انسان، بي امام زمان مکار ميشود !
صداقت، شرط همراهي با امام زمان-عجل الله تعالي فرجه الشريف
شرط همراهي با امام زمان-عجل الله تعالي فرجه الشريف داشتن صداقت است. جواني به حضرت عيسي (ع) گفت که من ميخواهم همراه تو باشم. حضرت عيسي ميخواست جوان را امتحان کند و به او پولي داد تا نان بخرد. او سه قرص نان خريد، يکي را در راه خورد و به حضرت گفت که من دو قرص نان خريدهام يعني به حضرت دروغ گفت. او با اين کار شرط حضور در محضر حجت خدا را از دست داد. حضرت عيسي در راه، معجزهاي به او نشان داد و باز سؤال کرد که چند قرص نان خريدي؛ او گفت: دو تا. حضرت اين کار را تکرار کردند. آنها به محلي رسيدند که حضرت از زير خاک سه تکه طلا بيرون آورد. حضرت خواست که تکههاي طلا را به او بدهد؛ از او پرسيد: چند تا نان خريدي؟ گفت: سه تا. حضرت فرمود که تو براي همراهي با ما راست نگفتي ولي براي بدست آوردن طلاها راست گفتي و طلاها را به او داد. اين طلا، همان داستان چاقو است که اگر بدون حجت خدا باشد، براي انسان خطرناک است. حضرت از جوان خداحافظي کرد و رفت. او براي نگهداري طلاها دو تا دوست پيدا کرد. اين سه نفر فکر کردند که با اين سه تکه طلا چکار کنند، بعد از مدتي گرسنهشان شد و قرار شد که يکي به بازار برود و دو نفر ديگر از طلاها نگهداري کنند. کسي که به بازار رفت مکر کرد، انسان بي امام مکار ميشود. او گفت که غذاها را مسموم ميکنم و به دوستانم ميدهم تا بميرند و طلاها را برميدارم. از طرفي دو نفر ديگر هم مکر کردند که او را بکشند تا طلاي بيشتري بدست بياورند.
ما فکر ميکنيم که فقط خودمان ميتوانيم سر ديگران را کلاه بگذاريم ولي غافل هستيم که دست بالاي دست بسيار است. ما گاهي ميخواهيم سر خدا را هم کلاه بگذاريم. آن دو نفر، کسي را که غذا آورد کشتند و بعد غذاهاي مسموم او را خوردند و سه نفر با هم مردند و سه جنازه با سه تکه طلا باقي ماند. مدتها بعد حضرت عيسي با يارانشان از آنجا گذشتند و حضرت اين داستان را براي آنها تعريف کرد و تکههاي طلا را هم زير خاک کرد.
اصليترين عنصر تبديل زندگي به بندگي، راهنما است. نعمت ولايت نور است .اگر ما امکانات زيادي داشته باشيم ولي اين نور را نداشته باشيم بيشتر به زمين ميخوريم. الآن دنيا امکانات زيادي دارد ولي چون نور امام زمان-عجل الله تعالي فرجه الشريف را ندارد مشکلات زيادي دارد. تا امام خودش را در زندگي ما نشان ندهد، زندگي ما تبديل به بندگي نميشود. امام صامت قرآن است و امام ناطق هم، امام زمان-عجل الله تعالي فرجه الشريف است. آيا ما قرار گذاشتهايم که با اين قرآن و امام، زندگي خودمان را قانونمند کنيم؟ به تعبيري زندگي خودمان را محدود کنيم تا از وعدههاي خدا محروم نشويم؟ در آستانة نيمة شعبان خوب است که همة دستورات اسلام را به دل خودمان عرضه کنيم و ببينيم که چقدر پذيرنده و تشنة حکم خدا هستيم، چقدر تسليم حکم خدا هستيم، چقدر دوست داريم که در عمل اين حکم را انجام دهيم، چقدر دوست داريم که اين اعمال را ادامه دهيم. خيلي از مسلمانها در ماه رجب و شعبان و رمضان اعمال را انجام ميدهيم ولي آنها را ادامه نميدهند. اگر من نه اهل تسليم، نه اهل عمل، نه اهل تداوم و نه اهل دفاع از حکم خدا هستم،کجاي وجود من منتظر امام زمان-عجل الله تعالي فرجه الشريف است؟ بياييم افکارمان را قانونمند کنيم. اگر ما فقط به ظاهر و زيبايي جسممان توجه کنيم، کشورمان از نظر جراحي زيبايي رتبة اول را در دنيا بدست ميآورد ولي به گفتة رهبر، از لحاظ اخلاق و معنويت به اندازة صنعت پيشرفت نميکنيم. همه در ماديات رشد ميکنند ولي به همان اندازه در معنويات رشد نميکنند. علت اين است که هنوز فکر ما قانونمند نشده است و فقط ظاهر را ميبينيم و باطنِ را نميبينيم. اگر ما باطن فکر را نبينيم عمليات فکر ما ناقص مي شود.
راه تبديل زندگي به بندگي
براي تبديل زندگي به بندگي، اول بايد محدوديت و قانونمندي دين و ولايت را در عرصة فکرمان بپذيريم؛ يعني فقط ظاهر و ماديات را نبينيم. فکري منتظرِ امام زمان-عجل الله تعالي فرجه الشريف است که نزديک به فکر امام زمان-عجل الله تعالي فرجه الشريف باشد. بايد فکرمان را به امام نزديک کنيم.
