اعتکاف قلم
به نام خداوند کعبه
این الرجبیون!!
نمی دونم چرا لحظه شروع نوشتن، نگاه حاج احمد(شهید کاظمی) توجه من رو به خودش جلب کرد!
یه نگاه خاصی داره که اجازه نمی ده تمرکز آدم جلب بشه برا نوشتن…
13 رجب المرجب سال بیداری اسلامی، مسجد امام محمد باقر علیه السلام، ملبس به لباس اعتکاف و ملتمس به سیر الی سلوک…
چی شد که قسمت من این شد؟! ایمان به آینکه قسمت می شود…
البته برای شروع حال و فضای قلم زیاد خوب نیست! به خصوص که مقدمه تاثیر زیادی در مدل ادامه داره! میگن سال نو از قلم مقدمه ش پیداست!
زیاد تو فضاش نبودم ولی به اجبار قلم برداشتم که عرف نوشتن را جبری نمایم و خروج از نگارش خطی را به خاطر فضای معنوی اعتکاف استارت یا همون (…) بزنم!!
نمی دونم علت اینکه حالی برای انقلاب حرف نیست چیه؟؟!!
البته خودم رو دلداری دادم! گفتم شاید به خاطر این باشه که روزه قند بدنت رو پایین آورده و مخت کار نمی کنه!! (یکی نیست بگه که ربطی داره قند بدن به روح!!)
به به!! عجب شروعی بود… ببینیم بعد افطار چی می شه!!
** ابتدا کلمه بود یا بهانه؟؟!!
برای نوشتن بعد از مقدمه غنی! دنیال بهانه مصنوعی بودم!
کتاب دکتر رو ورق زدم تا برق صفحاتش ذهنم رو روشن کنه! یک بخش از متن چفیه ش خیلی جالب بود! فکر کنم مفهومش این بود:” تو بودی که عریانی گردنم را پوشاندی و حجاب اشکهای عریانم بودی تا محرمان آنها را نبینند… تو اولین کسی بودی که بر زخم های برادرانم بوسه زدی… بعد از اصابت هر ترکش صورت سپیدت سرخ می شد… به کدام یک از مشبک های…"