیت، اعتکاف یعنی راهی برای جدا کردن دو نیمه پلاک، اعتکاف یعنی کاف، حرف آخر پلاک در نیمه ی وصال آن…”
چقدر زیباست اعتکاف و چه آزاد است معتکف! آزادی معتکف در عین محدودیت ها و محرمات محدود کننده ی اونه! آزادی ای که حتی تو را اذن خروج از حریم امن را هم نمی دهد!
آری! برای آزادی باید محدود بود، حُر اگر خود را محدود به شیعه گی حسین (علیه السلام) نمی کرد و حرمت رکاب یزید را در اعتکاف لحظه ای نفسش درک نمی کرد، حُر نمی شد!!
اعتکاف زیباست! خواب اعتکاف هم زیباست! فرق خواب اعتکاف با بقیه خوابها اینه که خواب اعتکاف لَختی مجال است برای تجدید قوای جوارح به بتونی مجددا شروع کنی اعمال پروش جوانح را! ولی خواب دنیا لحظات گرانی است برای فربه کردن روح که بتونی با جسمت هرچه راحت تر اعمال دنیایی دنیا را با تمام توان ادامه دهی…
خاموشی برق هم در اعتکاف زیباست! چون تو خاموشی می تونی بهتر تنهایی در میان انبوه جماعت رو درک کنی که بدون محدودیت، اشک های عریان از توجه های مادی و غیر خالص را به صورت ظاهر و جلد روح گسیل کنی تا اون رو آروم آروم صیقل بده، مانند موجهای خروشان که صخره های تیره را می ساید…
آری! زلال اشک، جلد را نازک می کند تا صورت روحانی نفسی که در راه معرف است را جلا بخشد و سیمای معنوی خود را ظاهر کند و زنجیرهای محدودیت بیرون را یکی یکی پاره کند تا افسارت به دست روح افتد…
الان دارم می فهمم که یکم روحم آزاد شده! چون وقتی تَرتُّبِ حروف بدون آرایه انجام می گیره، نشون می ده که دیگر بغض قلم را توان تحمل عطش نیست و برای سیراب شدن نیاز به گسیل جوهر احساس بر روی نمایشگر کاغذی دارد، اون هم از سرچشمه دل…
البته چشمه خشک شده دل موجب شده که شوره زاری پر از خاک و خاشاکی در دل ایجاد شود که تنها رَمَضَ ی روحانی در عَکَفَ جسم می تواند آن را آماده کند برای آبیاری!
نه!اشتباه است! چشمه ی دل نیاز به آبیاری ندارد! چون چشمه خود می جوشد و می خروشد! چشمه جوشش از درون دارد، مصنوعی نمی توان چشمه ایجاد کرد!!
همین مقدار هم الآن به خاطر غلیان و خروش عرفان در موج اصوات کمیل است که حروف جریان چشمه ی دائمی دلِ آن بزرگی است که حتی چاه هم از از غربت دل و قربت روح او سیراب می شد و نخلستان فدک را آبیاری می کرد!
آری، جوشش دل، جریان می آورد و اشک، اشک می آورد و صفا، جلا!
آهنگ حروف کمیل بارها زیباتر از جریان چشمه های طبیعت است! چون همین جریان های معنوی بود که شد بهانه خلقت و صُنعِ طبیعت خالق صانع!
نیت سه روزه اعکاف عجیب غریب حرام شد! چون نه به زبان جاری شد و نه بر دل! به راستی که می گویند سال نو از بهارش پیداست ! مقدمه، تابلوی متن است در ادامه و نوع سلام، معرف سطور آتی سخن!
در بین چیدن حروفی که از دل جاری می شود به دنیال حروف ” نیت” می گردم!