هنوز نگاه ما ظاهري است؛ حتي در جشن امام زمان-عجل الله تعالي فرجه الشريف . گاهي فکر ميکنيم جايي که شربتِ بهتر بدهند يا سکه بدهند خيلي خوب است. بايد بگوييم: مجلس آنقدر معنوي بود که عطر امام را در آنجا استشمام کرديم. اين فکر به امام زمان-عجل الله تعالي فرجه الشريف نزديک ميشود. اين انسان مي خواهد بنده بشود و پشت سر قانونمندي اسلام و عترت حرکت بکند. قانونمندي فکر، اعتقادات ماست و قانونمندي دل، اخلاقيات ماست و قانونمندي اعضا و جوارح احکام ماست. همه امام زمان-عجل الله تعالي فرجه الشريف را دوست دارند ولي بايد ببينم که چقدر در اعتقاداتشان محکم هستند، در حب و بغضشان به امام زمان-عجل الله تعالي فرجه الشريف نزديک هستند. کسي که امام را دوست دارد محبوبِ حرام را دوست ندارد. در شب نيمة شعبان همه با هم دعا کنيم. خدا به عزت و جلالش قسم خورده است که در اين شب دعاي سائلي را رد نکند. در دعا کردن بايد چند نکته يادمان باشد. خدا بعضي از کارها را انجام مي دهد و ارتباطي به دعا کردن يا نکردن ما ندارد. خدا يک سفرة عمومي براي همة مخلوقاتش چيده است و ربطي به دعا کردن ندارد. خدا يکسري عنايتها را براي کساني گذاشته است که دعا ميکنند. يک سري امکاناتي هست که اگر همة عالم دعا کنند خدا آنرا برآورده نميکند؛ زيرا با تدبير و حکمت خدا منافات دارد؛ يعني اين دعاها مستجاب نميشود.
مردم دوست دارند با افراد داراي شهرت يا ثروت يا مقام ارتباط برقرار کنند. اگر انسان اهل ارتباط است و به دنبال کسي است که از همه بيشتر دارايي دارد آن خداست. دعا ارتباط با داراترين موجود است. اين ارتباط باعث هويت ما ميشود. شما دعا کنيد تا بگوييد که با بالاترين موجود هستي صحبت کردهام. بعضي از دعاها فقط ارتباط است مثل دعاهاي اهلبيت: الهي انت مولاي يا مولاي … بالاترين افتخار من اين است که من بندة تو هستم و تو مولاي من هستي. پس دعا براي کسب هويت است.
ديگر اينکه دعا ارتباط با خدا براي شارژ شدن است. در سورة مزمل داريم که اي پيامبر، با من حرف بزن و قرآن را بخوان بعد بار سنگين را بردار.
ديگر اينکه دعا ارتباط با خداست براي تعليم و تربيت. خدا ميفرمايد که تو دعا کن ما تو را اجابت ميکنيم. دعا يعني عقد قرارداد با خدا به شرط حرکت تو و برکت خدا. ما حرکت را بايد با قانونمندي قرآن و عترت انجام بدهيم. هر حرکتي هدفمند نيست. تعريف حرکت را بايد در قرآن و عترت جست. دعا تنبلپروري و جري کردن انسانها براي گناه نيست. در آية 80 سورة توبه داريم: اي پيامبر، اگر تو هفتاد بار استغفار کني من آنها را نميبخشم و اين سنت الهي است. خدا به کاسبي که ربا ميخورد، برکت نميدهد؛ زيرا اين جزو سنت خدا نيست. حالا اگر ما نماز خوانديم، روزه گرفتيم، جهاد کرديم و به پدر و مادر خدمت کرديم ولي کارهايمان کامل هم نبود، خدا آن را تکميل ميکند.
دعا، نامه نوشتن به نشاني خداست. ما دو اشکال در دعاهايمان داريم: يکي اينکه کاغذ سفيد به خدا ميدهيم و ديگر اينکه نشاني خدا را هم نميدانيم و آن را به جاي ديگري ميفرستيم، بعد خدا را محاکمه ميکنيم. شما بايد مشکلاتتان را به خدا بگوييد نه بندة خدا.
در بعضي از ايام، خدا دعاها را مستجاب ميکند به برکت زمان و مکان و واسطه. دعا در زمانهاي ديگر بايد بررسي شود که شرايط آن وجود دارد يا خير، ولي در نيمة شعبان اين طور نيست. کافي است که شما با خدا صحبت کنيد و بخواهيد. اگر شما زير قبة امام حسينj دعا کنيد خدا در آنجا امضا کرده است که اين دعا مستجاب بشود. پس دعا قرارداد بين من و خداست و يک کارهايي هم سهم من است که بايد انجام بدهم. دعا، نامه نوشتن است و خدا هيچ نامهاي را بيپاسخ نميگذارد. خدا هيچ پاکتي را خالي برنميگرداند. اگر خدا دعاي من را برآورده نکند حتما بهتر از آن را براي من ميفرستد. در مناجات ماه شعبان داريم: خدايا من نميتوانم خودم را از معصيت جدا کنم، تو به من کمک کن. آقايي گفت که من سيگاري بودم و نميتوانستم آن را ترک کنم. وقتي به کربلا رفتم به گنبد ابوالفضل نگاه کردم و گفتم که من نميتوانم اين سيگار را ترک کنم، تو خودت محبت آن را از دل من بگير و جاي آن نفرت بگذار. يک لحظه تمام نفرت در وجود من جمع شد. اين دعا است و واسطة آن ابوالفضل است و اين فرد تلاش هم نکرده ولي حضرت به او عنايت کرد.
شايد فرج امام زمان-عجل الله تعالي فرجه الشريف مشروط به بيرون آمدن ما از گناه باشد. پس در نيمة شعبان از خدا بخواهيم که ما را پاک کند تا مقدمة ظهور آقا باشد.
صفحات: 1· 2